نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

هاوایی

"زندگی مثل دوچرخه سواریست، برای حفظ تعادل باید در حرکت بود" (آلبرت اینستاین)



دبیرستان که بودم یه دوست صمیمی داشتم و دوستی ما تا آخر دوره لیسانس ادامه پیدا کرد و بعدش اون رفت انگلیس و منم که رفتم آمریکا. هفته پیش بهم زنگ زد و گفت برای یه کنفرانس اومده آمریکا و میخواد برای یه سفر سه روزه میخواد بره هاوایی، منم همون روز بلیط گرفتم (یعنی سه روز قبل از سفر) و قرار شد همدیگرو اونجا ببینیم. چون خیلی ناگهانی میخواستم مرخصی بگیرم، پنجشنبه و جمعه مجبور شدم که حدود روزی 15 ساعت کار کنم، که کارهای هفته آینده زمین نمونه.




سفر بسیار خوبی بود، بیشتر مسافرهای هاوایی یا خانواده هستند یا زوجهای تازه ازدواج کرده برای ماه عسل. محیط خیلی زیبا و آرومه. همه جا پر از گله، مردم بیشتر پیراهنهای رنگ و وارنگ و گل و بلبل میپوشند. خیلیها هم حلقه های گل گردنشون میندازند و خانومها معمولا سنجاقهای سر که یه گل بهش وصله به موهاشون میزنند. مردم بسیار دوستانه و مهربون هستند. هاوایی کلی هم توریست ژاپنی داره، خیلی جاها وقتی یه چیزی نوشته، ترجمه ژاپنیش هم زیرش هست.



تو هاوایی هوا گرمای مطلوبی داره و دریا هم عالیه. آب دریا همیشه گرم و تمیزه. از وقتی آفتاب در میاد، تا وقتی که غروب میکنه دریا شلوغه، تا دلتون بخواد هم ساحل داره، یه جزیره کوچک وسط اقیانوس پهناور آرام. یه ورزشی که تو هاوایی خیلی طرفدار داره موج سواریه، آدم وقتی حرفه ایها رو نگاه میکنه و میبینه چقدر راحت روی موج اینور و اونور میرند، بنظرش کار خیلی راحتی میاد، اما در واقع سوار موج شدن کار چندان راحتی نیست. فکر کن باید تعادلتو رو یه تخته 3 متری شنارو روی آب، اون هم روی موج، حفظ کنی.



کاری که من میکردم موج سواری نبود، چون بیشتر این موجها بودند که سوار من میشدند. وقتی موج میاد باید عمود به موج حرکت کنید تا تخته موج سواری واژگون نشه، عمود که برید، وقتی که موج از روبرو میاد سر تخته میاد بالا و بعد میخوره تو آب. منو دوستم داشتیم کنار هم میرفتم، یه موج بزرگ اومد و تخته رو محکم عمود به موج گرفتم، سر تخته رفت بالا و درست رو سر دوستم اومد پایین. شانس آوردیم چیزیش نشد، فقط به گوشه سرش یه برآمدگی زیبا اضافه شد.



هتلی که گرفته بودیم صبحانه هم میداد، صبحانه کنار استخر سرو میشد، با موسیقی زنده محلی، و رقص محلی هاوایی. بیشتر وقتمون به دریا و گردش در جاده های زیبای جزیره گذشت. یه جاده داره که جزیره رو تقریبا دور میزنه، خیلی جاهاش مثل جاده چالوسه با این تفاوت که یک طرفتون اقیانوسه. صحنه ای که موجهای بزرگ حودشونو به صخره ها میکوبند واقعا زیباست. گاهی موج اونقدر بزرگه آدم فکر میکنه که صخره باید از جا کنده بشه.



از شهری که من زندگی میکنم تا هاوایی 10 ساعت پروازه، برگشتن ساعت 5 و نیم صبح رسیدم، سریع اومدم خونه، دوش گرفتم و رفتم سر کار. تو هواپیما که من اصولا نمیتونم بخوابم، ساعت آدم هم که به هم میخوره تو اینجور سفرها، بخاطر همین تا آخر روز بزور چشمهامو باز نگه میداشتم، وقتی برگشتم خونه یه شام زود خوردم و بعدش 13 ساعت خوابیدم.


باغ گل و مُل خوش است لیکن        بی صحبت یار خوش نباشد


خدا از سفرها نصیب شما هم بکنه


-امیر

زندگی باید کرد

سلام،



حرف برای زدن زیاده، ولی فعلا به دلایل منتوع اینکار رو به آینده موکول کردم. امروز بعد از مدت زیادی روز خوبی داشتم. مقداری از کارهای شرکت رو تو هند انجام میدیم و بدلیل اختلاف ساعت زیاد جلسات یا نصفه شبه و یا ۶ صبح.



صبح زود بیدار شدم، سریع دوش گرفتم و چایی گذاشتم و رفتم جلسه (یعنی از خونه زنگ میزنی به شماره کنفرانس کال). لباس پوشیدم، ریش زدم و رفتم سر کار. یه روز جنجالی، که بر عکس انتظار من تونستیم در تمامی موارد به توافق کامل برسیم.

ناهار رفتم پهلوی دوستم که ایرانیه و محل کارش نزدیکه، خانمش از وقتی من یتیم شدمبیشتر روزها برای دو نفر غذا درست میکنه. دلتون نخواد لوبیای پلوی خونگی با لوبیای تازه (اخه اینجا خیلیها یخ زده و خرد کردشو میخرن) و گوشت عالی کم چرب.



عصر دوباره جلسه، اینقدر کارها خوب پیش رفت که قرار شد بعد از ساعت ۵ حتی در مورد پروژه های آینده هم صحبتهای اولیه رو شروع کنیم. سر راه خونه لباسامو از خشک شویی گرفتم و کمی خرید کردم و بعدش هم با دوستم رفتیم استخر دانشگاه که چندتایی هم ماهی سفید توش بود، البته من عینک شنامو پیدا نکردم، این استخرهای داخل سالن (میدونم اشتباه گفتم، شما لطفا درستشو یادم بیارین) هم ماشااله پر از کلر و سهم من فقط دو تا چشم پر از خون شد.



یه یکساعتی شنا کردیم و بعدش رستوران. خوراک ماهی آزاد با قارچ و اسفناج به همراه کمی برنج و دو تا نوشیدنی خنک. کلی هم با دوستم یاد دوران قدیم و بازیهای جام جهانی ۱۹۸۲ اسپانیا کردیم. الان هم که خدمت شما هستم. ورزش کردن علاوه بر همه خوبیها، یکی از خوبیهاش اینه که آدم شب مثل بچه گربه میخوابه. بچه گربه دیگه عکس فکر کنم نمیخواد،


سخت تر از تحمل سختی، ادای آدمهای خوشحال رو در آوردنه،


شاد و سربلند باشید


-امیر



نظر دهی

به درخواست نرگس (که البته من بهش حق میدم)، بخش نظردهی این وبلاگ تا اطلاع ثانوی غیر فعال میباشد. شما میتوانید از طریق ایمیل با ما در تماس باشید.  

 

amirblog2@yahoo.com