نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

قابلمه

سلام سلام


خیلیهاتون درست حدس زدید. بله! این شاه کار آقا امیر ماست که در حین کمک کردن به من برای کشیدن شام، در ماهی تابه را بر عکس گذاشت روی گاز برقی ما و همونجوری که ملاحظه می‌کنید دستگیرهٔ دره ماهی تابه  چسبید به گاز.

 

 

خدا رحم کرد که بوش زود در اومد و ما فهمیدیم واگر نه که معلوم نبود چی میشد:)) خلاصه که این عکس مربوط به اجاق گازه که قسمتی از در تابه بهش چسبیده.

 

 

دیگه همینه دیگه وقتی که اقایون داوطلب کمک در امور آشپز خانه میشن ، باید منتظر دیدن یه هم چین اتفاقاتی هم بود:)) اما طفلکی امیر فرداش رفت و یه دستگیره چوبی خرید که در واقع دستگیرهٔ کابینت آشپز خانه هست، اما با مهارت خیلی خاص دستگیره جدیدی برای ماهی تابه درست کرد که از اولش هم خوشگلتر شد. حالا هر وقتی که اونو هم سوزوند بهتون خبرشو میدم:))

 

 

 

شاد و خوشحال باشید

-نرگس

 

از دست این آقایون

سلام به همه دوستای خیلی خوب،

فکر میکنید این عکس چیه؟ ( راهنمایی: دسته گل آقای دکتره)

لطفا حدس بزنید تا جریان رو براتون بعدا مفصل تعریف کنم.

شاد باشید

-نرگس

خریدن خونه

سلام به همهٔ دوستان خوب.


بله بله! درست حدس زدید. من هم مثل خیلی از شما از این اولتیماتم ترسیدم. و گفتم که بیام و تا کار از کار نگذشته یه چند خطی براتون بنویسم:)


البته ناگفته نماند که من چند روز پیش، قبل از این اولتیماتم یه پستی نوشتم اما امیر وقتی که اونو خواند گفت که مثل همیشه از خوشیهامون نوشتیم، باید یکمی از اختلافاتمون بنویسیم که جنبهٔ واقعی زندگیمون مشخص باشه، چون به هر صورت فرق نمی‌کنه که طرفین چقدر عاشق هم باشن، به هر صورت اختلاف نظر همیشه  بینشون وجود داره. من می‌خوام راجع به یکی از اونها براتون بنویسم. شاید قبلا امیر اشاره مختصری بهش کرده باشه، ولی من هم کمی دربارش توضیح میدم. ما در حال حاضر در یکی از شهرهای بزرگ آمریکا زندگی می‌کنیم، اینجا خونه‌های حومهٔ شهر با توجه به قیمتشون بر عکس اون چه که ممکنه فکر کنید خیلی شیکتر و تمیزتر از خونه‌های شهر هستن. حتی از نظر امنیت هم حومهٔ شهر جای امنتری برای زندگی هست، اما یک بدی خیلی بزرگی که داره اینکه به محض اینکه هوا تاریک می‌شه، خیابونها مثل شهر ارواح سوتو کور می‌شه. مردم اصلا انگار مرغن. همشون ساعت ۷ شب می‌خوابن!!! مثلا چند تا از آشناهامون تو حومه شهر زندگی میکنند. هر وقت ما رو دعوت میکنن با اینکه سه چهار ساعت بیشتر اونجا نیستیم احساس دلتنگی میکنم و فکر میکنم اگر یه روزی بخوام تو یه همچین جایی زندگی کنم چقدر احساس تنهایی و افسردگی میکنم.

 

 


من و امیر تازه ساعت 11 شب که میشه با دوستامون هوس پیتزا میکنیم، اینجا رستورانهای توی شهر، مخصوصا تو تابستون، تا دیر وقت باز هستند. حالا تصور کنید که ما در حومه شهر زندگی میکنیم که در 45 دقیقه ای شهر قرار داره. ساعت 11 که سهله، ساعت 8 هم که هوس پیتزا بکنیم باید خودمون تنها بریم چون همه دوستامون تو شهر زندگی میکنن. از اونجایی که من روحیه خودم و امیر رو میشناسم میدونم که برامون خیلی سخت میشه که همش بخوایم تو خونه بشینیم. مخصوصا تو زمستون برای ما و دوستامون خیلی سخته که بخوایم توی برف و هوای سرد کلی رانندگی کنیم تا همدیگرو ببینیم. جدای از این من تیپ خونه ها و شلوغی شهر رو خیلی دوست دارم، شاید بخاطر اینکه من بیشتر عمرمو تو آپارتمان زندگی کردم، ولی امیر از بچگی توی یه خونه ویلایی بزرگ شده و از زندگی آپارتمان نشینی خوشش نمیاد. خیلی هم دوست داره یه باغچه داشته باشه و توش سبزیجات بکاره. همین الانش که تو آپارتمان زندگی میکنیم رفته چهار تا گلدون خریده و توشون گوجه فرنگی، ریحون، فلفل و خیار کاشته. هر روز هم با کلی ذوق و شوق بهشون سر میزنه و آبشون میده. بنابراین میدونم که چقدر دوست داره هر چه زودتر به یه خونه حیاط دار نقل مکان کنیم.

 

لازم به ذکره که ما دنبال این هستیم که یه خونه بخریم و نه اینکه اجاره کنیم. هر خونه ای هم که بخریم برای اینکه ضرر نکنیم حداقل باید هفت هشت سال توش زندگی کنیم. با پولی که ما داریم اگر بخوایم تو شهر خونه بخریم مجبوریم که یه آپارتمان هشتاد تا نود متری و اونهم نه در جای خیلی تاپ شهر بخریم. در عوضش زندگی اجتماعی بهتری در کنار دوستامون خواهیم داشت. مخصوصا تو این کشور که آدم از خانواده دوره، رابطه با دوستان خیلی نقش مهمی در حفظ روحیه آدم بازی میکنه.

 

 


از طرف دیگه این انتخاب رو داریم که با همین پول یه خونه ( نه یه آپارتمان)  صدو پنجاه شصت متری در یکی از حومه های شهر بخریم. در اونصورت خونه ای بزرگتر و شیکتر خواهیم داشت، اما ازتباطمون با دوستامون بطور قابل توجهی کم میشه. مشکل دیگه ای که هست اینه که من برای ادامه تحصیلم هنوز دانشگاهی که میخوام برم معلوم نیست، و یکی از پارمترهای خرید خونه هم نزدیکی به دانشگاه من و کار امیره. که این مسئله تصمیم گیری رو برای ما سخت تر میکنه. واقعیتش اینه تمام پس انداز ما خرج شهریه دانشگاه من میشه. چون من بعنوان یه خارجی باید تقریبا چهر برابر یه آمریکایی و یا کسی که کارت سبز داره شهریه بدم. که این خودش باعث میشه که قدرت خرید ما حداقل تا وقتی که من دانشگاه میرم خیلی پایین بیاد.

 

خلاصه کلام اینکه با روحیه ای که من از خودم سراغ دارم با خونه خریدن توی حومه شهر احساس تنهایی زیادی خواهم کرد. درسته که امیر خیلی اهل باغبونی و طبیعته، اما میدونم که خودش هم احساس تنهایی خواهد کرد، چون اون از من بیشتر با دوستاش وقت صرف میکنه. اما از طرفی امکان خرید خونه در شهر برای ما حداقل تا 5 سال آینده وجود نداره. از اونجایی که قیمت خونه در هفت هشت سال گذشته دو برابر شده و حقوقها تغییر چندانی نکرده، ترس ما از اینه که اگر بخوایم به مدت طولانی صبر کنیم، ممکنه هیچ وقت نتونیم خونه دلخواهمونو بخریم. از طرف دیگه با خرید خونه بجای اینکه پولمونو با پرداخت اجاره دور بریزیم، میتونیم یه مقدار روش بزاریم و باهاش قسط خونه ای رو که مال خومونه بدیم.

 

خلاصه اینکه موندیم چیکار کنیم؟ نظر شما چیه؟

شاد باشید

-نرگس