نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

اسب سفید (ادامه)

از پات عکس گرفتن و معلوم شد فقط ضرب دیده و تا یه هفته دیگه کاملا خوب میشه. یه سئوالی، اون وقتی که پات پیچ خورد، چرا قبول نکردی که برگردیم پایین؟ و تو میگی چرا باید قبول میکردم، هم اینکه خیلی وقت بود منتظرش بودی و حتی اگه قرار بود منو اونجا ول کنی و بری دنبالش، بهت میگفتم برو. بعدشم اینکه اینطوری کلی بقلم کردی، کلی کیف داشت، جنابعالی مدتیه فراموش کردین که آدم میتونه عشقشو فقط بقل کنه بدون اینکه قرار باشه بعدش اتقاقی بیفته. خوب با موهام چرا اونجوری ور رفتی؟ چون عشقم کشید، نگاهتو دوست دارم وقتی جوری نگام میکنی که انگار در کل دنیا فقط یک زن وجود داره.


با هم سری به حافظ میزنیم:


نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت                   به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد


بعدشم این آهنگو میزاری چون میدونی که این آهنگو چقدر دوست دارم:

همه چی آرومه تو به من دل بستی / این چقدر خوبه که تو کنارم هستی / همه چی آرومه غصه ها خوابیدن / شک نداری دیگه تو به احساس من / همه چی آرومه من چقدر خوشحالم / پیشم هستی حالا به خودم می بالم / تو به من دل بستی از چشات معلومه / من چقدر خوشبختم همه چی آرومه / تشنه ی چشماتم منو سیرابم کن / منو با لالایی دوباره خوابم کن / بگو این آرامش تا ابد پابرجاست / حالا که برق عشق تو نگاهت پیداست / همه چی آرومه من چقدر خوشحالم / پیشم هستی حالا به خودم می بالم / تو به من دل بستی از چشات معلومه / من چقدر خوشبختم همه چی آرومه


بعدش میشینی کنارم، و بهم تکیه میدی و خودتو تو بقلم جا میکنی و مشغول خوردن بستنی چوبی میشی. میگم: "لابد قراره فقط بقلت کنم" و با شیطنت یه لیس دیگه به بستنی میزنی و با شیطنت خاص خودت میگی:"اهوم"

نظرات 24 + ارسال نظر
فخری شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ

سلام امیر آقا
من از دیروز مطالبتون رو دیده ام.مجموعه 18 قسمتی تون رو هم خوندم. خیلی خوشم اومد. راستش من هم وارد یه رابطه شده ام. وقتی مطالبتون رو خوندم، عشقم نسبت به دوست پسرم زیاد شد.
اما فکر نمی کردم که کارتون به اینجا کشیده باشه. امروز فهمیدم که شما جدا شده اید. خیلی دلم گرفت.
راستش می فهمم. ولی آدم وقتی وارد رابطه ای می شه، ترک کردنش سخته.بنظر برخلاف اینکه عاشق بشه، عادت می کنه.
شما اون موقع خیلی سن کمی داشتید که ازدواج کردید، مخصوصا نرگس خانم. بنظر من باید نرگس خانم هم حرفای دلشو بزنه. شاید اون هم عادت کرده بود. تو این مدت هم فقط تحمل کرده. راستش من و دوست پسرم خیلی با هم دعوا کرده ایم.چندین بار از هم جدا شده ایم ولی به اصرار طرفین دوباره شروع کردیم.وقتی با هم دعوا می کنیم، احساس می کنم ازش متنفرم.دیگه دوستش ندارم. ولی وقتی به گذشت هایی که اون در حقم کرده فکر می کنم، می بینم که دوستش دارم.
دعا می کنم، حالتون خوب باشه. پسرا تو این موارد محکم هستند.

مهسا بانو شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ق.ظ http://mahsam.info

مشکوک میزنی جانم ((:

[ بدون نام ] شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:30 ق.ظ

Dreams can come true بقول خانم فلورانس اسکاول شین نویسنده آمریکایی هرچیزی که دررویاهاتون تصور کنید در واقعیت تبلور پیدا میکنه

فخری شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ق.ظ

سلام
امیدوارم پیام قبلیم ناراحتتون نکرده باشه. نمی خواستم باعث تجدید خاطره بشم.راستش من از دیروز متنای شمارو می خونم. برای همین این پیامو گذاشتم.
متن خیلی زیبایی بود. خیلی رمانتیک بود. وقتی خوندم گریه م گرفت.انشالله همیشه خوشحال باشید.
راستی یه چیزی تو ذهنمه. نمی دونم بگم یا نه. ولی می گم.
کاش نرگس خانم از همون چهار سال پیش احساسشو نسبت به شما می گفت تا کار به اینجا نمی کشید. لااقل باعث می شد تا شما تلاشتون رو بکنید و موقعیت رو تغییر بدید. نمی دونم شاید گفته و شما توجه نکردید. کاش به قول خودتون یه بار دعوا می کردید. لااقل وقتی حرف از طلاق شد، باهاش دعوا می کردی.اینطوری شاید به حرف می اومد و خودشو تخلیه می کرد.
آخه خانما حرف دلشون رو به زبون نمیارن. انتظار دارند که آقایون خودشون متوجه بشوند. با رفتار و حرکاتشون اینو نشون می دن. نمی دونم. شاید یه کم از وقتتون رو به جای اینکه پشت کامپیوتر برید، صرف نرگس می کردید، بهتر می شد. و ای کاش های دیگه.
از وقتی این ماجرا رو فهمیدم، ذهنم درگیر شما دوتاست.
نرگس چرا حرف دلتو نمی زنی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی؟
این سکوتتو بشکن، و به ما یه جواب قانع کننده بده.
امیدورام هر دوتاون خوشحال باشید.
راستی این وبلاگ شما رو ناراحت نمی کنه؟

قشنگ بود
چرا گلهای بالای صفحه کم شدن؟!

ریحانه شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ق.ظ

اون پیام dreams can come true مال من بود :)

sara javazi شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ب.ظ

خوشحالم که همه چیز آرومه
خوشحالم که خوشحالی ، که خوشبختی...
خوشحالم که غصه ها خوابیدن...
: این آرامش تا ابد پابرجاست خیالتون راحت

آیسان یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ق.ظ http://gharar.blogsky.com

سلام
واقعاْ زیبا بود
احساس منم الان مثل احساس زوج داستانته نمی دونم داستان یا شایدم خودتون
اما خدا رو شاکرم که عاشقم و عشقم و بسیار دوست دارم
با این که دوریم............

فخری یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ق.ظ

سلام دوباره
می تونم یه سوال بپرسم؟
از نرگس خانم خبر دارید؟ باهاش در ارتباط هستید؟
وقتی رفتید ایران، پیش اونم رفتید؟

بخشید. وقتی اجازه می گیرن، صبر می کنند که اجازه داده بشه و بعد سوال رو بپرسن. اما من پرسیدم. عذر می خوام.

می دونی چیه؟ دفعه های آخر که دوست پسرم از من جدا شد تقصیر خودم بود. رفتار من باعث شد که منو ترک کنه. هر بار من اصرار کردم و اون برگشت. همیشه این احساس در من بود که ترکم کنه و اون منو ترک می کرد. بار آخر که این اتفاق افتاد، هرچقدر اصرار کردم، نشد. یک هفته تو حال خودم نبودم. دایم گریه می کردم. بعد از یک هفته خودش برگشت. دوسم داشت. ازون به بعد ترسم از بین رفت.

می گم یعنی شما هم تا می تونید، اصرار کنید که برگرده. انشالله خدا خودش کمک می کنه. وبلاگ شما شده، محلی برای درد دل من.
می بخشید اگه مطالب غیر مرتبط می نویسم.

چرا شما به ایران برنمی گردید؟
برگردید لطفا. دل آدم تو کشور غریب می گیره.
تا اونجایی که شما رو می شناسم، می تونید یه کار خوب اینجا دست و پا کنید.
برگردید و اینجا به زندگی تون ادامه بدید. اینطوری به نرگس هم نزدیک هستید. وبلاگ شما نشون می ده که چقدر نرگس رو دوست دارید. اول اسم تنرگسو نشتید "نرگس و امیر". اسم نظرات رو به اسم نگس گذاشتید"چند شخه گل نگ". اینجور چیزا واس خانما مهم هستند.
دعا می کنم که حالتون همیشه خوب باشه. هم شما و هم نرگس جان
بازم بخشید اگه مطالبم ناراحتتون کرد. اگه ناراحت شدید، مطلبم رو حذف کنید. روزی چند بار به وبلاگتون سر می زنم.

مرسی

[ بدون نام ] یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ق.ظ

فکر می کنم قراره دوباره با نرگس رابطه برقرار کنید

۱دوست قریمی یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:02 ق.ظ

من بافخری موافقم.نرگس خانوم باید بیاد صحبت کنه!
من خودم ازین میترسم اون احساس و کشش نکنه ۱ عادت باشه یا ۱حس پایدار!من خودمم هم نمیدونم:(:(:( ادم باید از کجا بفهمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

احمد - ا دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ق.ظ

آفرین ! ادامه بده ، اما نه دیر ، دیر

زهرا دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:04 ق.ظ


دروود بر دکتر عزیز
این خاطره واقعی بود یا یک ماجرایی ذهنی که از دل براومده دکتر جان؟

مارال دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ق.ظ

سلام
امیدورام همه چی آروم باشه
لطفا به نوشتن ادامه بدید. خیلی با احساسات می نویسید.
کاش مثل قبل بشید.
دعا می کنم

الهام دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ب.ظ

دلم اسب سفید سرکش میخواد

elahe دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:28 ب.ظ

قشنگ بود ولی حست مثل پست قبلی نبود.بود؟

narges دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ب.ظ

raftaraye in dokhtarak kheyli baram ashnast...hatta lebas khabe zereshkish, va az hame ashnatar inke mige ke hatman ke nabayad bad az har baghal kardani ye etefaghe khoob biofte.modele dard keshidanesho enghebaze azolate sooratesh ham kheyli ashnast!!oonam mesle man bastani va fale hafez doost dare!!!!az koja mishnasish?

۱دوست قریمی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام!
داشتم نظرات فخری خانم را میخوندم.بعضی مواقع باید رها کرد مسایل رو.......
برایم بخوان از زندگی نو.آنگاه که دلگیرم.چیزی بیشترنمی خواهم.یک شانه برای تکیه دادن و گریستن از غم زندگی آنگاه که تبدیل به غم عشق می شود.
YOU and I.

الهام سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ق.ظ

در دنیای توهم بودن هم عالمی داره...چه جالب! فکر می‌کردم فقط خودم گاهی توهم می‌زنم!!! (-:
نرگس جون اون ویژگی‌ها و توصیفاتی که برات آشنا بود واسه خیلی‌ها آشناسِ. باور کن.
مشکل اینجاست که تو به اندازه‌ی کافی نویسنده‌ی این متن رو نمی‌شناسی که بتونی شخصیت خیالی رو از شخص حقیقی تفکیک کنی.
راستی خیلی‌ها کفش پاشنه۱۰ سانتی دارن! و حتی بعضیا می‌دونن که امیر اون شعر و آهنگ (همه چی آرومه) رو دوست داره.

نرگس.ح سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ

سلام من متوجه نمیشم منظور نرگس از نوشتن این پست ها چیه!

مارال چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:50 ق.ظ

این نوع نوشتن طبیعی هست.
آدم بعد از اینکه از شوک در میاد، اینطوری میشه. احساساتی می شه. این احساس در اون بوجود میاد که ممکنه شریک زندگیش برگرده. امیدوارم که اینطور بشه.
نرگس اگه به شما هم اون حرفای عاشقانه رو تو این مدت می زده، می خواسته به خودش این فرصت رو بده که هنوز دوستتون داره. شاید از ته دل نبوده ولی می خواست اینجور فکر کنه که هنوز شما رو دوست داره. به خودش می خاست بقبولونه که دوستتون داره. به نظرم نرگس به زمان نیاز داره تا علاقه ش نسبت به شما برگرده. شاید یکی دو سال طول بکشه.

ستاره چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:37 ق.ظ

این پست مسلما برای نرگس نیست ...
یه احساسه زیباس همین

آیسان چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:50 ق.ظ http://gharar.blogsky.com

سلام به همه ی خواننده های وب لاگ
امیر خان فعلا سکوت کردن و چیزی نم یگن
بیشتر خواننده ها هم فکر می کنن خبری شده :-)
و هر کس هم حدسی می زنه
می خواین یه مسابقه بزاریم و تا وقتی آقا امیر سکوت کرده ببینیم که حدس کی درست از آب در میاد؟
اگه موافقین نظر بدین

مارال چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:36 ب.ظ http://www.persianv.com/ravan/156174.php

امیر آقا حالتون خوبه؟
انشالله که خوب باشه.
به این سایت یه نگاهی بندازید. مطالب جالبی نوشته. بنظرم شما باید قبول کنید ک نرگس خانم برنمی گرده. وقتی این احساس در شما بوجود اومد، خیلی احساس آرامش می کنید. ازین به بعد هست که می تونید انتخاب کنید. یا دنبال نرگس برید و یا ترکش کنید.
http://www.persianv.com/ravan/156174.php
امیدوارم بدرد بخور باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد