نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

توضیحات تکمیلی

سلام به همه،


این نوشته ها فقط جنبه حسی داره، یک دفعه حس میکنم که دوست دارم بنویسم و مینویسم. والا دو رو بر خونه من، نه تپه هست و نه اسب سفید وحشی. کلا اینکه هدف خاصی رو دنبال نمیکنم، ربطی هم به نرگس نداره.


در مورد نرگس هم باید بگم که از نظر من اون یه پرونده بسته شدست. نرگس هم حتما دلایل خودش رو داشته و امیدوارم هر جا که هست خوشبختی و خوشحالی و همه چیزهای خوب همراهش باشه. من نه تنها منتظر نرگس نیستم که برگرده، بلکه حتی اگر برگرده قبول نخواهم کرد، بعضی چیزها هیچ وقت قابل ترمیم نیست. اگه دستتون زخم بشه، ممکنه خوب بشه، اما اگر خدای نکرده دستتون قطع بشه آیا ممکنه دوباره دست در بیارین؟


من فکر میکنم هر مردی در عمرش فقط یک بار میتونه عاشق یه زن بشه، یعنی اگر اون زن کاری کنه که عشق از دل مرد بیرون بره، اون عشق دیگه هیچ وقت به اون مرد برنمیگرده. یعنی اگر کسی که زمانی دیوانه وار عاشقانه شما بوده، به حالتی برسه که نسبت به شما احساس خاصی نداشته باشه، دیگه هیچوقت به شما احساس خاصی نخواهد داشت. منکه حتی یک مورد خلافشو ندیدم.


باحتمال خیلی زیاد بزودی به یه وبلاگ جدید نقل مکان میکنم.


شاد و سربلند باشید


-امیر


نظرات 40 + ارسال نظر
نرگس.ح چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ب.ظ

مرسی از توضیحاتتون
به نظر منم کسی که رفت دیگه رفته وارزششو نداره...
با یه وبلاگ جدید موافقم نقل مکان از خونه که مفید بود اینم حتما مفیده

قورقوری چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ب.ظ http://ghoorbaaghe.blogspot.com/

من سال ۸۴ یا ۸۵ وبلاگ شما رو می‌خوندم بعد گمتون کردم تا اینکه یه ماه پیش پیداتون کردم خیلی‌ اتفاقی‌ ....خیلی‌ اون موقع‌ها زندگیتون رو دوست داشتم ..حیف واقعا حیف

الهام چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ب.ظ

ما اهل دلیم اشاره را می فهمیم...
ولی به هر حال ممنون از توضیحات تکمیلی که فکر کنم بعضیا رو متوجه کرد و خیال خیلی ها رو هم راحت.
بی صبرانه منتظر وبلاگ جدیدتونیم.
موفق باشین مثل همیشه (-:

مارال چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ب.ظ

سلام
منتظر وبلاگ جدیدتون هستیم. هر تصمیمی که می گیرید، موفق باشید.

الهام چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ب.ظ

یه سؤال مهم و البته سخت:
یه زن باید چیکار کنه که یه مرد رو عاشق خودش کنه؟

۱دوست قریمی پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ق.ظ

سلام!
نمیدونم چی بگم!منم دقیقا همچین حسی راالان دارم..دوستان عزیز وخواننده های این وبلاگ به نظرمن وقتی کسی عاشق کسی میشه. اون حسی که بوجود میادماندگاره. اما ادمها با بیتوجهی در تلاش در حفظ این رابطه کم رنگش میکنن. تا جایی که فراموش میشه. البته وابستگی با این حس فدق می کنه. من میفهمم که اقا امیر منظورشون چی هستش. چون دقیقا من هم در همین وضیعیت هستم.۱حس خنثی می تونه شروع یکاحساس جدید باشه و ۱ زندگی.

دختر اسفند پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:54 ق.ظ http://www.alachigheeshgh.persianblog.ir

سلام
هروقت میام اینجا و پست هاتون رو میخونم به خودم تلنگر میزنم که باید مثل شما بود و زندگی رو ادامه داد
داستان اسب سفید هم عالی و پر از احساس بود
حرفتون هم قبول دارم عشقی که بره دیگه برگشتنش فایده ایی نداره ولی همیشه حسرت از دست دادنش قلب ادم رو به درد میاره
شاد باشید و مانا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ق.ظ

همه و همه این احساس و حس را نرگس برایت بوجود آورده است .
این هم نظر من است که تو با نرگس هستی و تمام حس و آرزوهایت و پشت سر نوشته هایت نرگس را دارد. این عشقت را هم در امتداد همان عشق بدان .

نینا پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:15 ق.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

هرجه که هستی سلامت و شاد باشی
زندگی همیشه همینجوره
چیزهایی به مرور زمان حل میشه و چیزهایی اصلا از یاد نمیره

خاطره پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ

سلام من اولین باره که اینجا میام.
اسب سفید خیلی زیبا بود، خیلی...
نوشته هاتون رو میخونم بسیار دل نشینه،بهم یه جورایی کمک کرد چون تو یه موقعیتی هستم که باید به این نتیجه میرسیدم که زندگی ادامه داره بعد از مشکلات زیاد و دل کندن از وابستگی هایی که واسه آدم پیش میاد..مرسی ازتون با نوشته های خوبتون.خوشحالم که با وبلاگتون آشنا شدم.امیدوارم همیشه از لحظات زندگیتون لذت ببرید و شاد و موفق باشید.

الهام پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ

امیرخان چرا سؤالمو جواب ندادین پس که آیا؟! )-:

فقط می خواستم بدونین که این جمله ی شما باعث شد که این سؤال رو مطرح کنم:
"اگر اون زن کاری کنه که عشق از دل مرد بیرون بره..."

به نظرم جمله امیدوار کننده ای اومد! یعنی اگه زن با انجام کاری میتونه عشق رو از دل مرد بیرون کنه، پس حتما کارهایی هم هست که با انجامشون میشه عشق رو به دل یه مرد وارد کرد.

مهتا پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ب.ظ

حرفات درسته همونطور که اون شخص رو بعد از اینکه از دلت رفت بیرون نمیتونی بپذیری هیچگاه دوباره واقعا عاشق نمیشی . امیدوارم که این روزا اوکی باشی . مراقب خودت باش

ستاره جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 ق.ظ

.....
من چیزی زیادی از زندگی شما با همسر قبلی تون نمی دونم
اما همه آدمها دوس دارن با کسی که دوسشون داره زندگی کنن
واقعا اینکه یه نفر عاشق باشه و دیوانه وار دیگری رو دوست داشته باشه و کم کم بفهمه عشقش یکطرفه (شده یا یکطرفه بوده از اول) از طرف مقابل دلسرد می شه احساس آدم که عوض بشه نمی شه دوباره برش گردوند
بخصوص اگر احساس بشه که از آدم سو استفاده شده حالا در هر موردی
بعد از جدایی خیلی دوران وحشتناکیه اما اینکه ادم بخاد به زور در کنار کسی باشه که خودش می گه نمی دونم می خام باز همسرت باشم یا نه اصلا عاقلانه نیست
امیر تو کار درستی کردی
واسه هر دوتون ناراحتم .. اما گذشته عزیزم
عمر ما آدمها خیلی کوتاهه ...دوباره عاشق شو
صداقت اولین ملاکه تو یه رابطه ۲ طرفه
موفق باشی

فیروزه جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام...موفق باشید.بنظرم وبلاگ جدید ایده خوبیه.

۱دوست قریمی شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ق.ظ

اره..اره.
ایجاد ۱ وبلاگ جدید ۱ ایده ی عالی هستششششششششش.
کلی دلممیخاد اینجا صحبت کنم اما نمیدونم تا میام بنویسم حرفا جاشونو به حس میدن و نمیتونم بگمشون!!!حسرو بایدحس کردش..راستی منخاطرات گذشته رو ۱ باردیگه خوندم
وای اصلانمیدونم چیبگم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ادم قید عشقومیزنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!میگه بیخیال اینا که اینهمه عاشق معشوق بودن این شد؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!وای به روزگار......................................................

آیسان شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ق.ظ http://gharar.blogsky.com

سلام
می خواستم ازتون معذرت خواهی کنم که همش احساس می کنم نرگس کنارتونه . باید حق بدین به ما که بهد از چندین سال خواندن وب لاگتون برامون یا شاید بهتر بگم برام سخته باور کنم نرگس رفته .
حس می کنم اگه قراره دوباره وب لاگتونو بخونم باید باور کنم که نرگس نیست و فقط امیر هست .
امیدوارم همیشه خوشحال و خوشبخت باشی
برات آروزی موفقیت دارم

sara javazi شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:14 ب.ظ

هیچ کس نمی تونه به طور مطمئن در مورد احساس ادمها نظر بده...
گاهی نظرات ما فقط تلقین ماست و صد در صد اون چیزیه که ما داریم بهش فکر می کنیم... برداشت ما از یک موضوع ،طرز فکر ما رو شکل میده و اون میشه نظر و ایده ی ما...
در مورد احساس ادمها این خیلی پیچیده میشه و سخت تر میشه نظر داد... همه ی ما این وبلاگ و با عاشقانه ی امیر و نرگس شناختیم اما حالا همه چیز عوض شده...
می خوام اگه مرد هستید خودتون و جای امیر بذارید و اگه زن هستید جای نرگس..
آیا حاضرید بعد از اینکه حالا به هر دلیلی از زن یا شوهرتون جدا شدید دوباره به هم برگردید....
من هیچ قضاوتی نمی کنم
اما خواهش می کنم کمی واقع بینانه تر به موضوع نگاه کنید

مارال یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ق.ظ

دیروز عشقم گفت که ما دیگه نمی تونیم با هم ازدواج کنیم. آخه من یه اشتباهی مرتکب شدم. بدون اجازه ش به حریم خصوصی ش تجاوز کردم. اونم خیلی ناراحت شد و گفت که دیگه حاضر نیست با من ازدواج کنه. دیروز کلی گریه کردم. حالم اصلا خوب نیست. بیچاره دنبال کار می گرده و اینکار منم خیلی ناراحتش کرده. گفت اگه خواستی باهم حرف می زنیم یه مدت. بعد اگه خواستی قطع ارتباط می کنیم. بچه ها حالم خیلی بده.
اینکه از رف یکی که دوستش داری مورد بی مهری قرار بگیری، یا مورد عدم پذیرش، ادمو دیوونه می کنه. این روزا واقعا فکرم درگیره.
خدایا به همه ما کمک کن.

زهرا یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:58 ق.ظ

سلام دکتری جون
لطفا بی خبر نرید به وبلاگ جدید
درسها گرفتم از وبلاگت و نوشته هات
شادی وسلامتی همراه روزهاتون باشه

مارال یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:42 ق.ظ

به نظر من دوست داشتن به معنی این نیست که طرف در کنارت باشه. می تونه دور از تو باشه و تو عاشقانه دوستش داشته باشی.
ولی اگه عشق من بعد از رفتن برگرده، من قبولش می کنم. چون می دونم اشتباه از طرف من بوده. و سعی می کنم که دیگه اشتباه نکم.
می خوام یه چیزی رو هم بگم. عشق من هم اشتباه مرتکب شده ولی من به راحتی بخشیدمش. نمی دونم چرا اشتباهاتی که من مرتکب می شم برای اون بزرگتر از اشتباهاتی هست که خودش مرتکب می شه.
مثلا عشق من به اینکه من با یه پسر حرف بزنم، حساس هست. البته منم حساسم. اما وقتی من حرف می زنم، اون خیلی عصبانی میشه ولی وقتی اون حرف می زنه، انتظار داره که من عصبانی یا ناراحت نشم. و وقتی هم که عصبانی می شم اون منو دعوا می کنه.
نمی دونم والله. بعضی وقتا فکر می کنم نکنه آخر ما هم مثل امیر و نرگس بشه و اینهمه اصرار از طرف من نباید صورت بگیره. اصرار به اینکه با هم ادامه بدیم.
امیر آقا اگه دیدید مطالب من در خور وبلاگ شما نیست، لطفا بهم بگید تا ننویسم.
مرسی از لطفتون

۱دوست قریمی یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ

سلام!
دوستان شما نامه های نادر ابراهیمیو به همسرشون خوندید. اگه نخوندید پیشنهاد می کنم حتما بخونید! به نظر من عشق باید بستر رشد داشته باشه وشما به زور نمیتونیدروی ۱سنگ گندم بکارید..البته شاید اونقدر قویومحکم باشید که مثه آب رخنه کنید. اما ارزششونداره چون دیگه سنگی نیست.مارال عزیز عشق واقعی اینه که به انسانها اجازه بدیم با میل خودشون تو زندگی ما حضورداشته باشن. عشق با ازادی منافات نداره.عشق واقعی اینه که حتی اگه طرف مقابلت با هزار نفرحرف بزنه امادلش پیشه تو باشه. عشق یعنی احترام و تعهد.طرف مقابلتو اونطور که هست بپذیری نه اونطور که تو دلت می خاد که اگه ایجور باشه میشه اسارت.تازه من اصلا موافق نیستم که میگن عاشقا۱ روحن .نه.چون اگه ۱کیشون کم بیاره اون یکی توانشوداشته باشه که دست مقابلو بگیره و کمکش کنه!نمیدونم شایدمن اشتباه می کنم؟

مهسا دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:35 ق.ظ http://mahpishanoo.blogfa.com

وای خدای من ... من، من هشت سال پیش با شما بودم. وقتی نرگس داستان آشناییتون رو می نوشت ... باورم نمی شه...
داستان شما در روزهای جوونی من اینقدر مایه رویابافی های من بود که هیچ وقت فراموشتون نکردم. تا دو سه سالی هم دنبالتون می کردم ... همیشه عاشق نوشته هاتون بودم. همین طور وقتی شما وبلاگ رو به دست گرفتی و بیشتر نوشتی...
حالا که خودم دارم به ازدواج فکر می کنم پیش اومد که دیشب، بی هوا یاد شما کنم و فکر کردم بیام اینجا و دیداری تازه کنم ...
خیلی غیر منتظره بود ...
خیلی ...
فعلا بیش از این چیزی ندارم که بگم ...
فقط تحسین کردنی بود که این همه خاطره هنوز اینجا ثبته (با همون عکس قدیمی). به خاطرش ازتون متشکرم ...

مهسا چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ق.ظ http://mahpishanoo.blogfa.com

رفتم همه پست های گذشته رو خوندم. نمی دونم خوشحال می شی که ما هنوز داریم از این پرونده بسته شده حرف می زنیم یا نه ....
اما خوندم و کلی سعی کردم بفهمم چی شده. تو مثل کاری که من می کنم از همون اول سعی کردی جریانات رو آنالیز کنی و به قول خودت این تجربه واقعی رو در اختیار ما هم بذاری. و البته که کلی هم بحث های خوب و مفید داشتیم. من به سختی فهمیدم مشکل چی بوده ... می فهمم که فهمیدنش و منیج کردنش کار سختیه. چون شکل مجازی هر دوتون اینجا اصلا این مشکل رو نشون نمی داد. اما من جنس مشکل رو فهمیدم.
امیر جان
برات بهترین آرزو ها رو دارم. مخصوصا که تو شکل تصویر مجازی بودی که اون روزها عاشقش شده بودم. خواهش می کنم به نوشتن ادامه بدی چه اینجا چه هرجا
برای نرگس جان هم آرزوی خوبی و لذت از زندگی رو دارم

داستان روز چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ق.ظ http://dastanerooz.persianblog.ir

عالی بود با نظر شما موافقم

یه کوچولو و آقاییش جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ق.ظ http://www.yekocholoo.blogsky.com

سلام
من با حرفتون موافقم..
پدرم منم میگه مردا یه بار عاشق میشن و وقتی عشقشون از بین بره دیگه هیچی..
امیدوارم همیشه خوب باشین..
نقل مکان واسه روحیتون خوبه :)

دنیا جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:24 ب.ظ http://www.tajekhorshid.persianblog.ir

شوکه شدم بخدا

اینجا چه خبر شده بوده؟

نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

ღ☆ஜ دنیا*•تاج خورشید ஜ☆ღ•* شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ق.ظ http://www.tajekhorshid.persianblog.ir

سلام
از دیشب تا حالا اصلا از فکرتون بیرون نمیام و نشستم تمام مطالبی که توی این ۱ سال نخونده بودم و غیبت داشتم رو خوندم
واقعاااااااااااااااااااااااااااااااا شوکه شدم واقعااااااااا
چقدر اشک ریختم وقتی این حس و حال الانتون رو با اون حس و حالی که دو سه سال پیش مطلب مینوشتید رو مقایسه کردم
.
.
.
I have nothing to say.....................

مارال شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ق.ظ

بچه ها می دونستید که عاشق شدن چیزی هست مثل اعتیاد؟
همونطور که ترک مواد برای معتاد سخته، ترک معشوق هم برای عاشق سخته. الان فکرش رو بکنید که چه کار سختیه!
چه اراده ای می خواد که یه نفر بتونه عشقش رو فراموش کنه.
واقعا سخته.
خدایا به هممون کمک کن.
مخصوصا اونایی که مثل ما شکست خورده هستن.

ترانه یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ق.ظ http://www.henasa.blogfa.com

سلام باورتون میشه از ظهر حدود ساعت 12شایدم قبلترش به وقت ایران تا الان که 19:49دقیقس دارم وبتون رو میخونم همشو خوندم خیلی غم انگیز بود نمیخوام دوباره یادتون بندازم اما واقعا سخته گریم گرفت سرم درد گرف خیلی سخته راستش حالا میفهمم اون اقای محبی که تونظرات گفتن عشقتون یه طرفس راست گفتن من عاشق بودم مطمئنا اگه عاشقتون بودن وقت میذاشتن برای وبلاگ انقد که شما با وجود مشغله هاتون وقت گذاشتید و تازه اون توی اونشرایط به شما وابسته شده و نه دلبسته. نمیدونم چی بگم فقط امیدوارم خداوند بهتون صبر و عشق دو طرفه بده

ترانه یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ق.ظ http://www.henasa.blogfa.com

میدونید بنظرم زندگیتون دچار روزمرگی شده بوده از طرف نرگس خانوم چون شما علیرغم مشکلات و تازه قبلشم که تنها بودید خارج تمام تلاشتون بهتر کردن زندگی و ارامش نرگس بوده کاش زودتر از این میگفت مث یه دوستید براش و مطمئن باشید بخاطر شرایطش به شما وابسته شد برام سوال بود درس چرا براش مهم بود لااقل کار میکرد کمک خرجتون باشه چرا مثلا اون وقتا انقد بی محلی میکرد بهتون ببخشید من انقد تو حس داستانتون رفتم که نمیتونم چیزی نگم...

باران یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ http://baranshalamzar.blogfa.com/

سلام من امشب به طور اتفاقی با وبلاگتون اشنا شدم وبرای اینکه بفهمم سرنوشتتون چی بوده مجبور شدم ارشیو تون از سال۸۲به طور خلاصه بخونم سرنوشتتون جالب بود ولی نمیدونم باید تاسف خورد یانه!!!!!!!!!!!!

سارا جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:28 ق.ظ

امیر جان سلام من سارا هستم از کانادا. خواننده وبلاگه شما هستم . اگه می‌شه لطفا آدرس وب سایت جدیدتو به ما هم بده. در ضمن از اینکه این عشق پاک ناکام موند خیلی‌ متاسفم.

موفق باشی‌ دوست عزیز. اگه ونکوور امدی به من خبر بده.

مارال سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ق.ظ

سلام آقای کاشانی
خوبید؟ ماه رمضون رو چطور میگذرونید؟ کم یدا شدید. کی وبلاگ جدیدتون حاضر می شه؟
منتظریم هااااااااااااا. چرا نمی نویسید. به خاطر دل ما هم که شده بنویسید. از ماه رمضون اونجا برامون بگید. از حال خودتون.
کجایی بابا؟

مریم دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ق.ظ

دوستان منم یه ماهی هست عشق 5 ساله مو از دست دادم.کاملا اتفاقی و شوکه کننده.در اوج عشق و وابستگی یهو یه طوفان همه چی رو خراب کرد.نمیدونم دقیقا کی مقصر بود.فقط میدونم الان حالم خیلی بده.بزرگترین آرزوم اینه که یه ثانیه ببینمش.برام دعا کنید امیدم برگرده:))

مریم دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ب.ظ

ولی من همیشه منتظر عشقم میمونم و تمام ثانیه های دور بودن ازش رو لمس میکنم.میدونم حماقته ولی دست خودم نیست.بهم خیلی بد کرد ولی من همه رو فراموش کردم.

مرجان چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:47 ق.ظ

سلام آقای کاشانی. حدود سال 82 بود که من داستان عشق و زندگی شما رو دنبال می کردم. امروز اتفاقی دوباره وبلاگتون رو دیدم. از اینکه این رابطه زیبا به اینجا کشیده شد متاسف و شوکه شدم. فکر کردم الان در مورد زندگی زیبا و بچه ای که توی زندگیتون هست نوشته باشید. من متوجه نشدم که چرا قضیه به اینجا ختم شد فقط فهمیدم که نرگس ظاهرا دچار افسردگی شده. ولی احساس می کنم شما کمک زیادی به نرگس نکردید و برای موندنش تلاشی نکردید. راستش من امیدوارم که نرگس دوباره به زندگی برگرده. خواهشا اگر جوابی برای کامنت من دارید روی ایمیلم بفرستید. متشکرم

نرگــــــــــــس پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:36 ق.ظ

سلام .سرنوشت شما ونرگس رو خوندم سرنوشته جالبی داشتید و برامن که خیلی غییر قابل باوره ولی الان دارم به این فکر میکنم که باید برای شما خوشحال باشم یا به حالتون گریه کنم؟؟؟؟؟؟

متین چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:46 ق.ظ http://www.araviratanha.blogfa.com

سلام من متین هستم و تازه وبلاگ شمارو دیدم خوشحال میشم از تجارب شما هم استفاده کنم به من هم سری بزنین مرسی

خاطره دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:07 ق.ظ http://ruhekhaste.blogfa.com

سلام وبلاگ بسیارجالبی داری.به وبلاگ منم سری بزن

kiyan شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:01 ق.ظ

جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد