نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

خونه جدید

سلام به همه


یه ماهی میشه ننوشتم و دلیلی نداره جز اینکه اتفاق قابل ذکری نیفتاده. یه آپارتمان خریدم، به قیمت خیلی خوب و خیلی هم شیک و ژیگولیه. اینجا اکثر پولدارها در خارج از شهر زندگی میکنند و اونایی که خیلی پول دارن یه خونه تو شهر میخرن که اصلاحا بهش میگن "خونه آخر هفته". یعنی طرف کلی در ماه پول میده که اگر هوس کرد آخر هفته بیاد تو شهر یه جایی برای موندن داشته باشه. خونه من هم یکی از همون خونه هاست. خونه تو یه مجموعه است با کلی فضای سبز، اصلا احساس نمیکنی که وسط یه شهر شلوغ داری زندگی میکنی.


این عکس رو از رو بالکن خونه گرفتم


اینم اطاق نشیمن (دیفن باخیا رو داشته باشین)


خونه چون مثلا مدرنه، سقفش بتن لخته



بی بی (ماشین بی-ام-دبلیو) رو طلاق دادم و یه ماشین نو اسپرتی خریدم. اینقدر بی بی منو برد تعمیرگاه که دیگه با تعمیر کاره دوست شده بودم. خوشبختانه نمایشگاهیه برای بی بی قیمت خیلی خوبی بهم پیشنهاد داد و همین بیشتر تشویقم کرد که طلاقش بدم. 


همه وسایل خونه رو هم بخشیدم به پسر سیاه پوست و همه وسایل رو نو خریدم. واقعا مشاور راست میگفت که باید از اون خونه بری. از وقتی اومدم خونه جدید روحیه ام خیلی بهتر شده.


ورزش رو هم دوباره شروع کردم و دوباره دارم برای نیمه ماراتن تمرین میکنم. سه شنبه ها هم با بچه های شرکت فوتبال بازی میکنیم. رییس کل که 650 نفر زیر دستش کار میکنن هست، بچه های از ملیتهای مختلف هستند، آبدارچی شرکت هست، دخترا هم هستند. البته بازیشون خوبه، عالی نیست ولی خوبه. امروز هم یکیشون چنان لگدی با میخهای کفشش به بالای قوزک پام زد که جورابم پاره شد و پام، هم باد کرده و هم کلی خون اومده طوری که جوراب رو مستقیم انداختم دور. البته طرح قرمز و سفید قشنگی شده بود.


حالا فکر کنید دوشنبه رفتم تمرین دو و بدلایل خاص دو دور هم بیشتر از قرار معمول دویدم، امروز هم که فوتبال. رسیدم خونه، دوش گرفتم، که بگم پام همین میسوخت که دادم رفت هوا. از صندلی که میخوام پاشم مثل پیر مردها باید یا علی بگم. بعدش ساعت 11 شب قرار بود که زنگ بزنم هند یه نفر رو برای کار مصاحبه کنم. دیدم که ای دل غافل، تلفن رو شرکت جا گذاشتم. دوباره رفتم شرکت (فاصله 35 کیلومتر)، از اونجا بدوستم که نزدیک شرکت زندگی میکنه زنگ زدم که شب برم پیش اون، ولی چون اینترنتش قطع بود مجبور شدم برگردم خونه، همچین که رسیدم خونه و سئوالای مصاحبه رو آماده کردم و رزومه طرف رو مطالعه کردم، از هند بهم زنگ زدند که یه مشکلی پیش اومده و مجبوریم مصاحبه رو به تعویق بندازیم. الان هم که خدمت شمام.


شاد و سربلند باشید


-امیر