نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

دمت گرم مسی

سلام،



دنبالک خبر


بهترین بازیکن فوتبال دنیا، لیونل مسی، یکی دو روز پیش کار خیلی قشنگی کرد. روی زیر پیراهنش نوشته بود: تولدت مبارک مادر و وقتی گل میزنه پیراهنشو بالا میزنه تا همه دوربینها پیامی رو که برای مادرش نوشته بود رو ببینند. برای اینکار یه کارت زرد میگیره و چند هزار یورو جریمه میشه (که البته برای مسی پولی نیست) چون نوشتن هر گونه پیامی روی پیراهن خلاف قوانینه. از کارش خوشم اومد، تنها عشقی که میتونی ۱۰۰٪ بهش اطمینان کنی، فقط عشق مادره و ظاهرا مسی اینو خیلی خوب میدونه.


موفق باشید


-امیر

نظرات 37 + ارسال نظر
دلشکسته پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ب.ظ

سلام
زیباترین کار توی اون شرایط برای یه مادر
عالی بود
ممنون از گذاشتن این مطلب بار عاطفیش خیلی زیاد بود

زهرا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:32 ق.ظ

سلام بر دکتر امیر گرامی
پست جالب و قابل تانلی بود
چون من فوتبالی نیستم وندیدده بودم
دم این آقای مسی هم خیلی گرم برای این کار خلاقانه

ص.ش جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:03 ب.ظ

سلام بر شما!
واقعا عشق مادری بهترین نمونه عشقه:)
۱جوره خاصیه..ازشون که میپرسی بهت میگن مادر شو میفهمی!!۱حس بی قیدوشرطه.بازهم خوشحالم که اومدید ایران..

یه کوچولو و آقاییش شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ق.ظ http://www.yekocholoo.blogsky.com

ایول کار قشنگی بود..
فوق العاده..
کارت زرد و بیخیال..مهم اشک شوق مادرش بوده که وقتی دیده چه حالی شده..
شما اصلا سر نمیزنید به خواننده هاتون؟

sara javazi یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:02 ق.ظ

سلام
با نظرتون کاملا موافقم
زیبا بود

علی دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ق.ظ

سلام
از نرگس بنویس، چه اتفاقی افتاد براش؟

[ بدون نام ] دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ق.ظ

هیچ عشقی ۱۰۰ ٪ نیست !
حتی عشق مادر ... من با اینکه خودم مادر خیلی مهربونی دارم ولی خیلی از مادرا رو دیدم که به خاطر جاه طلبیا و خود خواهی هاشون بچه هاشون رو تو بدترین شرایط تنها گذاشتن و رفتن بی یه زندگی بهتر

دوست دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ق.ظ

سلام

آقای دکتر دفعه قبل جواب سوال ما رو ندادی؟

می دونید چیه الان به یه مشکل برخورد کردم کنمر از یه ماهه دیگه باید پروژه کارشناسی ارشدم رو دفاع کنم و تموم شه. الن می بینم که ادعام درست نبوده یعنی استاده راهنما این ادعا رو کرده نه من. و جالبه که بهش می گم میگه حتما تو یه جایی اشتباه کردی!!!!!!!! به نظرتون من چی کار کنم؟؟؟؟ دو ماه قبل بهش گفتم دکتر به نظرم این حساس نیست گفت تو دار اشتباه می کنی الانم همین رو می گه!! تمام اعصابم ریخته به هم. بابت مطلب قشنگتون هم ممنون.

مریم دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ب.ظ

جسارتا یک سوال بی ربط می توانم بپرسم؟ پدرتون عمل تعویض مفصل رو پیش کدوم دکتر انجام دادند؟ من تابستون که برم ایران قرار هست مامانم رو راضی کنیم که بر ترسشون غلبه کنند و این عمل رو انجام بدهند.اینه که اسم پند تا پزشک که بیمارانشون راضی بودند رو نیاز دارم.مممنون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ق.ظ

سلام نرگس خانوم و امیرآقا


آفرین به مسی و آفرین به مادرش که همچین پسری تربیت کرده
خوش بحال دوتاشون

وب جالبی دارین ( جالب تر از اون اینه که اسم من و شوهرم هم نرگس و امیره)

بهارنارنج و یاس رازقی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ب.ظ http://formyramin.blogsky.com

سلام آقای کاشانی. من خیلی وقت ها پیش یا خیلی سال ها پیش هم مهمون شما بودم. یادمه یه سو تفاهم از یه کامنت من برا یه عزیزی پیش اومد که البته براش توضیح دادم و خب صد البته که دختر با شعوری بود و حل شد. بگذریم.
یک ماه قبل خیلی اتفاقی اومدم اینجا و متوجه شدم چه فاجعه ای! اتفاق افتاده... میشه گفت تمام پست های حوالی اون ماجرای سیاه رو خوندم. سکوت کردم تا بهش فکر کنم. چون یه جاهایی از ماحرا برام گنگ بود. یه مدت خودم درگیر یه سری مسایل روحی شدم. نمیخواستم بذارم مسایل روحی منو از پا در بیارن. اینه که یه سری مطالعاتی تو زمینه ی حال و اوضاع روحیم داشتم. نتایج جالبی به دست آوردم که با تجربه آمیخته است. میدونم خیلی هاش رو خودتون هم فهمیدین اما دلم نمیاد سکوت کنم...
من فکر میکنم شما و نرگس و زندگیتون قربانی یک بحران روحی شدین. افسردگی نرگس خانوم... افسردگی بصورت مزمن در نرگس خانوم وجود داشته. حتی شاید از قبل از رسیدن به شما. انسان افسرده نمی تونه شاد باشه. نمی تونه برخی تفاوت ها رو حس کنه. حتی تفاوت های جنسیتی رو... انسان افسرده نمی تونه عاشق باشه آقای کاشانی. چون هیچ فراز و فرودی نمی تونه اونو به هیجان بیاره. چون به اصطلاح هیچ چیز نمی تونه اونو شاد کنه. عشق نیاز به زنده نگه داشتن داره. و زنده نگهداشتن عشق مستلزم وجود همین هیجاناته. دختر معصومی که افسرده است چطور میتونسته احساس عاشقی کنه؟ کما اینکه تنفر هم نداشته. من نمیخوام حالا که این رشته ی زیبا گسسته شده حس حسرتی به روح شما جاری کنم. فقط هر چی فکر کردم دیدم نمی تونم این نظر رو عرض نکنم.
حرف که زیاد دارم. یه چیزایی از ماجرای عشقتون یادم میاد که خودم در شرایطش قرار گرفتم و با بحران روحی مواجه شدم. اما خیلی زود خودم رو از اون بحران کشیدم بیرون. برا همین دلم نیومد نظر ندم.
به هر صورت من یک مخاطب عام هستم. فردی که از بیرون به این ماجرا نگاه می کنه. و شما به عنوان فردی که در بطن ماجرا هستید حق دارید روی نظر من قضاوت کنید و حتی به این نتیجه برسید که اشتباه برداشت کردم.
روزهای هر دوتون آبی...

بقول یکی از دوستهام بعضیها خوشبخت بودن رو بلد نیستند.

الی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:28 ب.ظ http://rozegareli.blogspot.com

آره زندگی ثابت میکنه که مادر یعنی خود عشق...

مهرداد پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:23 ق.ظ http://petti.persianblog.ir

سلام.
کار قشنگی کرده.زیبائی کارش به همه جریمه ها میارزه.

زهرا جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:21 ق.ظ

موافقم با اینکه بعضیا خوشبخت بودن رو بلد نیستن حتی اگه بلد باشن نمیتونن حفظ کنن

شعر بسیار زیبا ی فریدون مشیری دربار جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:07 ب.ظ


تاج از فرق فلک برداشتن ،
جاودان آن تاج بر سرداشتن :
در بهشت آرزو ره یافتن،
هر نفس شهدی به ساغر داشتن،
روز در انواع نعمت ها و ناز،
شب بتی چون ماه در بر داشتن ،
صبح از بام جهان چون آفتاب ،
روی گیتی را منور داشتن ،
شامگه چون ماه رویا آفرین،
ناز بر افلاک اختر داشتن،
چون صبا در مزرع سبز فلک،
بال در بال کبوتر داشتن،
حشمت و جاه سلیمانی یافتن،
شوکت و فر سکندر داشتن ،
تا ابد در اوج قدرت زیستن،
ملک هستی را مسخر داشتن،
برتو ارزانی که ما را خوش تر است :
لذت یک لحظه "مادر" داشتن !

ص.ش یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ق.ظ

مادر ای آمده از اوج لطافت به زمین!!!
تو بلوغ همه عاطفه ای!

برام دعا کنید. برای همه ی انهایی که..........

سارا جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:31 ب.ظ

سلام
شما منو نمیشناسی
اما من، نه همیشه اما هرازگاهی بهتون سر میزنم و نظر هم گاهی میذارم و از شعرهام هم براتون گذاشتم
ولی شما حتی یه بار هم به من سر نزدید و یه نظر هم ندیدم ازتون
شاید مثه خیلی ها بگید مشغله و...
ضرر نمیکنید بیاین
www.sorodesolh.loxblog.com

فرزانه یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ق.ظ

خوشا به سعادت اونایی که این عشق واقعی رو تجربه کردن...

هر لحظه نداشتنش یه دنیا درده...

از دست و زبان که بر اید .کز عهده ی شکرش بر اید


مادر!

[ بدون نام ] یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ب.ظ

من همون اوایل وبلاگتونو اتفاقی خوندم و داستان عشقتون منو مجبور کرد که تا اخر بخونمش نمیدونم متاسفم ولی نیشه که همین جوری بدون دلیل به نظر من حتمن دلیلی داره یا شاید یه راهی به نظر من مهم نیست تو چه کارا کردی (فداکاری هایی که واسه عشقت کردی تو اون کارا رو انجام دادی چون دوست داشتی چون لذت اون فداکاری ها از لذت حقوق 6 رقمی بیشتر بوده) بجنگ درستش کن شاید این همون اولین دعوایی باشه که ارزوشو داشتی

به نرگس خانوم : وبلاگی که وقتی سرچ میکنی نرگس اولینه و 260 تا خواننده در روز داره که یه موضوع رو دنبال میکنن یه خانوم مهربون فک نمیکنه باید ،وظیفشه یه کارایی رو بکنه

نرگس.ح سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ق.ظ

ای بابا دم مسی گرم اما دیگه خیلی بش بها دادی آقا امیر...پررو میشه ها :-)))) پست جدید بذارید

علی پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:06 ق.ظ

سلام
باورم نمیشه...
از روزی که با وبلاگ شما آشنا شدم همیشه می خوندمش. مثل خیلیای دیگه
خیلی چیزا ازش یاد گرفتم. خیلی مسائلی که اینجا خوندم رو تو زندگیم در نظر گرفتم
لینک اینجا یکی از ۴ تا لینکیه که تو وبلاگ نه ساله ام دارم. از همون اول
ولی از خودم شرمنده ام. که چرا تو این همه مدت سر نزدم... البته مشکلات کم نداشتم ولی...
الآن که اینجا رو باز کردم وقتی یه بوهایی بردم خشکم زد. رفتم و از اول تمامشو خوندم
نمی دونم چی بگم... نمی دونم چرا وقتی آی دی شما تو مسنجر روشن می شد یه پی ام نمی زدم...
واقعاْ دلم سوخت... حیف بود... یاد روزایی می افتم که هی چک می کردم ببینم پست جدید گذاشتید یا نه... ببینم به کجا رسیدید... حتی به دیگران هم توصیه می کردم... حیف شد
اما الآن منم تقریباْ توی شرایطی مشابه چند ماه قبل شما قرار گرفتم... کلیت ماجرا یه جوره... اما همراه با تفاوتهایی...
منم در آستانه تموم کردن یه رابطه طولانی مدتم... اما بدون ازدواج
منم اشتباهات زیادی کردم... که امروز وقتی پستهای قبلی شما رو خوندم متوجهشون شدم... خیلی ناراحتم... اما ای کاش طرف مقابل من هم این مسائل رو متوجه میشد
بیش از اندازه حرف زدم. پر بودم. شما ببخش

[ بدون نام ] یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:06 ب.ظ

من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم
من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری
دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری
و...........
امیدوارم همچین بلایی سرت بیاد

منکه اصلا منظورتونو متوجه نشدم

یاسمن شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:47 ق.ظ

سلام به آقای امیر واقعاً شوکه شدم از اینکه خبر جدایی شما و نرگس رو خوندم چند وقتی بود که نمی تونستم بیام و وبتون رو بخونم امروز اتفاقی اومدم و آرشیوی که نخونده بودم رو خوندم واقعاً متاسفم شدم

بی نشان چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ب.ظ

سلام
دیگه آپدیت نمیکنید ؟

نهال پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ب.ظ

براتون آرزوی خوشبختی می کنم...

لادن سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 ب.ظ

امیر جان ماهنوز منتظریما...

نرگس.ح جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ق.ظ

سلام خوبین؟
از وقتیکه از ایران اومدین دیگه مث قبل نمی نویسین
یجورایی پشتتون باد خوردها :-)

امیر کبیر شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:55 ب.ظ

سلام امیر خان اگه دیگه ابدیت نمیکنی بگو ما هر روز با امید نیایم وب لاگ رو چک کنیم، لااقل هفته ای یکبار چک کنیم!!

محمد چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:00 ق.ظ http://mami23.persianblog.ir

البته که قابل تقدیر.
امیدوارم دوباره به جایگاهی برگردید که قدرت اعتماد رو ژیدا کنید.هرچند برای کسی که تجربه شما رو هم نداشته اطمینان کردن سخت ولی براتون بهترین‌ها رو آرزو دارم.

نرگس چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:17 ب.ظ

سلام من امشب خیلی اتفاقی وبلاگتونو خوندم بهتون بابت کار قشنگتون تبرک و خسته نباشید میگم امیدوارم همیشه شاد باشید.

نرگس.ح یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:49 ق.ظ

سلام عید شد و شما پست جدید نذاشتی
عید همگی مبارکککککککککککککککککک

koocklaei یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 ب.ظ http://www.koocklaei.blogfa.com

سال نو مبارک ............

نرگس یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:58 ب.ظ

وای من 2 سال پیش داستان عشق شما رو خونده بودم الان بعد دو سال دوباره اومدم تو وبلاگتون می بینم از هم جدا شدین. وای وای وای امکان نداره پس اون همه عشق چی شد نه نه من که اصلا باورم نمی شه و نخواهد شد امروز که وبلاگتون سر زدم دنبال اسم بچتون می گشتم . وای 2 ساعت دیگه مونده به تحویل سال این ماجرای طلاق شما رو که خوندم خدا به خیر کنه که سکته نکنم اصلا باورم نمی شه نه نه نه . امیر نرگس چرا؟شما می تونستید خیلی خوشبخت باشین نه من باورم نمی شه به شدت ناراحتم به شدت

۲۲۲۲ پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 ب.ظ

هرروز میام اینجا رو چک میکنم..خبری نیست...اول اینکه اخمیدوارم خوب باشین
بعدش هم سال نوتون مبارک
بعدش هم اینکه اینجا رو آپ کنین
موفق و پاینده باشین

ص.ش دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ق.ظ

سلام
سال نو بر همه مبارک
چرا آپ نمیکنیددد:(
هرجا هستید با هرکه هستید ایشالاه همه کلیدها را از خدا عیدی بگیرید. مهم نیست که قفلهااز چه نوع و در دست چه کسانی هستند.:)

سحر شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:57 ق.ظ

من فقط می خوام به امیر بگم مطمین باش که نرگس دوست نداره فقط عشق تو و موقعیتته که اونوواسه رفتن مردد می کنه.دنبال یک عشق دوطرفه باش امیر.بیش از این اشتباه نکن

یه راز کوچیک سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ

دمش گرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد