نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

sex and the city

سلام

اینجا یه سریال هست که خیلی هم پر بیننده و پر طرفداره بنام sex and the city. جریان سریال زندگی ۴ زن مجرد در نیویورک رو نشون میده. نشون میده که چقدر به مسئله اینکه با یکی باشن سطحی نگاه میکنن. نشون میده که برای انتخاب لباس و کفششون خیلی بیشتر اهمیت قائلن تا برای ببینن با کی دارن ... . این سریال بنظر من فقط از یک جهت جالبه و اونهم اینکه خیلی واقعی و ملموسه. برام جالبه وقتی میبینم که بعضیها چطور به زندگی نگاه میکنن.

هنرپیشه اصلی فیلم خانمیه بنام Sarah Jessica Parker (از سمت چپ دومی). تو سریال این خانم یه دوست پسر داره که بهش میگن آقای بیگ. این دوتا همیشه با هم دعوا دارن. حالا ببینید که خانم پارکر عشق رو چه جوری معنی میکنه:

یه مدت بود (فکر کنم یکی دو هفته) که خانم پارکر با آقای بیگ متارکه کرده بودن. خانم پارکر تو یه مهمونی یکی از دوست پسرهای سابقشو میبینه و بقیش معلومه. صبح آقای بیگ به خانم پارکر زنگ میزنه و خانم پارکر در حالیکه در کنار یه مرد دیگه ست دارم میگه: بیگ من دوست دارم، عاشقتم، و هزار تا حرف عاشقانه دیگه. نمردیمو با یه نوع دیگه از چیزی که بهش عشق میگن آشنا شدیم.

 جالبتر از اون حس انسان دوستی و احترام به احساسات و حریم دیگران در مورد خانم پارکر که دیگه واقعا محشره:

آقای بیگ عروسی میکنه، ولی خانم پارکر و آقای بیگ همچنان به امور سابق ادامه میدن. اوایل میرن به یه هتل، اونقدر زیاد اینکارو میکنن که یکی از مهمونهای هتل فکر میکنه خانم پارکر بعله. بعد از اون کارشون رو تو خونه آقای بیگ انجام میدن و روی تخت آقای بیگ. بعد از یه مدت زن آقای بیگ که یه روز سر زده برمیگرده خونه خانم پارکر رو غافلگیر میکنه. خانم پارکر فرار میکنه و زن آقای بیگ که داشته تعقیبش میکرده زمین میخوره و دندونهای جلوش میشکنه. بعد از اون ماجرا زن آقای بیگ از آقای بیگ طلاق میگیره.

جالب برای من اینکه که خانم پارکر زیاد از اینکه زندگی یه دختر جوون رو از هم پاشیده ناراحت نمیشه. خانم پارکر یه چند روزی احساس بدی داره و بعد دوباره همه چی به حال اولش برمیگرده.

یاد حرف یه نویسنده افتادم که میگفت: در بین زنهای فاحشه هم با شرف زیاد است. و زن فاحشه با شرف زنی است که ادای زنهای نجیب را در نمی آورد.

پا نوشت: منظور از این نوشته به همه اونهایی که در آمریکا زندگی میکنند نیست.

 

به به چه اینترنتی

سلام

خدا اینترنت کابل کواکسیال نصیب یک یک شما بکنه. ۴ مگا بیت در ثانیه، یه روتر وایرلس ۸۰۲.۱۱ جی هم گذاشتم روش و همه جای خونه و تا وسطای کوچه رو هم پوشش میده. اما نکته شیرین جریان مونده.

برای گرفتن اینترنت رفتم آنلاین نگاه کردم، بهترین چیزی که پیدا کردم ۳۵ دلار در ماه بود که تازه اونم فقط برای ۳ ماه و بعدش ۵۵ دلار در ماه. بعلاوه یه مودم که باید ۸۰ دلار پولشو میدادم. اینجا یه مغازه هست بنام  بست بای که لوازم الکترونیک و کامپیوتر میفروشه. میدونستم اونها هم از این سرویسها میدن. سرتونو درد نیارم، همون سرویس رو بهم دادن ۳۰ دلار در ماه و برای ۶ ماه. مودم ۸۰ دلار بود که گفتن اگه مودم رو از اونها بخرم ۸۰ دلار بعدا برام چک میفرستن (بهش میگن میل این ری بیت که بعدا براتون توضیح میدم) و تازه علاوه بر اینها ۱۰۰ دلار کارت خرید رو هم مجانی دادن.

اینو تا یادم نرفته بگم که خود شرکت کامکست (اونکه اینترتنو ازش گرفتم) آتنی ویروس و اینجور چیزها رو هم تامین میکنه.

شاد و بهاری باشید

 

خون

سلام

بالاخره وقت شد که چند خطی توی این وبلاگ بنویسم. خدا رو شکر همه چی امن و امانه. خونه جدید هم خیلی خوبه. همه وسایل نو هستند و کف خونه هم چوبه. یه چیزی مثل پارکت ولی در اندازه بزرگتر. نرگس هم که سخت مشغول درس خوندنه. گاهی وقتها باید بشینم باهاش درس بخونم. همینمون مونده، کلی سال درس مهندسی خوندیم، حالا باید بشینیم بیولوژی بخونیم. از اینکه میبینم نرگس درس و مدرسه رو خیلی جدی میگیره خیلی خوشحالم. این ترم یکی از این استادهای بیسواد و سخت گیر دارن که من باید جور خوب درس ندادن خانم (همون استاده رو میگم) رو بکشم.

چهارشنبه تو شرکتمون از این اتوبوسهای سازمان انتقال خون (دوباره نگین مگه شما ایرانین) اومده بود. منم که حس نوعدوستیم مثل قارچ شکفت و رفتم تو صف. کلی قبلش ایمیل زده بودن که اگه میخواین خون بدین، سعی کنین شب قبلش خوب بخوابین و صبح هم صبحانه کامل بخورین. منکه شب قبلش ۵ ساعت بیشتر نخوابیده بودم و صبحانه هم یه استکان چای شیرین. نتیجه رو حدس میزنین. خون که گرفتن خوب بودم ولی چند دقیقه بعدش احساس گرسنگی و تشنگی شدید کردم و تقریبا بطور کامل از هوش رفتم.  حالا با زور دهنمو باز میکنم و به دکتره میگم یه کم آب به من بدین و اونهم با خونسردی کامل میگه بهتره یه ربع صبر کنی. دعا دعا میکردم که از حال برم تا گذشت زمان رو حس نکنم. خلاصه بعد از یک ربع که برام مثل یک روز گذشت یه مقدار از این نوشیدنیهای انرژی زا و چند تا شیرینی و بیسکویت دادن. بعدشم یه برچسب رو پیراهنم چسبوندن که روش نوشته بود: با من مهربون باشین، آخه من امروز خون دادم

بعدش رفتم پشت میزم نشستم و دیدم که هیچ رقمه نمیشه کار کرد. تصمیم گرفتم برم خونه. از خونه تا محل کارم معمولا ۱۵ تا ۲۰ دقیقه فاصله است. از شانس ما یه تصادف خیلی ناجور شده بود که ۵ تا ماشین به هم خورده بودند و له و لورده شده بودن. دو نفر هم بیچاره ها مردن. یکی از ماشینها ۳ تیکه شده بود. سرتونو درد نیارم، ۲ ساعت طول کشید تا رسیدم خونه. حالا اومدم خونه از شرکت گاز اومدن نمیدونم لوله ها رو چیکار کنن هی در میزنن و منو از خواب بیدار میکنن و کلی هم سر و صدا راه انداختن.

جاتون خالی یه دعوا هم با نرگس کردم، خیلی سعی کردم رکورد ۳ ساعت و ۴۵ دقیقه رو بشکونم ولی نشد و کل بحث در ۴۵ دقیقه با توافق طرفین به صلح و صفا انجامید. از وقتی که درسهاش یه کم سنگین شده، اینقدر نگرانه و دائم مضطربه که زندگی رو هم از خودش گرفته هم از من. البته یکی از دلایل نگرانیش اینه که هزینه دانشگاهش خیلی برای ما سنگینه و هی میگه اگه نمرهام خوب نشه چیکار کنم. منم میگم گور پدر پول، مهم اینه تو سعی و تلاشتو بکنی. خلاصه اینکه من بیصبرانه منتظر پایان ترم هستم.

احتمالا همتون میدونین که تو آمریکا رفتن با دانشگاه کار سختی نیست، بلکه فارغ التحصیل شدن و کار گرفتن بعد از اونه که کار سختیه. اینو گفتم برای اونهایی که دائم میگن اگه ازدواج کنم همه چی درست میشه. ازدواج تازه اول راهه.

و در آخر میخوام از دوستانی که نرگس و من رو قابل میدونن و مسائلشونو با ما در میون میزارن تشکر کنم.

سبز و بهاری باشید

-امیر کاشانی