نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

دشمنی یا دوست؟

یادته بهت گفتم دیگه نمیخوام از دستت در برم؟ بهت گفتم میخوام وایستم و باهات بجنگم و باز هم بهت گفتم دفعه دیگه که خودتو نشون بدی چنان مشتی تو صورتت میزنم که کسی نتونه از میمون تشخیصت بده. اما مثل اینکه گوشت بدهکار نبود.

دیشب صدای پاتو شنیدم که داشتی یواش یواش دنبالم میومدی. قدممو آهسته کردم و وانمود کردم متوجه صدای پات نشدم. گذاشتم قشنگ نزدیک بشی، اونقدر نزدیک که فرصت فرار نداشته باشی. ایستادم و ناگهان برگشتم و بدون اینکه بتو فرصت عکس العمل بدهم، همانطور که قول داده بودم، با مشت و با تمام توانم بصورتت کوبیدم. گونه ات کبود شد، دهانت پر از خون، و از دماغت هم خون آلودتر. با مشتهای گره کرده منتظر بودم که حمله کنی تا بارانی از مشت و لگد را نثارت کنم، اما تو صورتت را بالا آوردی و با چشمان اشک آلود نگاهم کردی. نگاهی دوستانه و پر از یک دنیا غم.

مگر دشمنم نبودی؟ چرا فرار نکردی؟ چرا نجنگیدی؟ آن نگاه دوستانه غم آلود پر از غم دیگر یعنی چه؟!

وای خدایا، چه کردم؟


نظرات 4 + ارسال نظر
ستاره دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:21 ب.ظ

سلام
داداش امیر من امیدوارم اتفاق بدی نیفتاده باشه
امیدوارم همیشه زندگی بر وفق مرادتون باشه
شاد باشین

زهره سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:15 ق.ظ

سلام...اقا امیر واقعا زدی یا اینا فیلم و شوخیه؟ باورم نمیشه چرا اینطور شدین؟ژس اون همه عشقی که همه در حسرتش بودن کجا رفت؟

لیندا پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:55 ق.ظ http://marjaneh.blogsky.com

ای بابا
کامنتها را باش
پس نگو این امیر خان زودی آپدیت کرده از شر این پست با کامنتها راحت بشه
کی هی نخواد جواب پس بده که عشقت کو و چی شد
این پست دشمنی یا دوستی که مثل قصه لوبیا و نخوده چه ربطی به امیر و نرگس داره ؛ یا من خنگ تره بقیه هستم یا بقیه خیلی همه چیز را ربط می دن به همه چیز !

مریم جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:01 ب.ظ

سلام
خوب هستید؟
وبلاگ قشنگی دارید.صمیمی و عاشقانه
من خیلی وقته که با وبلاگ شما آشنا شدم اما نظر نمیزاشتم.آخه وبلاگ ندارم...
داستان آشناییتون رو خوندم.خیلی قشنگ بود.
میتونم بر اساس تجربیاتتون یه خواهش از شما کنم؟ تو رو به خدا منظور من و بد تعبیر نکنید.من فقط یه راهنمایی کوچولو از شما میخوام و ممنون میشم اگر کمکم کنید.
من به یکی از همکلاسی های پسر ورودی خودمون علاقه مند شدم.هیچ کس نمیدونه حتی نزدیک ترین دوستانم.تو رفتارام هم چیزی نشون ندادم.خیلی تنهام و نمیدونم باید چیکار کنم به خاطر همین مزاحم شما شدم.ما هردو ترم 6 دانشگاه آزادیم.اون خیلی پسر سنگینییه و من هم همین طور ولی اونجور که نشون میده با دخترای یونی کاری نداره یعنی خیلی سنگین برخورد میکنه ولی پسر شوخیه و توی کلاس تیکه های قشنگه که میپرونه.به نظرتون باید از کجا بفهمم که از من خوشش میاد یا نه؟کمکم کنید باید چی کار کنم؟از طرفی این ترم فقط یکی از کلاسامون با همه 36 تا دختر و یک پسر که اونه.به نظرتون من چی کار باید کنم؟
خواهش میکنم کمکم کنید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد