نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

افکار

میدونم خیلی دوست داری شکستم بدی، چند باری هم بد جور بهم ضربه زدی. ولی نمیزارم شکستم بدی. چند وقت پیش وقتی که خواب بودم یه چاقوی تیز و باریک برداشتی و محکم فرو کردی تو پام، اونقدر چاقو رو فشار دادی که به استخونم رسید و خون فواره زد. سریع پا شدم و قبل از اینکه فرصت کنی ضربه دیگه ای بهم بزنی از دستت فرار کردم. حتی وقتی پام داشت خون ریزی میکرد نتونستی بهم برسی، فکر کنم خیلی حالت گرفته شد. بزار یه چیزو بهت بگم، دیگه نمیخوام از دستت در برم، میخوام وایستم و باهات بجنگم، بهتره خودتو خوب آماده کنی، دفعه دیگه که خودتو نشون بدی چنان مشتی تو صورتت میزنم که کسی نتونه از میمون تشخیصت بده. 


-امیر

نظرات 11 + ارسال نظر
پروانه شنبه 30 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:55 ب.ظ

من هر دفعه بعد اینکه که ناامیدی میاد سراغم و اوضاعم رو میریزه به هم، همین حرفا رو بهش می زنم، هر چند هنوز موفق نشدم کاری کنم که صورتش از میمون قابل تشخیص نباشه اما تلاشمو می کنم.
راستی این مقوله "قابل تشخیص نبودن از میمون به علت ضربه" هم مبحث جدیدی است که بسیار جای بحث دارد (آخه بار اول بود می شنیدم، ایده جالبی بود)

مرضیه شنبه 30 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:53 ب.ظ

افکار چه خوب باشن چه بد همیشه وقتی به سراغ آدم میان مثل خوره ذهنتو میخورن و خلاص شدن ازشون خیلی مشکله که با یکم درایت و ژشتکار میتونه حل بشه.
نیازی به خشونتم نداره.
شاد باشید

گنجیشک یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:37 ق.ظ http://www.booser.blogfa.com/

اوه! چه خشن!

سونیا یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:03 ق.ظ http://sploveforever.persianblog.ir

وااااای خدا مرگم بده کی؟ چی؟چی شده؟ :)
عجب افکار شوم و پلیدی
نکن این کارا رو اقا امیر نکن برادر من
زشته اقا جان زشتهههه
راستی نرگس جون موقع اومدن به امریکا و جدا شدن از خونوادش خیلی ناراحت بود؟
من هر کاری میکنم نمی تونم از دیدن پیمان یه کوچولو خوشحال بشم...خیلی ناراحتم که دارم از خونه و خونوادم جدا میشم.برام سخته :(

ریحانه دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:07 ب.ظ

وااااااای این مشکلیه که من دارم ولی بخوبی شما نمیتونم باهاش مقابله کنم
چیکار کنم؟مدام لفکار عجیب و غریب راجع به آینده مخم رو میخوره!!!!!!!!!!!!

ستاره سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:06 ق.ظ

سلام
خیلی وقته که نتونستم بیام وبتون
دلم واسه اینجا تنگ شده بود
شادو موفق باشین

آیسان و آیتک سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1387 ساعت 05:51 ق.ظ http://www.gharar.blogsky.com

سلام
برای رهایی از این افکار صلوات بفرستین و به خدا توکل کنید .
این راه حل برای من خیلی کارساز بوده.
موفق باشین

هنگامه سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:17 ق.ظ

سلام
خوبید؟ سایت خوب و با کلاسی دارین. دفعه اول نبود که به اینجا اومدم اما خواستم داستان عشقتونو تا آخر بخونم و بعدش پیام بذارم. واقعا داستان عشقتونم عاااااالی بود.لذت بردم!
راستی....میشه بگین من چطوری میتونم بیام آمریکا؟ دیگه دارم تو ایران دیوونه میشم. تورو خدا کمکم کنین به خدا دارم افسردگی میگیرم چون از هر راهی که رفتم موفق نشدم :(
شاد باشید

سلام هنگامه خانوم،

من نمیدونم چه کمکی از دست من برمیاد. اگر مایل بودید به نرگس و یا من ایمیل بزنید تا در این مورد صحبت کنیم.

-امیر

لیندا سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:41 ب.ظ http://marjaneh.blogsky.com

سلام
فیلم ترسناک دیدی و خوابیدی؟

زهرا سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:50 ب.ظ

نرگس عزیزم و آقا امیر
امیدوارم حالتون خوب باشه
میخواستم کریسمس رو به شما تبریک بگم و پیشاپیش سال جدید رو. تعطیلات خوش بگذره به شما
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم
در پناه یار

مرتضی دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:39 ب.ظ http://mortimer.blogfa.com/

سلام.
اومدم بگم که ایول
عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد