نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

اولتیماتوم به نرگس

سلام

مدتیه که تو این وبلاگ منم شدم متکلم وحده و نرگس چیزی نمینویسه. راستش هدف من و نرگس از نوشتن این وبلاگ، همونطور که بارها هم ذکر کردیم، این بود که مثالی واقعی، با همه پستیها و بلندیهاش، رو در اختیار شما قرار بدیم. اینکه نرگس اینجا نمینویسه این هدف رو کمی کمرنگ کرده. آخه اینکه نشد، "عاشقانه های نرگس و امیر، روزنوشتها و دیدگاههای یک زوج ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق" اونوقت فقط آقاهه مینویسه!! این یعنی چی؟

اینکه نرگس تو وبلاگ بنویسه یه خوبیه دیگه هم داره. خوبیش اینه که بیشتر شما ترجیح میدید که طرف دیگه قضیه هم دیدگاههاشو بنویسه، مخصوصا برای خانمها، چون اون طرف دیگه هیچ چی نباشه همجنسشونه.  این که شد همون اولی؟ شد؟ نشد؟

دلیل دیگه هم اینکه من میدونم که بیشترتون نرگس رو بیشتر از من دوست دارید و عوض نوشته های نردی (Nerd) و گیکی (Geek) من، ترجیح میدید نرگس اینجا بنویسه. تو رو خدا احساس بدی نکنید، من دیگه عادت کردم به اینکه همه نرگسو بیشتر دوست داشته باشن. البته خداییش دوست داشتنی تر هم هست. از روز اول عروسی، فامیلهای عروس (که نرگس باشه!) گفتن گل سر سبد خانوادمونو سپردیم دستت، مواظبش باش. فامیلهای خودمونم میگفتن: باید حسابی مواظب این عروس باشی و هر کاری میتونی براش بکنی. هنوز هم ملت دست بردار نیستن و حرفهای مشابه نیستن، من خودمو گول میزنم و میگم همسر خوب انتخاب کردن هم هنریه که هر کسی نداره.

به هر حال، این پست رو نوشتم، تا به شیوه ای کاملا جدید از نرگس بخوام که تو این وبلاگ بنویسه. اینجا من رسما اعلام میکنم تا ۲۰ پست آینده، من چیزی نمینویسم مگر اینکه نرگس قبلش چیزی نوشته باشه.

شاد و سلامت باشید

-امیر

مرد و درد

سلام به همه دوستای خوب،

اول از همه یه خبر بدم که نرگس قراره از این به بعد بیشتر بنویسه.

با بچه های اینجا یه برنامه گذاشتیم که یکشنبه ها فوتبال بازی میکنیم. ماشااله بچه ها بیشترشون میان و چقدر هم خوب بازی میکنن. منم که سعی میکنم با سگ دو زدن کمبود تکنیک رو جبران کنم. دیروز بعد از کلی تلاش و کوشش و بعد از گذشته چند هفته که من حتی یک گل هم نزده بودم یه پاس طلایی دریافت کردم و تمام قدرت توپ رو شوت کردم. عجب شوتی، محکم و مستقیم، تنها اشکالش این بود که اگه دروازه قانونی هم بود تو گل نمیرفت. اما داستان به اینجا ختم نمیشه، شوت که زدم پام بدجوری پیچ خورد و چنان درد گرفت که امواتم رو یاد کردم. حدود ۱۵ دقیقه استراحت کردم و درد کمی کمتر شد و دوباره رفتم تو زمین و دروازه وایستادم. یعنی چی که مرد بخاطر درد از زمین بیاد بیرون. اصلا افت داره.

امروز از سر کار که اومدم احساس میکردم که پام کمی باد کرده. جورابمو که درآوردم دیدم ای وای، پام شده عین بادکنک. اینقدر باد کرده بود که برآمدگی قوزک پام دیگه دیده نمیشد. دور تا دور قوزک پام هم با رنگ زیبای بنفش رنگی تزیین شده بود. به دوستم دکتر م زنگ زدم و قرار شد برم خونش که یه نگاهی به پام بندازه. برای اینکه نرگس نفهمه، رفتم تو کوچه زنگ زدم و جورابمو دوباره پام کردم. وقتی از در اومدم تو، نرگس پرسید برای چی رفته بودی بیرون منم گفتم زنگ زدم حال دکتر م رو بپرسم که نرگس تا ته قضیه رو خوند و کلیه آبغوره گیری راه انداخت.

بیچاره دکتر م خودش اومد خونه که منو ببینه. خوشبختانه مسئله چندان جدی نیست و از شکستگی و کشیدگی تاندون خبری نیست و فقط ضرب دیده و استراحت لازم داره. از داروخونه هم کیسه آب گرم گرفتم و بستم به پام، فعلا اوضاع بد نیست. خنده دار اینه که فردا باید با کیسه آب گرم به پا باید برم سر کار. خدا رو شکر که وضع پام در حدیه که رانندگی میتونم بکنم.

شاد و سلامت باشید

-امیر