نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

زیبایی توخالی


امروز همه چیز قانونا تمام شد و من دوباره، بعد از بیش از ۹ سال، دوباره رسما مجرد شدم.


مدرک دکترا، مقالات و کتب علمی، در یک اقتصاد نابسامان دارای دو شغل خیلی خوب، با درآمد خوب و همکاران خوب، کارت سبز سرزمین فرصتهای طلایی، دوستان خوب و اتومبیل بی-ام-دبلیو ۵۳۰ آی، و خانه ای در بهترین نقطه شهر که بزودی خواهم خرید. دوست داشتید جای من میبودید؟


اگر شب هنگام آغوشی گرم و مهربان در انتظارتان است، حاضرم جایم را با شما در چشم بر هم زدنی عوض کنم. 

نظرات 75 + ارسال نظر
پری دریایی یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ب.ظ

با شناختی که از جنس مونث دارم یه حسی بهم میگه نرگس دلش روشنه که بازم بری سراغش

مهدی یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ب.ظ

بعد از چندین وقت که دوباره اومدم و وبلاگتو خوندم کلی تو ذوقم خورد...خیلی ناراحت شدم..
آخه چرا؟
با توجه به پستهای گذشته ات، به نظر عشق به تو جناب دکتر لیاقت میخواد...
این نیز بگذرد، بی خیال...

پرند دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:24 ق.ظ

سلام
از شروع نوشتنتون از دستنوشته های عاشقانه تون خوشم میامد و همیشه آرزو میکردم خوشبخت باشید. ...الان واقعا نمیدونم چطور واژه ایی بنویسم که بیانگر تاثر عمیقم باشه نمیدونم واقعا نمیدونم عشق را چطور میشه تعریف کرد و حقیقتا برای خودم و آیندم کمی ترسیده ام ... الخیر فی ماوقع انشاءالله آنچه خیر براتون پیش بیاد

ستاره دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ب.ظ


بدترین قسمت عشقهای یکطرفه وقتیه که طرف تبر بر می داره و بی رحمانه می افته به جونت و بُتی که از تو ساخته رو می شکنه....بیرحمانه ها...بعد تو می شینی به تیکه تیکه های خودت نگاه می کنی و نمی دونی چرا...

همین!!!!!! دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 ب.ظ

سلام اقای دکتر
فکر می کنید کافیه؟
یه روزی از عشقتون گفتید و امروز فقط همه چیز تموم شد؟
چرا ؟درسته هر کدوم ما یه جور نتیجه گیری کنیم؟
یا هیچ عشقی دیگه باور نکنیم؟
نمی تونم رفتارتون درک کنم

سحر دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ب.ظ

سلام امیر خان.
امیدوار بودم که دوباره نرگس برگرده ولی امیدم انگاری یه امید واهی و پوچ بود.
از اینکه از نرگس خانوم جدا شدید خیلی ناراحت شدم.
بازم امیدوارم که نرگس برگرده.خیلی ها هستند که از هم طلاق میگیرند و بعد از یه مدت جدایی تازه می فهمند که نمیتونن بدون هم زندگی کنند.
اگه یه وقت هم برنگشت امیدوارم که همسر دلخواهتون رو پیدا کنید.

نرگس سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:45 ق.ظ

منم نرگس ام و کسی که قرار بشه همسرم امیر. من امیر ۲ سال که برای رسیدن بهم تلاش می کنیم. تلاش می کنیم قوی شیم. تمام تلاش ام رو برای شناخت او کردم و می کنم می دونم هر روز که میگذره اخلاق جدیدی از امیر میبینم.اما ین بدین معنا نیست که دارم اشتباه می کنم.
گرین کارت خیلی با ارزش اما برای رسیدن بهش بد کردی به خودتو شریک زندگیت که حالا بعد از ۹ سال زندگی اسمشو می ذاری زیبایی. هر جای دنیا بری آسمون همین رنگه تمام این موقعیت های خوب همیشگی نیست. یاد روزی بیافت که شاید دیگه خیلی دیر شده باشه.
برای تو امیر آرزوی زندگی خوب دارم.امیر مطمئن باش خدایی که بالا سر هوای مارو داره و هیچ وقت به عدالتش شک نکن

سارا سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ق.ظ http://www.sorodesolh.blogfa.com

سلام
منتظر بودم به وب من هم سر بزنید و نظرتونو ببینم اما...
ندیدم


همیشه، یک بهانه کافی ست

برای رفتن

!!!

و یک حرف

تنها

تفهیم یک توهم منسوخ

که تو را از درک ابدیت بازدارد!

همه چیز برایم

همچون ارتعاش ذره های سیاه شب

لا به لای گیسوانت،گنگ و پنهان ست!

هیوا !

برقص !

که تنها

مستی

این سنگینی سربی را تخفیف می دهد

موسیقی

درون رگهای حیات جاری ست

باد

زوزه می کشد

و برگ

جاودانه می رقصد!

کشیده شو

از تمام بند هایت

به وسعت انتها

و انگشتانت را

بر پوست پلاسیده ی شب

به رقص درآور!

میلیونها سال است

زمان در جای خود ایستاده

و ما

مثل اشتیاق چهارده سالگی ام

عطش افسونگرانه ی گذر را

پرورانده ایم

زمان

چه چارچوب خسته کننده ای ست!

همیشه یک بهانه کافی ست

برای رفتن

و یک حرف...


اینم یکی از شعرای خودم بود که واستون...

پیروز و سربلند باشید

http://www.sorodesolh.blogfa.com

[ بدون نام ] سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:33 ب.ظ

امیر جان همه یه جورایی شوکه هستن....
هرجی هم زمان میگذره هی چی از میزان این شک کم نمیشه...
میشه یکبار دیگه بگی واقها چه اتفاقی افتاد....
من هر چی پستهای قبلی رو خوندم به نتیجه نرسیدم....
و توی تمام مدتی که به صورت خاموش این وبلاگ رو میخوندم هیچگاه همچین چیزی به ذهنم خطور نمیکرد.....

بهار سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:03 ب.ظ http://www.ayande63.blogfa.com

امیرخان امروز منم تنها شدم..وقتی بدجور دلم شکسته بود..وقتی تو نم نم بارون پاییزای شماال توی خیابونا راه میرفتم..یه لکسوس نقره ای از جلوم رد شد...تو دلم گفتم...ببین هر کی پول داره غم نخواهد داشت..حتما با پول میتوان جلوی جدایی را گرفت...الان که اومد اینو خوندم...منم حاضرم تمام زندگیم را برای یک آغوش گرم ومهربان واقعی بدهم....
دلم سوخت..قصه ی عاشقانه ی شما کاش به اینجا نمیرسید...ولی گاهی نمیتوان به گذر زمان ایست داد.با اینکه قلب خودم همین امروز تکه تکه شد ولی بلد نیستم دلداری بدم....یا حتی یک جمله ی تسکین دهنده به شما بگم...فقط میگم...صبر..خدا بهت صبر بده..از دست دادن عشق خیلی دردناکه...نفس آدمو میبره....قلب آدمو ریش میکنه....خدا صبر بده..صبر

الیس در برره سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 ب.ظ http://www.2baleparvaz.persianblog.ir

من از خواننده های قدیمیتونم . همیشه میگفتم چقدر این زن و شوهر اصولی میرن جلو . اما حالا میبینم که ............... چی شده ؟ میشه واضح بگی ؟ به من خبر بده اگه اپ کردی

۱۲۳۴ سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ب.ظ

امیر جان داداشم نمیدونم اینایی رو که برات مینویسم اصلا به دردت میخوره یا نه، من با شوهرم ۱۰ ساله که زندگی‌ می‌کنم، مثل شما هم عشق هم بودیم و شایدم هستیم هنوز، البته میگم شاید چون خیلی‌ با هم دعوامون می‌شه، امشب ساعت ۴،۵ صبح اینجا نوشهیی از نرگس برای بار دوم خوندم، به نظرم نرگس شخصیت قویش رو خوب تو اون نوشته..در تاریخ شنبه 17 تیر ماه سال 1385 .. نشون داده، شک نکن که دوستت داشته و شایدم داره(البته شایدم ترجیح بده که با این وجود بازم از شما جدا بشه، نمیدونم) ولی‌ به نظرم میاد که شما روشتون برای ابراز محبت فرق میکرد.

neshanehha سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ب.ظ

khiyanat mitoonest bakhshide beshe hatta age az tarafe zan bashe

بیتا مامان کیان و کیارش چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:41 ق.ظ http://www.mamane-kian-kiarash.blogfa.com

متاسفم امیر عزیز کاش اینطور نمیشد همیشه میخوندم اینجا رو از اول تا اینجا نمیدونم چی بگم هیچوقت فکر نمیکردم اینطوری بشه
ولی راستشو بگم حاضر نیستم جامو باهات عوض کنم هرچند که الان وضعیت خودم خیلی بدتر از شماست و دقیقا درک میکنم که چی میگی ...
خدا رو شکر کن که بعد از سیزده سال با دو بچه به اینجا نرسیدین ...

علی چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ب.ظ http://khatkesh.blogfa.com

سلام من نه عشقی کنارم مونده نه چیزی دارم که بگم از این دنیا برامه
ولی خب سن من خیلی کمه
شرایط شما واقعا سخته

خیلی سخت

یا صاحب صبر

منصور پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام
چند سالی بود که وبلاگ شما رو میخوندم. دیروز بعد از حدود یک سال ناگهانی به یاد وبلگتون افتادم و الان که سر زدم خبر جداییتونو خوندم. کلاً یک بار، روی وبلاگ پیغام گذشتم و گفتم که دوست من، داری اشتباه میکنی و ممکنه به بن بست بخوری. اونو موقع نوشتم که همسرم ناباورنه فقط و فقط در یک مورد چون من موافق میلش عمل نکرده بودم رها کرده بود و رفته بود. برات نوشتم که اینکه آدم واسه طرفش همه کاری بکنه و اون طرف هم آدمو تحویل بگیره هنر نیست. موقعی طرفتو میشناسی که نتونی به هر خواسته اون جواب مثبت بدی. بعداً هم از نوشتن اون پشیمون شدم چون فکر کردم دارم حال خودم رو به همه تعمیم میدم. خیلی متأسفم دوست من از این مساله. کاملاً حالتو درک میکنم و متأسفم از اینکه رنجیده شدید. به امید روزهای بهتر
اگه خواستی تماس بگیر با email.

نرگس.ح پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:35 ق.ظ

آقا امیر یکی از دوستان حرف خوبی زده بود
نمی خوای اسم وبلگو عوض کنی؟
واقعا این حرفت که میگی به نرگس توهینی نمی خوای بشه قابل تقدیره اما واقعا واقعا برام هضمش سختهههههههههه
همیشه وقتی وبلگو می خوندم می فهمیدم که شما علاقت بیشتره..... قابل ستایشی/....

امیر کبیر یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:37 ق.ظ

یه آغوش گرم و مهربان در انتظار توست
اندکی صبر کن

دریا جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ب.ظ http://khateratman29.persianblog.ir/

اخ که کلی نوشتم وهمش پرید ....

سلام،

من همیشه برای اینکه این اتفاق نیفته، همیشه اول تو مایکروسافت ورد تایپش میکنم و بعد کپیش میکنم اینجا

.. یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ق.ظ http://goleman.blogfa.com

با خوندن بعضی قسمتهای زندگیتون به این نتیجه رسیدم هیچ آغوش گرمی قابل اعتماد نیست .
من که عاشق ماشینتونم . هر و قت توی خیابون میبینم به شوهرم میگم وای پس کی برام از اینا می خری؟
برای همین من حاضرم جامو با شما عوض کنم .

زهرا سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ب.ظ

فقط میتونم بگم واقعاً از صمیم قلب متاسفم بحدی از خوندن این مطلب نارحت شدم که داره گریه ام میگیره،ای کاش میشد از زبون نرگس هم علت را جویا شد که چرا به اینجا کشید

لیلا دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:44 ق.ظ

چرا همه۱طرفه به قاضی رفتن؟قطعامسائلی هست که قابل گفن نبوده و خدایشان میداند/خدابه هر۲کمک کنه

مهرنوش شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ب.ظ

goman mabar be payan reside kare jahan
hezar badeye nakhorde dar rage taak ast.
salam
bad az shayad 1 sal oomadam ye sar bezanam be weblogetoon energy begiram.
hesabi halam gerefte shod...
yade tamame khaterate ghashangetoon ke oftadam ke ba hameye khanande hatoon share mikardin
een ghadr delam gereft ke ehsas mikonam saram alan monfajer mishe.
be omide shadi e dobare

دوست سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ب.ظ

خیلی سخته دل به کسی بدی و بعد یه مدت مجبور بشی که ازش جدا شی!
سرنوشت گاهی بازی سختی با ما می کنه!

رضا پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.dastresi.net

جالبه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد