نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

زیبایی توخالی


امروز همه چیز قانونا تمام شد و من دوباره، بعد از بیش از ۹ سال، دوباره رسما مجرد شدم.


مدرک دکترا، مقالات و کتب علمی، در یک اقتصاد نابسامان دارای دو شغل خیلی خوب، با درآمد خوب و همکاران خوب، کارت سبز سرزمین فرصتهای طلایی، دوستان خوب و اتومبیل بی-ام-دبلیو ۵۳۰ آی، و خانه ای در بهترین نقطه شهر که بزودی خواهم خرید. دوست داشتید جای من میبودید؟


اگر شب هنگام آغوشی گرم و مهربان در انتظارتان است، حاضرم جایم را با شما در چشم بر هم زدنی عوض کنم. 

نظرات 75 + ارسال نظر
. سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ق.ظ

باور کردنی نیست.

اتی سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ق.ظ http://2ashegh-1eshgh.blogfa.com

تو رو خدا میشه توضیح بدی که یه زندگی عاشقانه چرا بعد ۹ سال به اینجا کشید؟؟؟محیط امریکا تاثیر گذاشت؟؟به خدا من نمیتونم باور کنم همه اون عشقها دروغ بوده و توخالی...

سحر سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ق.ظ

آخه.چندوقتیه میخونمتون.
نمیدونم چی بگم.
ولی خوش به حالتون با این همه موقعیت عالی.
من حاضرم جامو باهاتون عوض کنم.حاضری........
ولی جدای از شوخی امیدوارم موفق باشی و بزودی کسی پیدا بشه که بتونی دلتو باهاش قسمت کنی.

elham سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:16 ق.ظ

akhe chera injuri bayad tamum she in rabeteye ghashang, chera?

بی نام سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ق.ظ

به هیچ عنوان . چون من تجربه تلخ شما را داشتم فقط به صورت دیگر من در یک تصادف از دستش دادم درست زمانی که شما با هم ازدواج کردید.
و بعد از سالهاخنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:14 ق.ظ

فکر نمی کنی دیگه لازم باشه اسم وبلاگت رو عوض کنی ؟

ستاره سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:31 ق.ظ

نههههه...!!!!!!

الهام سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ق.ظ

امیر خان این سوالاتی رو که تو ذهن همه هست پایان بده.... چی بود دلیل این سردی؟ مگه اینجا رو برای انتقال تجربه شکل ندادید.... اگر این درخواست من به قصد فضولی تلقی می شه که در خواستمو پس می گیرم ولی واقعا" برام سواله؟ چرا اینجوری شد؟

سونیا سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ق.ظ http://sploveforever.persianblog.ir

واقعا متاسفم امیر جان.امیدوارم خدا بهتون ارامش بده و زمان زودتر بگذره شاید با گذشت زمان یکم تحمل ناراحتی اسون تر باشه.برات از ته دلم دعا میکنم که ارامش و عشق و شادی به زندگیت برگرده
مثل داداشمی و خیلی خیلی برام عزیزی و دوستت دارم

ستاره سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ق.ظ


ما در تمام جریان عشقتون بودیم
برای نمونه نرگس اینو گفت امیر اینو گفت
حالا که به اینجا رسید
و همه ی ما یهت زده شدیم
هیچی نمیگید
اخه بجث فضولی نیست
قدم به قدم به ما می گفتید که برای عشقتون این کار رو بکن اون کارو نکن
اما جالا نمی گید چه کار کنیم تا به اینجا نرسه
ممنون موفق باشید

Sofia سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ

پسر مطمئنم که برات خیلی‌ بهتر از این چیزایی که تاحالا تجربه کردی پیش میاد خواهش می‌کنم اینقدر دنیا رو به خودت سخت نکن اگه هم چیزی پیش اومده تو دیگه هی‌ اونو برا خودت تاریکتر و سختتر نکن... ما (من، تو و همهٔ این خوانندهات که سالهاست دارن وبلاگتو دنبال می‌کنن) داریم باهم بزرگ میشیم و زندگیرو تجربه می‌کنیم حالا بعضی‌ جاهاش خوش و بعضی‌ جاهاش تلخ ولی‌ از همه مهمتر اینه که سیر فکر و زندگیمون به بالا باشه که در مورد تو همینطوره... دلم می‌خواد بهترین چیزی که میتونه توی این شرایط تورو از این حالت دربیاره بهت بگم ولی‌ این خودت هستی‌ که باید ذهنت رو قوی کنی‌ و از این موقعیت به نفع خودت استفاده کنی‌ نه اینکه بشه نقط سیاهه زندگیت ،بلکه نقط عطف زندگیت

سارا سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ب.ظ

امیر خان سلام
تولدت مبارک!!!تولد دوباره زندگی کردن، دوباره مشغول شدن و ی عالمه دوباره های دیگه.فرصتی دوباره برای بهتر فکرکردن و بهتر عمل کردن.شرایطی که گفتی مخصوصه ی زندگی ایده آل و به دور از استرسه.من نمیدونم مشکل نرگس چی بوده ولی هرچی بوده این چیزها دیگه واسش مهم نبوده.نمیدونم مقصر کیه و قضاوتی ندارم. امیدوارم نرگس هم خوشبخت باشه.
همیشه ارزش نداره تمام امکانات خودتو واسه ی آغوش گرم و مهربون بدی،چون فردای اون شب ممکنه همه چیز تغییرکنه.
به خانواده مجردها مجددا خوش اومدی!!
با روحیه، پرتلاش و قوی باش.روزهای جدید به تو لبخند میزنند.منتظرشون باش

ریحانه سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ

ماه هاست که در بهت فرو رفته ام و در تمام ذهنم به
دنبال چرایی ماجرا میگردم.حقیقت تلخی است
باید باور کرد و باید عادت کرد اما چیزی که مسلمه اینه که
تو آدمی که در مقابل مشکلات جابزنی نیستی
امیدوارم عشق دوباره میهمان دل مهربانت شود

miss-lilliput سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 ب.ظ

واقعا متاسفم. زندگی شما برام الگو بود. چند بار برای پیغام گذاشتم تا علتش را به ما هم بگید.
امیدوارم هر دوتون بتونید آرامش خودتون را به دست بیارید. می تونم حدس بزنم داشت همه اینها نداشتن یه آغوش گرم آخر شب وقتی خسته از سر کار بر می گردی می تونه آزاردهنده باشه.

حالا هر چی چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ق.ظ

زیبایی تو خالی اون چیزی بود که تا حالا داشتیم . اینو واسه خودمم گفتم . وقتی همه چی رو می شه تازه می فهمی کل سالهایی که داشتی فکر می کردی خوشبختی ..... برو خدا رو شکر کن با رفتنش بهت گفت که عشقش تموم شده نه اینکه با خیانتش خودت بفهمی .

مستانه چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:20 ق.ظ

سلام؛من که به هیچ وجه حاضر نبودم جای شما باشم هرچند مجردم.کاش میشد به نحوی نظر نرگس رو هم بدونیم احساس اون الان شاید اونم احساس تنهایی کنه نه رهایی.
قرار اسم وبلاگ عاشقانه ها ی نرگس بمونه؟
امیدوارم روزهای خوب به سراغتون بیاد

هستی چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ق.ظ http://hasti2010.persianblog.ir/

متاسفم وبهت تبریک میگم
متاسفم که عشقت رو از دست دادی متاسفم که انتخاب نادرست 9سال از عمرت رو از دستت گرفت متاسفم که بغلش کردی بوسیدیش کنارش دارز کشیدی ولی اون باتو نبود وهیچی یه طرفه اش خوب نیست متاسفم که اون برای استفاده از طلای وجودت برای رسیدن به فرصتهای طلایی ازت استفاده کرد برای عشق متاسفم که ما نثار میکنیم و..(برداشت ازمن)
وبهت تبریک میگم که ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه است
که حالا هم فرصت برای درکنار کسی بودن رو داری وخدا به هرکسی فرصت نمیده زندگی کوتاهه وتو در زمان اضافه اش مجبور نیستی دنبال روزنه ای برای گل زدن بگردی عشق هست جست وجو نکن از خدا بخواه دنبال یه نفر باش که پایبند باشه تا پای بندت بشه الان تو در نیمه دوم شاید در آخرای نیمه اولی فرصت برای گل زدن زیاد دریای خدا وسیعه وروزی فراوان توکل کن
برات دعا میکنم وهرروز بهت سر میزنم به جای داداش بزرگه که ندارم ومن همیشه بچه بزرگ خانواده بودم
توکل کن خدابزرگه به اندازه همه سختی ها

مانیا چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:59 ق.ظ http://manoooooo.blogsky.com/

سلام
فقط میتونم بگم متاسفم
کاش امروز نمیامد
پارسال همین موقع ها بود که منم تنهایی رو تجربه کردم
تلخ هست ولی زندگی در جریانه
باید بزاریش یه گوشه و به بقیه زندگیت نگاه کنی
امیدوارم موفق باشی بیشتر از سابق

جوینده چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:54 ق.ظ http://www.rahekohan.blogfa.com

عشق فقط جهت رو نشون میده . برای رسیدن به مقصد باید تلاش کرد.
خیلی ها با تصور به مقصد رسیدن ازدواج می کنند غافل از اینکه ازدواج یا عشق فقط میگه مسیر از این طرفه.
از خوندن این پست شما واقعا دلگیر شدم.
امیدوارم اغوش گرمی که در مسیر مقصد باشد نصیبتان شود.

بابک (کباب) چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:46 ق.ظ

سلام
فقط می تونم بگم زندگی پنجاه پنجاه است
پنجاه درصد شادی پنجاه درصد ناراحتی و گرفتاری
یکی پول و امکانات داره
یکی عشق داره
ما که عشقمون سرجاش هست
ولی امکاناتی کا باید داشته باشیم نداریم
اطرافمون آدمای خوب و بد زیاد داریم ولی اگه به زندگیهامون نگاه کنیم میبینیم با همدیگه یکسانیم
تنها کسی که میشه بهش تکیه کرد فقط خداست به هیچ چیز دیگه فکر نکن چشما ت و ببند و به خودش فکر کن که حتما آرومت میکنه سخته ولی شدنیه..........

بابک (کباب) چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:49 ق.ظ

حداقل تو این وبلاگ و بچه های خوب این وبلاگ و داری ولی اون چی...................

عطا چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:15 ق.ظ

متاسفم.از صمیم قلب.

[ بدون نام ] چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ب.ظ

سلام الان که دارم این پیامو مینویسم شما online هستی ای کاش میگفتی چرا......منم تو وضیت مشابه شما قرار گرفتم نمی خوام چند سال بعد ........

صوفی چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ

باور کن ............. راهت را پیدا می کنی........ قبل از تو هم خیلیها این تجربه را داشتند و نجات پیدا کردند. تنها نیستی نبودی و نخواهی بود. براش آرزوی خیر کن و به خدای مهربون بسپارش.

بابک (کباب) چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ب.ظ

تفاهم و عشق هر چقدر هم محکم و استوار باشه ولی بدون امکانات مالی زیاد دوام نمیاره اگر هم دوام بیاره زندگی رو دیگه شیرین نمیکنه همین دعواهاییکه بین زن و شوهرها که بعضی ها می گویند نمک زندگیه پس چرا موقع عصبانیت و بگو مگو ها،شخصیت همدیگرو خورد می کنند و حرف هایی میزنند که نباید می زدند پس آرزوی یه آغوش گرم بدون امکانات مالی خوب نداشته باش همین امکاناتی که خداوند برات به ارث گذاشته خودش را شاکر باش که مصلحتی در کار بوده . زندگی خوب و بد باید باهاش کنار بیایی و باهاش بسازی . فقط و فقط یاد بگیر از این به بعد چگونه با زندگی و سرنوشتت کنار بیایی . باشد روزی که همگی ما سربلند و موفق از امتحان زندگی بیرون بیام.

ریحانه چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ب.ظ

نرگس هم مطمئنا اینجارو میخونه خواستم بگم همه دلشون
میخواد نرگس هم حداقل حرفی بزنه نرگس جون بیا بنویس

ریحانه چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:13 ب.ظ

سلام..
باور کردنی نیست ... ولی باید باور کرد ... شما که جواب جرا های دیگرانو نمیدید فقط میگید نرگس رفت نگفتید جرا ... شاید الان همه هوای تورو داشته باشن و بگن نرگس اشتباه کرد.......ایا واقعیت همینه؟؟!!

کاشکی جواب جراها را میدادید

باور میکنید یا نه من از وقتی تو وبلاگتون از بحث و جدایی خوندم هر روز که می خوام بیام اینجا می خوام فقط یک جیز وببینم که همه اینها الکی بود و شما هنوز هم باهم زندگی می کنید نمی دونم بهرحال فعلا نشده ولی من که دعا میکنم...

راستی من حاضر نیستم تمام دنیا رو بگیرمو فقط یک لحظه شب احساس کنم دیگه امشب کسی نیست که تو بغلش اروم بشم یا به فکرم باشه...
امریکاتون برای خودتون ولی من دعا میکنم که یک روز دوباره حس کنید کسی به فکر شما واقعا هست و واقعا دوستون داره...

کوثر از استرالیا چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:31 ب.ظ

سلام میدونم خیلی سخت است ولی قانون طبیعت اینجوری شده ادمها بی عاطفه شدن امیر جان من بهت قول میدم نرگس پشیمون میشه بچسپ به زندگیت خودت که میدونی تو غرب این چیزها عادیست خانوم شما هم تحت تاثیر جامعه قرار گرفته

. چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:16 ب.ظ

من از وقتی که ایران بودم دنبالت میکردم و اتفاقی خوندمت و روزی که لطف کردی و برای کارای ادامه تحصیلم بهم کمک فکری دادی رو فراموش نمیکنم حتی با وجود اینکه من رو نمیشناختی. خلاصه میکنم. یه جای دیگه رفتم، شاید بشه گفت یه جای خیلی خیلی خوب، بعد یه سال بشدت مریض شدم و الا دیگه میشه گفت انگاری هزار سال گذشت از روزی که مجبور شدم شیمی درمانی رو شروع کنم بلکه زنده بمونم.
دوست عزیز ندیده، من نیمتونم بگم که غم بزرگت رو درک میکنم چرا که جای تو درد نمیکشم، نمیتونم بهت بگم دنیا خیلی قشنگه و منتظر روزای خوب باش، چون دیگه داروها و مریضی دین و ایمان و همه چیز رو از آدم میگیره و سیفون رو میکشه روش. فقط میتونم از صمیم قلب برات آرزوی صبر کنم تا که بلکم زمان مرهمی باشه برای تن و روان و قلب رنج دیده ت. از روزی که نوشتی موضوع رو شکه بودم، باورت شاید نشه ولی اون اندازه که وقتی تو بیمارستان تموم داشتم میکردم و می دیدم که کسی نمیتونه کاری کنه، غصه خوردم برای اینکه تو تنهایی بدون اینکه پدر مادری باشه پیشم دارم میمیرم، همون اندازه برای دلتنگی های تو و قلب زخم دیده ت ناراحت شدم و اشک ریختم. نمیتونستم باور کنم و نمیتونم باور کنم. فقط نوشتم باور کردنی نیست. از صمیم قلب باهات همدردی میکنم و ای کاش میتونستم مرهمی باشم برات بعنوان برادر کوچکترت. خوشحالم که با شما اشنا شدم و نارحت از اینکه کاری براتون نمیتونم بکنم، غیر این پیغام کوچیک و کم از راه دور.
برات همیشه آرزوی سلامت میکنم و امیدوارم که بتونی روز به روز بهتر بشی.

ص.ش چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ب.ظ

بایدها . نبایدهای زندگی مثه عنکبوت سیر عمل می کنند.پروانه خود بودن در تار دنیا اسیر میشه.نه یارای فرار داره نه میمیره!!!!این چند جمله کوتاه تقدیم به همه اونهایی که فکر می کنند باید وصل باشد:
اشتباه می‌کنند بعضی‌ها
که اشتباه نمی‌کنند!
باید راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دریا می‌رسند
بعضی هم به دریا نمی‌رسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد.(ع.صالحی)

سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست...هرکه دل دوست جست مصلحت خود نخواست!

امیر عزیز برو...بی دلیل ..سفر تورا می خواهد
نرگس عزیز شما هم برو...........

Naz anin پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:27 ق.ظ

سلام
خیلی دلم می خواد بدونم انگیزه نرگس خانم چی بوده؟ شما چیزی نمی گید و در جایی کوتاه گفتید مطمئنا چیزی بوده
اینجا زمانی برای نرگس ارزشی بود و احترامی اما با نگفتن های شما از انگیزه نرگس و همچنین گفتن این حرفها که جدا شدید و دلتون نمی خواد جدا بشید باعث می شید تا نظر ها کمی به سوی نرگس منفی بشه
-----------------------------------------------------
احساس می کنم نرگس خیلی تنها بود که دست به چنین کاری زد

ღیه کوچولو و آقاییش پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ http://yekocholoo.blogsky.com

من نمیدونم چی بگم
فقط تو شوکم..چون من خیلی وقته که وبلاگتون رو میخونم و همیشه از اینکه انقدر باهم خوبید خوشم میومد..
نمیدونم واقعا
نمیشه توضیح بدید/!

fateme پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ب.ظ

delam gereft, ashk be cheshmam omad

cher narges jun?

ye chizi azabesh midade, chi? khoda midone, shayad ye chizi ke hatta bargarde be rozaye mojaradish ....

in niz bogzarad. dorost mishe :)

دختر ازاد جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ق.ظ

سلام
نمی دونم چی بگم...
منم تازه از عشقم جدا شدمو حالم بده
زندگی بیرحم تر اونیه فکرشو می کنیم.

امیدوارم زودتر به آرامش برسی

فاطمه جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ب.ظ http://www.nimeyepenhan.blogfa.com

یادت باشه

زیباترین عکسهای عالم هم

در اطاقهای تاریک ظاهر میشن

پس هر وقت به نقطه ی تاریکی

توی زندگی رسیدی بدون خدا می خواد

برات یه تصویر زیبا بسازه ...

یاسی جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:35 ب.ظ

بی وفائی کن وفایت میکنند با وفا باشی خیانت میکنند مهربانی گرچه آیین خوشیست
مهربان باشی رهایت میکنند

amir جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 ب.ظ

از یه مدت پیش که وبلاگ رو روی آب پرتقال فریز کرده بودی، وبلاگت رو نخونده بودم و امروز فرصت شد که این پست رو بخونم.
باید بگم که منم مثل سایر دوستان از شنیدن این خبر شوکه شده بودم.
میخواستم فعلا نظرم رو در باره ادامه دادن وبلاگ و اینکه اسمش با همین اسم ادامه پیدا کنه یا نه بگم.
به نظر من اگه تا امروز این وبلاگ با این اسم ادامه پیدا کرده نشان دهنده اینه که نیازی از طرف نویسنده برای ادامه بقاء اون وجود داشته. پس لطفا ادامش بده
نظر شخصی خودمم اینه که خاطرات ایام بد زندگی بخش مهمی از زندگیه که تو شکل دادن زنگی آدم ارزشش از لحظات خوش به مراتب بیشتره،پس برای حفظ اونا باید بیشتر ارزش قائل بشیم
به امید موفقیت و خوشبختی برای امیر و علی الخصصوص برای نرگس عزیز
امیدوارم یه طوری بتونیم نظراتشو در رابطه با این موضوع بدونیم تا یه طرفه پیش قاضی نرفته باشیم

نهال جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ب.ظ http://khoshbakhty-khoshbakhty.blogsky.com

از ته دلم متاسف و متاثر شدم...
امیدوارم بهترین برای هردوتون پیش بیاد به هر حال...

اصلا باورم نمیشه...امیر و نرگس؟؟

[ بدون نام ] شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:39 ق.ظ

من فکر می کنم نرگس به دنبال یه عشق گمشده ی
فراموش شده رفته
اگه یادتون باشه شما را هم فراموش کرد و بعد از ۲ سال
به یاد اورد
احتمالا نفر دیگری در بین هست
اخه کی حاضر میشه تو کشور غریب تنها و بی کس بشه
در صورتیکه یه نفر هست که اندازه ی جونش دوسش داره

الهام شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ق.ظ

یکی ا دخترای فامیل تا رفت با شوهرش امریکا شوهره ولش کرد خب جو کارت سبز و ایناست دیگه حالا و له له

خانوم شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ق.ظ http://khanoomstory.blogsky.com

اگر پایانش یه جور ِ دیگه می شد باور نمی کردم شرح ِ این ده سال زندگی صادقانه نوشته شده باشه...فقط یه عشق ِ ده ساله می تونه اونقدر قدرت داشته باشه که جدایی بدون رسوبات نفرت و بدخواهی و کینه اتفاق بیفته...اینجا واقعا عاشقانه های امیر بوده...واقعا بوده

بی نام شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ب.ظ

آیا همین نرگس یا حداقل توهم ۹ سال حضورش در موقعیت امروزت موثر نبود؟!
واقعیت اینه که هممون بنوعی در رنجیم...

نظر سوفیا و سارا رو کپی میکنم که دوباره بخونیمش:

دلم می‌خواد بهترین چیزی که میتونه توی این شرایط تورو از این حالت دربیاره بهت بگم ولی‌ این خودت هستی‌ که باید ذهنت رو قوی کنی‌ و از این موقعیت به نفع خودت استفاده کنی‌ نه اینکه بشه نقط سیاهه زندگیت ،بلکه نقط عطف زندگیت

با روحیه، پرتلاش و قوی باش.روزهای جدید به تو لبخند میزنند.منتظرشون باش

دکتر جان سربلند باشی

[ بدون نام ] شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ب.ظ

من هنوز منگم

۱۲۳۴ شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ب.ظ


in neveshteye khodet ro e bare die bekhoon dar morede jodayiye pedaro madare Narges

رگس جان، من خیلی متاسفم که پدر و مادرت از هم جدا شدند و خیلی ممنون که حرف
دلتو بهم زدی. راستش من افراد رو میشه گفت که مستقل از خانوادشون قضاوت میکنم.
نه اینکه خانواده تاثیر نداشته باشه، ولی حرف اولو خود فرد میزنه. خیلیها هستند که با
وجود بهره مندی از آرامش خانوادگی از شخصیت بالایی برخوردار نیستند و برعکس

ستی یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:24 ق.ظ

یه کلمه می گفتی طلافت نمی دم
می خوای جه کار کنی
مثه اکثر مردای ایرانی
.....
تمام

محمد یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:43 ق.ظ http://MAMI23.PERSIANBLOG.IR

شما لیاقت اینها رو دارید.و حتی اون آغوش گرم رو هم مطمئن باشید که به دست خواهید آورد.چون شما آدم خوبی هستید.

۱۲۳۴ یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ق.ظ

دردناکش اینجاست که وقتی میپرسم که "من باید چیکار میکردم که به این نقطه نرسیم؟" در جوابم میگه تو هر کاری که میکردی، باز هم ما به این نقطه میرسیدیم. بعبارت دیگه، از روز اول عشقی ( از طرف نرگس به من) وجود نداشت که حالا بخوایم برای نجاتش کاری بکنیم

in akhe che joor natijegiriye kardi amire aghel!! Shayad narges azoon adamast ke be taghdir eteghad dare, be khatere hamin in javabo dade

پانیذ یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 ب.ظ http://panizit.blogfa.com

طاقت بیار رفیق...

پری دریایی یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ http://pd2010.blogfa.com

نمیدونم چی بگم

منی که تموم این هف هش سال خوندمتون و حالا باید یه همچین صحنه ای رو باهاش مواجه بشم
میدونم سخته ولی به زودی به این نتیجه میرسی که باید یه عشق تازه رو شروع کنی
شاید اینبار یه عشق واقعی و دو طرفه

پری دریایی یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ب.ظ

راستی اینو یادم رفت بگم که با هم شروع کردیم با همم تموم کردیم و تفاوتش اینه که ما به ازدواج ختم شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد