نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

رز سرخ


میخواهم برگردم و نگاهی دوباره به زندگیم بیندازم، به زمانی کمی قبل از اینکه تو پیدایت شود. حدود 26 سال سن داشتم، لیسانسم را گرفته بودم، خدمت سربازی را تمام کرده بودم و در شرکتی خوب با حقوقی نسبتا خوب کار میکردم. مثل هر جوان دیگری دوست داشتم جنس مخالفم را بشناسم و تلاش میکردم آن یک نفر را پیدا کنم. هر بیشتر تلاش کردم کمتر نتیجه گرفتم، هیچ کس حتی شبیه آن چیزی که میخواستم نبود. کم کم داشتم قانع میشدم که لابد من یک ایرادی دارم و همان موقع بود که تو پیدایت شد. 


تو پیدایت شد با آن مردمداری و مهربانی بینظیرت، با آن صورت زیبا و معصومت، و با آن درایت و بصیرت عمیقت. همه آنچه من میخواستم در تو بود و وجودت عاری بود از هر آنچه من منفی میشمردم. تو چنان بودی که رفتارت مثل آهنربایی قوی دل زن و مرد و پیر و جوان را میبرد، چه برسد به من تشنه عشق. 


زمان گذشت و من تو را شناختم ( یا حداقل اینطور فکر میکردم )، هر چه بیشتر شناختمت بیشتر عاشقت شدم، اما باز عجله نکردم. زمان گذشت و عطر عشق به تو کم کم تمام وجودم را فرا گرفت. مادرم، که فکر میکرد بهترین دختر دنیا هم برای پسرش کم است، هم عاشقت شد. یادت میاید برایت تعریف میکردم که میگفت از تو بهتر نمیتوانم پیدا کنم؟ 


یک روز صبح با هم برای قدم زدن رفتیم. عصر با تو تماس گرفتم و بشوخی پرسیدم صبح کجا بودی؟ گفتی با امیر، و من باز بشوخی پرسیدم امیر کیه؟ و تو گفتی عشقمه. یادته گفتی "عشقمه". از تو پرسیدم معنایش را میدانی و جواب مثبت دادی.


تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم و من فکر میکردم که تو داری با مردی که عاشقش هستی ازدواج میکنی. اما اینطور نبود. تو دنبال یک پدر مهربان و یک زندگی آرام بودی. تو با من ازدواج نکردی، تو با آرامش و حمایتی که وعده اش را بتو داده بودم ازدواج کردی. 


زندگی مشترکمان را در حالی شروع کردیم که تو به یک بوته گل رز نیمه خشکیده و سرما زده میمانستی. همانها که وقتی شادابند گلهای زیبایِ خوش عطرِ سرخ دارند.



باغبانت شدم، خاکت را عوض کردم تا از آن تغذیه کنی، برایت گلخانه ای در حد توانم ساختم تا از گزند سرما و طوفان در امان باشی، و کلا هر چه میتوانستم کردم تا شاداب شوی و شدی. بارها تیغهای تیزت پوست دستم را بیرحمانه دریدند و من دست زخمی ام را از تو پنهان کردم، برایم فقط شادابی تو مهم بود.



گل سر سبد باغچه زندگیم شدی و گلهای دیگر باغچه ام ( ابعاد دیگر زندگیم ) از فرط بی توجهی و بی آبی یکی یکی مردند و من کورتر از آن بودم که ببینم. بزرگ و شاداب شدی و باغچه محقر من دیگر برایت کوچک بود، تو حالا دیگر باغچه ای سلطنتی طلب میکردی. 


قرار است بزودی بروی، زحمتها و تیغهایت نصیب من و گلهای زیبا و خوش عطرت نسیب آنان که تو را در باغچه های سلطنتیشان خواهند کاشت و من میمانم و همان باغچه کوچک قدیمی، البته همان که نه، چون بیشتر گلهایش یا مرده اند یا در حال مرگند. اما حداقل یاد گرفتم که باید زنبقها، شب بوها، یاسها و بقیه گلهای باغچه ام را هم دوست داشته باشم و نگذارم که هیچ رز سرخ خوشبویی، حتی اگر سُرختر و خوشبوتر از تو باشد، جای آنها را بگیرد.



میخواهم باغچه ام را شخم بزنم، کود بدهم و دوباره زنبق و شب بو و یاس بکارم و البته جایی هم برای یک گل سرخ خوشبو کنار میگذارم. شاید آنجا باز هم وسط باغچه باشد، و شاید روزی دوباره گل سرخی در آنجا بکارم. اما اگر جای گلهای دیگر را بخواهد بگیرد شاخه هایش را میچینم.

نظرات 36 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ق.ظ

گل نرگس این باغچه را با رفتنت ویران نکن

خانوم شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ http://khanoomstory.blogsky.com

امیر تو خیلی قوی هستی...اصلا نمی تونم تصور کنم آدم چطور می تونه توی این موقعیت تعادلش رو حفظ کنه...کله پا نشه...مطمئنم اندازه راه رفتن روی طناب سخته

سلام خانوم،

ممنون از پیامتون. اگه آدم بدونه که تنها راه موفقیت اینه با حفظ تعادل روی طناب راه بره، و اگه اون چیزی که اونور طنابه براش ارزشمند باشه. اون طناب قدر مو هم که نازک باشه، آدم تعادلشو حفظ میکنه. من الان مثل کسی هستم که برای حفظ عشقش باید از یه مسیری رد بشه پر از ذغال داغ و صداش هم نباید در بیاد. شاید به حرف من بخندید، ولی من معتقدم خداوند هیچ مشکلی رو سر راه زندگی آدم قرار نمیده مگر اینه اول قدرتی بزرگتر از اون مشکل رو در وجود ادم گذاشته باشه.

باز هم ممنونم،

-امیر

علی شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ب.ظ http://rahesabzeomideiran.blogspot.com

منم میخواستم همینو بگم.نرگس عاشق تو نبوده.هیچوقت!اون فقط یه پدر مهربون میخواست تا بتونه عقده های بچگیشو جبران کنه!تو شوهرش نبودی.عشقشم نبودی.تو مثل یه پدر ازش حمایت کردی و حالا هم باید بفرستیش خونه بخت!
مشکل اینجاست که تو آدم خیلی خوبی هستی آقا امیر و به راحتی میشه ازت سوء استفاده کرد.

سلام علی آقا،

خواهش میکنم اینقدر بی انصاف نباشید و مسئله رو اینقدر ساده در نظر نگیرید. توجه داشته باشید که مسائل در زندگی ما هست که شما و سایر خواننده های وبلاگ از اونها اطلاعی ندارید. از کجا میدانید که من آدم خوبی هستم؟ از کجا میدانید هزاران بدی غیر قابل تحمل ندارم؟

وبلاگتان را کمی مطالعه کردم، وبلاگتان سبز است، اما از نظر من، منشتان سرخ (اصولگرایانه) است. ایمیل نرگس غیر فعال شده، اگر ایمیلی فرستادید لطفا آنرا به من فوروارد کنید. در ضمن برایتان یک ایمیل فرستادم که هنوز پاسخ ندادید.

موفق و پیروز باشید

-امیر

نازی شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:36 ب.ظ http://nloonazi.blogfa.com

از نوشته تون این طور برداشت میشه که نرگس داره شما رو به خاطر یه نفر دیگه ترک میکنه. درسته؟!!

تا جایی که من میدونم درست نیست.

مریم شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ب.ظ http://maryamo.blogfa.com

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه .
من از چند سال پیش ویلاگتونو می خونم
داستان عشقتونم خوندم .
من تا الان ازدواجو تجربه نکردم ولی عقیدم اینه که
هر از چندگاهی به رابطه ای که داریم فکر کنیم اگه مشکلی دارن برطرف کنیم تا جمع نشن که بخوان بین 2 دوست و شریک زندگی فاصله بندازن
رابطه مثل بچه ایه که نیاز به مراقبت داره .

آیسان یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ق.ظ http://gharar.blogsky.com/

سلام
خواهشا این طور حرف نزنین!
من اصلا باور نمی کنم که بخواین از هم جدا بشین
به خدا زندگی خیلی قشنگه چرا دارین این طور خرابش می کنین
چرا نرگس حرفاشو نمی زنه؟
ازش بخواین که بیاد و اونم حرف بزنه
خواهش می کنم با نرگس صحبت کنید که بیاد و اونم نظراتش و بده

مهدیه یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 ق.ظ

سلام
چندین ساله که با شما دو نفر از طریق وبلاگتون آشنا شدم
اولین بار هست که براتون پیغام می ذارم
نمی تونم براتون بگم که تا چه حد از این که دارین جدا می شین ناراحت شدم
من کمی مخالف اینم که گفته بشه این عشق یک طرفه بوده
چون مدت کمی نیست که با هم هستین اگر یک طرفه می بود باید خیلی زودتر از اینها خودش رو نشون می داد
می تونم یک یا چند پیشنهاد بدم؟؟
یکی این که با هم برین جایی که خاطره های خوبی داشتین رو در روی هم بشینین و خاطره ها و لحظات خوبی رو که داشین رو یاد آوری کنین
دوم این که اگر ممکنه نرگس رو برای مدت کوتاهی بفرستین ایران یک مدت از هم دور باشین
مورد بعدی این که ببینین شما امیر ۹سال گذشته هستین؟؟؟
اینی رو که می گم بخاطره این که گفتین نرگس به اینجا علاقه ای نداره برای همین شما رو مخاطب قرار دادم
ببینین اون موقع چه رفتاری داشین چه کار می کردین
ما انسان ها خودمون به شخصه متوجه تغییر اخلاق و رفتارمون نمی شیم
به امید برگشتنه روزهای شیرینی که با هم داشتین

علی یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:52 ق.ظ http://rahesabzeomideiran.blogspot.com

آقا امیر ایمیل شما رو خوندم.دلیل اینکه ایمیلمو چک نمیکنم مشکلات گاه و بیگاه گوگل در ایرانه.و وبلاگمم که فیلت شده!
بنده گفتم که اگر رابطه شما به جدایی کشید باید باید به روانپزشک مراجعه کنید.منظورم این نبود که شما روانی هستید!شما خیلی به نرگس دل بستید و اگه کارتون به جدایی بکشه مشکلاتی براتون پیش میاد که به راحتی از پس حل کردنشون بر نمیاید!بنابراین به یک متخصص نیاز پیدا میکنید.
دلیل اینکه من از قبل پیشبینی میکردم این رابطه به اینجا بکشه قصه عشقتون بود!!نرگس جان یه دختر خیلی جوون بود که در یه خانواده خشک مذهبی بزرگ شده و تجربه زیادی از ارتباط با جنس مخالف نداره!در ضمن در خونوادشم همیشه بلوا و آشوب به پا بوده.در عوض شما یک جوون تحصیل کرده در یک خانواده مدرن و روشنفکر با وضع مالی خیلی خوب بودید و اتفاقا تجربه شما هم در ارتباط با جنس مخالف هر چی نباشه از نرگس بیشتر بوده!طبیعیه که نرگس خانوم بی تجربه با این همه مشکلات به لبخند پسری مثل شما لبخند بزنه و راحت بهتون دل ببنده!عاشق شدن اصلا سخت نیست عاشق موندن سخته!
الآن که نرگس مشکلاتش حل شده و از نظر روحی در ثبات و آرامشه و در جامعه ای زندگی میکنه که کنترل زیادی درش نیست.داره به این موضوع فکر میکنه که آیا امیر بهترین انتخاب بوده؟؟و در پاسخ میبینه که شاید از نظر اخلاقی من با کس دیگه ای تشابهات بیشتری داشته باشم و یا از نظر جنسی من در زمان ازدواج با امیر به دلیل کم تجربه بودن تمایلات خودمو نمیشناختم.و حالا تازه خودمو پیداکردم.همونطور که گفتم شما مثل یه پدر به نرگس کمک کردی تا خودشو پیدا کنه و حالا باید مثل یه پدر اجازه بدی تا بره و زندگیشو در کنار کس دیگه ای ادامه بده!

سلام

درسته که نرگس قبل از ازدواج در شرایط سختی بسر میبرد، اما آیا این صحیحه که بر مبنای همین اصل نتایجی که شما گرفتید رو بگیریم؟

من نمیدونم شما چرا دائم اصرار میکنید من به نرگس اجازه بدم که بره. نمیدونم چرا فکر میکنید من مانع رفتنشم؟ اجازه نرگس از روز اول دست خودش بوده، من هیچ وقت از کسی نخواستم و نخواهم خواست که با من بمونه.

در ضمن اگر به ایمیل من جواب بدی ممنون میشم.

ممنون از پیامت

-امیر

ندا یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 ق.ظ

اینکار رو نکنید بیشتر به ها زمان بدید باور کنید گذر زمان همه مسائل رو حل می کنهو به خوبی های هم فکر کنید به ویژگی هایی که ممکن هیچ وقت در کس دیگه ایی نبینید. به لحظات خطر انگیزی که با هم ساختید. اون موقع که بعد ۱ سال دوری بهم رسیدید و .... همه اون لحظه هایی رو که نوشته بودید و من تصورشون کردم همه و همه از جلوی چشمای من داره رد میشه! خودتون واقعا به یاد نمیاریدشون؟
هر کدوم هر جا که هستید نتیجه تلاش هر دوتونه. حالا که زندگیتون ثبات پیدا کرده و از بحران ها رد شدید خرابش نکنید.
من نمیفهمم اگه نرگس واقعا دلش میخاد از شما جدا شه چرا پس بری این جدایی گریه می کنه؟ زنان ایرانی همیشه صبور تر و پر تحمل تر از مردان بودند و اگه واقعا شوهرشون یک مشکل لاینحل و خانمان سوز به قولی! داشت اون رو ترک می کردند.
براتون آرزو می کنم هر آنچه که به صلاحتون هست همون براتون پیش بیاد.
قلبم واقعا از جداییتون به درد اومده. شما اسطوره های من بودید. این وب لاگ تنها وب لاگی که بعد سالیان سال همچنان دارم می خونمش و به آدم های زیادی معرفیش کردم.

مرو یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:45 ق.ظ

سلام امیر جان

من سالها وبلاگتون را می خوندم ، و زمانیکه برای خواهرم یه ماجرای عاشقی پیش اومده بود که خواهرم عاشقتر بود
ماجرای عشق شما را از شرکت براش پرینت کردم که بخون و ببینه مردی که عاشق زنی باشه براش همه کار میکنه
عشق و علاقه اتون مثال زدنی بود
الان نمی دونم چی بگم ، شما ( نرگس و تو ) با همه مشکلات کنار اومدین زندگی رو ساختین

امیدوارم هر جا که هستین چه با هم ، چه بدون هم زندگی خوبی را داشته باشین

نهال یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ق.ظ http://www.nahaljoon.blogfa.com

سلام .
وای باورم نمیشه،من 3 سال پیش با وبلاگتون آشنا شدم،همه ی پستهارو میخوندم تا اینکه امروز بعد از چندین ماه به وبتون سر زدم (آخه سرم خیلی شلوغ بود)
یادمه ماجرایه آشناییتونو واسه بچه های هم اتاقیم تعریف کردم.
داداشیه من ناامید نباش،به خدا رو کن،اون خیلی مهربونه،بهش بگو ،ازش بخواه ،با تمامه وجودت ازش بخواه که گره از کارت وا کنه.حتما یه جایه راهو هردوتاتون اشتباه رفتید،اگه بهش رو کنی گره از کارت وا میکنه.
گاهی اوقات مشکلات آدمو به خدا میرسونن.واسه من که اینطوری بود.
من اطمینان دارم اگه از خدا بخوای که راه درستو جلو روت بذاره حتما همه چی حل میشه.
با تمامه وجودم ،از ته دلم توی این روزهای قشنگه ماه شعبان واسه خوشبختی تون دعا میکنم.
راستی زندگیه منو این وبلاگ عوض کرد،یه سر بهش بزنی بد نیست.http://thewitch150.blogfa.com

نوشین یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ق.ظ

فکر میکنم یه باغبون مهربون ودلسوز هیچوقت گل زیباومحبوبش رو نچینه اون رو هرس میکنه اگه دید گل محبوبش داره بزرگ و بزرگتر میشه جاش رو بزرگ میکنه باغش رو وسعت میده گلهای بیشتری توش میکاره تا همیشه باغش با همه گلهاش زیباو زیباتر بشه تازه نکات ایمنی رو رعایت میکنه از دستهاش مراقبت میکنه مستکش میپوشه تا خار گل اذیتش نکنه مراقب خودش هست تا همیشه بتونه باغبون درجه یکی باشه

رزا یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ

سلام

راستش اینقدر مشکل شما گنگ هست و عکس العملاتون در مقابلش عجیب (منظورم همین ناراحت بودن نرگس از تمام کردن رابطه و نیز میلش به تمام کردن و ... ) هست که من واقعا نمی تونم خیلی از این حرف ها در مورد عشق یک طرفه و ... را باور کنم به نظر من شاید در روز اول علاقه نرگس کاملا عاشقانه نبوده و دنبال حمایت شما هم بوده (می گم شاید...) اما در طول 9 سال که این رابطه ادامه داشته علاقه باید ریشه دار تر می شده، چون به نظر من ساختار ذهنی خانم ها با آقایون فرق می کنه، خانم ها در طول رابطه اگر طرفشون خوب باشه عاشقش می شوند (که شاید خیلی از آقایون این طور نباشند) و اگر هم رابطتون در طول این سال ها آن قدر خوب نبوده، یعنی نرگس 9 سال فقط تحمل کرده !!!!! راستش اصلا برام قابل درک نیست که هم دوستوتون داره هم می خواد بره و ....
تنها حدسی که می تونم به زنم اینه که دچار ایده ال گرایی شده و دنیا و ادم هاش رو از زاویه دید همین رابطه که خودش داشته می بینه، چون معمولا آدم ها اگر تو زندگیشون خوشبخت باشند معمولا حتی اگر زندگی ناخوشایند خیلی ها رو هم ببینند ته ذهنشون با زهم فکر می کنن نه این طوری نیست و قدر چیزی رو که دارند نمی دونند و فکر می کنند که بهتر از این هم(با تفاهم تر، با درک متقابل بیشتر و ... ) وجود داره !!! در صورتی که شاید به احتمال 90% نباشه ماها ادم ها وقتی یک چیز خوب رو مدت هاست که داریم نمی دونیم اون نعمت رو راحت می شه از دست داد اما راحت بدست نمی اد!!! و تا از دستش ندیم قدرش رو نمی دونیم !!!!
البته این ها مثل صحبت های بقیه دوستان فقط حدس هست چون از علت واقعی مشکل کسی چیزی نمی دونه و نرگس هم در این جا چیزی نمی نویسه و احتمال یک طرفه قضاوت کردن همه ما بالا می ره (که البته حق بدید تا حدودی اجتناب ناپذیره !!!!)
راستی شما و به خصوص نرگس در مورد این مشکل با خانواده مادر یا ... صحبت کرده و فرد خیلی صمیمی داره که در مورد این موضوع خبر داشته باشه و نظر بده و اگر هست اون ها چی می گن
و دیگه این که رفتین پیش روانشناس نظرش چی بود؟

یا آرزوی موفقیت

؟ دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ق.ظ

من با نظرات علی تا حدی زیادی موافقم به نظرم یه دلیل دیگه اینه که اون نمیتونه بچه دار بشه................

نسرین دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 ق.ظ http://nmm53.persianblog.ir/

من گفته بودم سال گذشته با چه اشتیاقی داستان عشق شما رو خوونده بودم .من اون موقع در گیر یک رابطه احساسی با پسری بودم که فکر می‌کردم به انداره کافی منو دوست داره که بخواد برای داشتنم تلاش بکنه (خب ما دخترها گاهی وقتها دوست داریم تو رویاهامون غرق بشیم) قصه عشق شما اونقدر شیرین بود که هر زنی دلش می‌خواست خودش رو جای نرگس تصور کنه /
با اینکه مدتها بود نمی‌نوشتید و من عصبانی بود که چرا نمی‌نویسید مدام سر می‌زدم .بعضی روحیات و تفکرات شما شبیه پسری بود که دوست داشتم و اینطوری بود که همیشه فکر می‌کردم اون هم روزی محبتش رو نشون خواهد داد به هرحال اینجا مسئله من مهم نیست من بعد از یک سال به این نتیجه رسیدم که در ارتباط با اون پسر اشتباه کردم و اون خیلی بچه‌تر از اونی بود که عشق رو بفهمه مسئله ناراحت کننده برای من امروز عشق شماست امروز از صبح توی اداره شروع کردم از اول دوباره همه داستان شما رو خووندم من قبلن هم کامنت گذاشتم اما حالا باورم نمی‌شه نرگس هم عاشق شما نبوده اینجا اتفاقی افتاده. ببین امیر عزیز مسئله فضولی نیست شما وقتی ما رو در تک تک لحظه‌ها دعواهای خانوادگی موقع ازدواج و کوچکترین جزئیات رابطه‌تون گذاشتید حالا انصاف نیست که سانسور کنید شما با این کارتون تو ذهن آدم همه چیز رو زیر سوال میبرید شما مسئولید در مقابل همه ما که با داستان عشق شما عاشق شدیم و زندگی کردیم داستان شما برای من یک جور مقدسی بود حالا نسبت به همه چیز دچار تردید شدم نسبت به اینکه اصلن دوست داشته باشم ازدواج کنم؟ عشق این وسط چه کاره‌است ؟همه چیز نسبیه و.. برای کمک به مایی که در ذهنمون شما رو ستایش می‌کردیم بگید تا بدونیم چه چیزی باعث خرابی می‌شه بگید تا کلی آدم راه رو به اشتباه نرن چطور دختری با اون همه عشق حالا به اینجا رسیده نرگس جان با شما هم هستم شما که آدم عاطفی بودی و خیلی جاها هوای دل آدمهای اطرافت رو داشتی ما شماها رو نمی‌شناسیم اما اینکار شما به همه کمک می‌کنه و شاید گشایشی برای خودتون هم پیش بیاره از صمیم قلب برای شما دعا می‌کنم فکر می‌کنم بهتره چند وقتی دور از هم باشید روزمرگی گاهی وقتها رنگ عشق رو کم می‌کنه شاید همه چیز یادتون بیاد راستی یه دور با هم بشینید داستان وصالتون رو بخوونید هر کدو با صدای خودتون شاید معجزه‌ای در راه باشه .....

[ بدون نام ] دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:47 ق.ظ http://nmm53.persianblog.ir/

این رو هم تنهابه عنوان یک زن به نرگس عزیز بگم : خوش به حالت می‌دونی چند تا زن تو دنیا وجود دارن که آرزومند چنین احساس عمیق و صادق و بی آلایشی هستن ؟ هیچ به این فکر کردی که تا به آخر عمر چنین مردی رو نمیتونی پیداکنی ؟می‌دونم امیر هم خیلی ایراد داشته نمونه‌اش همون هدیه ولنتاینتون که خیلی کوچیکه اما دل یه دختر رو میرنجونه. با این حال اون تو رو برای وجود خودت دوست داره اینو بفهم واین چیزی نیست که تو هرجای دنیا بتونی پیداش کنی .حتی اگه از اول عاشقش نبودی حالا عاشقش شو .برای اینکه همین امروز عاشقش بشی خووندن همین متن آخرش کافیه ...

رضا دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:19 ق.ظ

چرا همش امیر داره مینویسه!؟ پس نرگس کجاست؟! اینطور که معلومه امیر مثل همیشه هست که میاد و میخواد مشکل حل بشه اما نرگس چرا دیگه نمیاد!؟ چرا نمیاد اینجا تا با کمک و همفکری مشکلاتشون حل بشه؟! نکنه نمیخواد حل شه؟! اصلا برای خوندن هم که شده به اینجا سر میزنه؟ هرچی که هست باید از نرگس هم پرسید!!! هر کس که میتونه پیداش کنه و ببینه موضوع چیه؟

ღیه کوچولو و آقاییش دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ب.ظ http://yekocholoo.blogsky.com

اما هیچ گلی نرگس نمیشه
واقعا میخواین چیکار کنین؟:((

narges Fadakar دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ب.ظ

salam,
man hameye neveshtehatoono mikhoonamo behesh fekr mikonam, moteassefam ke nemitoonam raje be moshkelam inja benevisam, amma hich kodoometoon nmeitoonid khodetoono jaye man bezarid,chon har adami faghat mitoone jaye khodesh bashe... tak take shoma momkene az masaaeli rang bebarid ke momkene baraye man dardnak nabashe, pas man nemitoonam begam ke shoma haghe ino darid ke ranj bebraid ya tasmimi dar jahate hale moshketoon begirid ya na!! chon adam vaghti az biroon be moshkelate digaran negah mikone kheyli rahat tar mitoone bege in karo okono oon karo nakon, amma vaghti tooye god bashi kheyli fargh mikone.be har hal mamnoonam az hamatoon ke be fekre ma hastid.
ma adama be omid zende hastim, be omide arameshe dele hameye delshekastegan....

سلام نرگس جان،

اینو در نظر بگیر که حتی منی که ۹ سال با تو زندگی کردم، هنوز نمیدونم ریشه مشکل کجاست. چه برسه به خواننده های این وبلاگ که مسلما اطلاعاتشون باندازه من نیست. چیزی که مشخصه اینه که تو دوست نداری موردش صحبت کنی. ۹ سال سکوت کردی، و هنوز هم داری به روشت ادامه میدی. تو حتی پیشنهاد من برای رفتن پیش یک روانپزشک متخصص امور بین زن و شوهرها رو رد کردی. من فکر میکنم تو ذهن تو چیزهایی هست که فقط خودت ازشون خبر داری و به هر دلیلی دوست نداری اونها را با هیچکس در میون بزاری، نه با من، نه با مشاور، و نه با دوستات. اینطوری اگر نتیجه ای حاصل بشه عجیبه.

-امیر

آیسان دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ب.ظ

یعنی چی نرگس نمی تونه بچه دار بشه؟
واقعیته یا دروغ؟
شما حق ندارین پشت سر نرگس این طور صحبت کنید .
اونم حق داره از خودش دفاع کنه
آقا امیر شما دارین یک طرفه قضاوت می کنید

آخه این چه حرفیه؟ یکی اومده بی اساس یه چیزی گفته و شما اونو به حساب من میزارید؟ من کی چنین چیزی گفتم؟

مستانه سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام من یه پیام نوشتم براتون ولی اصلا نمی بینمش چرا؟
با همین نام.شما هم پیام ها رو سفارشی میذارین؟

من دو تا پیام از شما گرفتم که هر دو رو تایید کردم

ریحانه سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ق.ظ

نرگس عزیز و مهربون چیزی که مسلمه اینه که تنها کسی که حال تو رو بیشتر از بقیه میفهمه خودتی و تنها کسی هم که میتونه بیشتر از بقیه برای حل این مشکل بهت کمک کنه خودتی
حال تو شاید شبیه آدمایی باشه که خسته هستن اما وقتی ازشون میپرسی از چی خسته هستن میگن از همه چیز و هیچ چیز!اینجور مواقع فقط گذر زمان میتونه آدم رو آروم کنه وقتی آروم شدی میتونی تازه تصمیم بگیری و بفهمی اصلا مشکلت چیه پس یکم به خودت فرصت بده صبر کن همه چیز درست میشه

ریحانه سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ

نرگس جون مسلمه که تو گلی هستی که عطر و بوی خاص خودت رو داری و کمتری گلی به پای تو میرسه میخوام بگم تو ارزش این رو داری که امیر یه بار دیگه تمام تلاشش رو بکنه تا تو رو بدستت بیاره البته اگه خودت هم بخوای و کمک کنی دوباره اون احساسات توی هردوتون زنده بشه همون احساساتی که تک تک خواننده های این وبلاگ آروز داشتند جای شما بودن و تجربه میکردن

علی سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:35 ب.ظ http://rahesabzeomideiran.blogspot.com

وقتی عاشق یه نفر میشی دیگه بدیاشو نمیبینی.با تمام وجودت تمام وجود اونو دوست داری.
نرگس به دلیل اینکه میترسه با گفتن مشکل دل امیر بشکنه از گفتن مشکلات خودداری میکنه.آخه بعد ار این همه خوبی که امیر کرده بایدم عذاب وجدان گرفت!! البته یکی از بدیهای آقا امیر اینه که دلش نمیخواد هیچ واقعیت تلخیو بشنوه و نرگسم به همین دلیل نمیتونه باهاش حرف بزنه.شایدم امیر خیلی مغروره و چون نرگس اینو میدونه دلش نمیخواد بدیای امیرو بگه تا ناراحتش کنه!!
در هر صورت آقا امیر باید از نرگس بخوای به عنوان آخرین در خواست سعی کنه دوست داشته باشه.نه امکانات مالی و آرامشیو که بهش دادی نه اونچیزی که وانمود میکنی هستی که با واقعیت فاصله داره و ... نه..خودتو دوست داشته باشه.برای این کار باید نرگس جان یه مدت از خونه مشترکتون دور بشه یا اینکه شما برو هتل ..اگه نرگس تونست دوست داشته باشه زندگیتون نجات پیدا میکنه وگرنه روح و قلب هر دوتون تیکه پاره میشه و درست کردنشم سالها زمان میبره.تازه با کمک روانپزشک!!
البته من مشاور خانواده نیستم اما خوب قبلا یه ازدواج نا موفق داشتم.تجربه زیادی دارم.بر خلاف یکی از دوستان که پیشنهاد کرده بود برید جاهایی که ازش خاطره های عاشقانه دارید من میگم نرگس هیچوقت خود شما رو دوست نداشته و شما هم خودتونو اونجور که هستید به نرگس معرفی نکردید.اگه قراره که این زندگی مشترک نجات پیدا کنه نباید به گذشته نگاه کرد.باید حال و آینده رو دید.خودتونو همونجور که هستید ببینید.جلوی آینه وایسید و ظاهر و باطن خودتونو بدون غرور ببینید بعد به نرگس معرفیش کنید و ازش بخواید که اینبار شما رو اونطور که هستید دوست داشته باشه.برای اینکار اون باید تنها باشه و فکر کنه.ولی اگه نشد و دیدید بازم مشکل داره اینبار شما پیش قدم بشید و به طلاق فکر کنید..چون اجبار کردن فقط فیزیکی نیست روانی هم هست.

سلام علی آقا،

من خیلی متاسف شدم از اینکه شنیدم که قبلا یک ازدواج ناموفق داشتید، امیدوارم که در آینده موردی مناسب و یک ازدواج موفق براتون پیش بیاد.

کاری که شما دارید میکنید نمک پاشیدن رو زخم دو نفریه که سیاه ترین روزهای زندگیشونو دارن میگذرونن. من فرض رو بر این میزارم که هدف شما فقط کمک کردنه، اگر فرض من درسته، لطفا به ایمیل من جواب بدید و اجازه بدید از طریق ایمیل این بحث رو دنبال کنیم. اگر هم قصدتون هر چیزی غیر از کمک کردنه، از شما خواهش میکنم از پیام گذاشتن تو این وبلاگ خودداری کنید.

موفق باشید

-امیر

ღیه کوچولو و آقاییش سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:03 ب.ظ http://yekocholoo.blogsky.com

امیر آقا میدونی..
اینکه این دوست خوبمون علی گفته که شما براش مثل یه پدر بودین..
به نظرم هیچ ایرادی نداره..همسرمن هم برام یه پدر..مادره..برادره..اصلا برای من همه چی هست..
و من با تمام وجودم بهش وابسته ام
کاش شما یکم بیشتر علت اختلافتون رو میگفتین؟
و در ضمن من باورم نمیشه دارین از هم ج د ا میشین..
فکر میکنم تمام کسانی که وبلاگتون رو میخونن همین حس رو دارم

narges fadakar سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:23 ب.ظ

reihaneye azizam,
mamnoonam az peyghamet... beyne hameye in adama tanha kasi ke mano dark karde too hast azizam.neveshtat aroomam kard o dardamo taskin dad. mamnoonetam.

امتیس چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ق.ظ

والا با توجه به حرفای نرگس جان بنظر میاد یا گرفتار درد بی دردی شده باشن یا واقعا مشکل جدی دارن اما نگران این هستن که از طرف امیر قابل درک نباشه یا باعث رنجشش بشه برای همین سکوت کردن.....اگه حالت اول باشه که هیچ کاری نمیشه کرد گاهی برای همه پیش میاد که از خوشی زیاد دلزده و خسته میشیم و وقتی هم ازمون میپرسن مشکلمون چیه میگیم نمیدونم!!! اگه حالت دوم باشه سکوت کمکی نمیکنه مطمئنا صحبت کردن نرگس بیشتر از سکوتش امیرو آزار نخواهد داد..بنظر میاد حتی امیر هم نمیدونه مشکل چیه و نرگس هم که تو لاک خودش فرو رفته پس بقول امیر اگه این مشکل حل شه واقعا عجیبه....کامنت گذاشتن دوستان هم اینجا فایده ای نداره وقتی یکی از دو طرف تلاش و انگیزه ای برای حل این مشکل نداره.....البته طرز صحبت امیر خصوصا در این پست خیلی حالت منت گذاشتن رو داره و اینجور به خواننده القا میشه که طی این سالها فقط امیر مراقب نرگس بوده و همه کاری براش کرده و نرگس مثل یه بچه(که البته در این پست زیباتر و به گل تشبیه شده) فقط از امکانات بهره مند شده....شاید این طرزفکرا باعث رنجش نرگس باشه؟؟؟؟ من که گیج شدم واقعا

سبا چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ق.ظ http://baadesabaa.blogfa.com/

سلام منم مثل بیشتر خواننده های وبلاگتون از خیلی وقته که میام و داستان زندگیتونو میخوندم وقتی که دیدم نزدیک یک سال ازتون خبری نشد با خودم گفتم حتما همه چی خراب شده من تو زندگیم مثل شما به بن بست رسیدم اما ادامش میدم بدون هیچ حسی هیچ عشقی فقط به خاطر پسرم که یک سالشه....
نمیدونم چرا اما حس میکنم حال نرگس رو درک میکنم ...دیگه نرگس مثل روزهای اول آشنایی واسه شما تازگی نداره واستون تکراری شده ...زندگیتون مثل همه زندگیها دچار روزمرگی شده امیدوارم بتونین از ژس این مشکل بر بیاین

علی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ق.ظ http://rahesabzeomideiran.blogspot.com

امیر جان من چه قصد دیگه ای به جز کمک میتونم داشته باشم؟!!!!
البته لحن من تنده و این یک ویژگی اخلاقیه.واقعا نمیدونم کجای حرف من نمک به زخم شما پاشیده.متاسفانه نمیتونم از طریق ایمیل با شما در ارتباط باشم.چون Gmailتو ایران زیاد خوب کار نمیکنه و یه هفته در میون قطع میشه و ...
اما من هم سنم از شما بیشتره و هم تجربم.خواهش میکنم نذارید این شرایط سختی که منم تجربش کردم جلوی عقل و منطق شما رو بگیره.شاید من بیشتر از اون چیزی که شما فکرشو میکنید باهاتون آشنا باشم.!

علی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:19 ق.ظ http://rahesabzeomideiran.blogspot.com

نرگس جان فکر کن ببین آیا 9 سال پیش واقعا امیرو میشناختی و دوسش داشتی؟و اینکه آیا امیر امروز همون امیر 9 سال پیشه؟
نرگس جان فکر کردی اگه از امیر جدا بشی میتونی مرد دیگه ای رو تو قلبت راه بدی؟یا اینکه میخوای همیشه تنها باشی؟

ستاره چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:31 ق.ظ

سلام امیر و نرگس عزیزم
قبل از هر چیز بگم که خیلی ناراحت شدم
حتی گفتن کلمه جدایی اصلا قشنگ نیست
باورم نمیشه یعنی مشکت اونقدر حاد که چاره اش جداییه
؟!!؟
من اصلا متوجه نشدم مشکل چیه ؟
اما حدس می زنم چون نرگس ادم تو داریه از بعضی مسائل که می رنجیده به شما نمی گفته به مرور زمان این حرفهای نگفته تو دلش مثل یه کوه تلمبار شده و الان ناراحته
نمی دونم شاید احساس می کنه اگه به شما نگه بهته شاید قبلا یه اشارهای بهشون کرده و شما زیاد توجه نکردی و اونم ترجیح داده که نگه
والا چرا حرف نمی زنه
؟
خیلی وقتها با حرف زدن مشکل حل میشه
امیر من فقط حدس زدم گفتم شاید کمکی کنه و اینکه با نر گس صحبت کنین حتی مسائل کوچیکی که باعث رنجشتون شده به هم بگین
جدایی یعنی چی ... نرگس یعنی امیر گوش خوبی نیست ؟! یعنی مشکل شما با حرف زدن حل نمیشه !!!
تو این دنیا فقط مردن که چاره ا ی واسش نیست هر مشکلی راه حلی داره
به هم کمی فرصت بدین .ازدواج یه رابطه ۲ طرفه است و الا که ۹ سال دوام نمیاورد
نرگس سکوتت و بشکن عزیزم این وسط هر اتفاقی که بیفته چه خوب چه بد عواقبش گریبانگیر خودتونه
ببخشید گلم اما دلم میسوزه حیفه از کنار هم راحت نگذرین همو بشنوین
امیر خانومها خیلی حساسن
نرگس اقایون گاهی اوقات به صورت کاملا ناخوداگاه کاری می کنن که ما ازشون می رنجیم
گلم به هم فرصت بدین دوستون دارم
به امید روزای خوب

علی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:49 ق.ظ http://rahesabzeomideiran.blogspot.com

امی جان یه ایمیل براتون فرستادم نمیدونم ارسال شده یا نه لطفا ایمیلتونو چک کنید

فرناز چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:05 ق.ظ http://www.dar-havalie-hich.blogfa.com

اگه نرگس وقتی سر میز شام بعد از اینکه با اون پسره گارسون صحبت کردی تمام شب و گریه کرد... اگه می یاد و اینجا رو هنوز می خونه.... اگه می یاد می نوسیه که دل کندن خیلی سخته... اگه اگه اگه.... انها همه نشونه اینه که بر خلاف میل قلبیش تصمیم داره جدا بشه. معنیش اینه که هنوز احساسات عمیقی نسبت به امیر داره.
نرگس جان به ما نمی گی که مسلما حقتونه که مسائل شخصیتونو به ما نگید اما لطفا به امیر بگو چی آزارت می داده همه این سالها. اگه می خوای جدا بشی ok. اما قبل رفتنت حق انسانیه امیر که بدونه علت چیه.
من خیلی خوب می دونم وقتی کسی بدون اینکه بهت بگه چرا ترکت می کنه چه برزخ بدیه. از طرفی می دونم که حتما تو هم خیلی رنج می کشی از اینکه نمی تونی درد دلت رو به کسی بگی.
نمی دونم علت نگفتنت به امیر چیه؟ خجالت؟ ترس؟ از عشق زیاد؟ .....؟ هر چی هست سعی کن باهاش کنار بیای و بهش بگی...

مریم شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:39 ق.ظ

سلام.یه سوال؟
من هنوز نفهمیدم شما مشکلتون چیه..!!
میشه واضح بگید؟

والا از این واضحتر توضیح دادن برای من مقدور نیست.

نرگس یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:19 ق.ظ

اسم من نرگس . من و جواد 5 سال داریم باهم زندگی میکنیم. من از یک سال پیش ماجرای عشق شما رو خوندم و همیشه دوست داشتم من و جواد هم مثل شما باشیم. باورش خیلی برام سخته. چطور اون همه عشق ..... می دونید من خیلی جواد و دوست دارم گاهی خیلی از دستش ناراحت میشم ولی هرگز نمی تونم ترکش کنم. گاهی اونقد آزار می بینم ولی باز گذشت میکنم حالا خیلی دوستدارم از زبون نرگس بشنوم که به کجا رسیده...............چرا من مطمئن ام که اون از من عاشق تر بود........... نوشته های اون در مورد امیر پر از عشق بود .......... من مطمئن ام این جدایی اتفاق نمی افته

بیتا مامان کیان و کیارش چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ق.ظ http://www.mamane-kian-kiarash.blogfa.com

برام جالبه که دوباره دارم از اول وبلاگ رو میخونم ولی این پست خیلی زیبا نوشته شده

کاش آدم ها قدر چیزهایی رو که دارن بدونن هنوز نمیفهمم چرا نرگس رفت ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد