نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

ورزش

سلام به دوستای خوب،

خبر جدیدی نیست. نرگس از دانشگاه خیلی خوبی پذیرش گرفته و قصد داره که اشتباه من ( که همون رفتن بدنبال علم و دانشه ) رو تکرار کنه. هر چی هم من بهش میگم وظیفه زن شوهرداری، خانه داری و بچه داریه فایده نداره.

وقتی جوونتر بودم و میدیدم یه مردی موهاشو رنگ کرده، میگفتم اینکارا یعنی چی؟ مرد که نباید موهاشو رنگ کنه. اما الان که بقلهای موهام داره فلفل نمکی میشه، احساس مردایی که موهاشونو رنگ میکنن درک میکنم. اصلا هم رنگ کردن مو برای آقایون کار بدی نیست! عادت داشتم هفته ای دوبار ریش میزدم، اما الان که تک و توک موهای صورتم سفید شده، مطرف تیغ ریش تراشیم کمی رفته بالا.

از وقتی که مدرکمو گرفتم دارم بیشتر ورزش میکنم. حدود 3 کیلو لاغر شدم. برای من که هیچ وقت چاق محسوب نمیشدم، کار خیلی ساده ای نبود. شام هم که دیگه عملا نمیخورم و یا خیلی کم میخورم. سعی میکنم خودمو با سالاد و بلال و اینجور چیزها سیر کنم. احساس خیلی خوبیه وقتی میبینی شلوارهات برات کمی گشاد میشه و مجبوری کمربند ببندی.

فعلا دو روز فوتبال و 3 روز تنیس بازی میکنم. اینجا یه وبسایتی هست بنام "کریگز لیست" که آدمها میتونن توش برای هر کاری مطلب بزارن. توی وبسایت یه مطلب گذاشتم که هر کی میخواد بیاد تنیس بازی کنیم. یه چینی 53 ساله بهم ایمیل زد و من با بی میلی قبول کردم که باهاش تنیس بازی کنم. چنان دماری از روزگارم در آورد که بیا و ببین.  اگر فامیل نادال نباشه، حتما فامیل فدرره.

از وقتی ورزشو شروع کردم دو رنگ شدم. یعنی جاهایی که از تی شرت بیرون میمونه قهوه ای تیره شده و بقیه جاها رنگ قبلیه خودشو داره.  نرگس هم یه کرم ضد آفتاب خفن برام خریده و دائم ازم میخواد که کرم بزنم. بعضی وقتها قبل از اینکه از در برم بیرون صدام میکنه و مثل مامانا صورتمو برام کرم میزنه، میدونم لوس بازیه ولی خوب کیف داره.

شاد و پیروز باشید

-امیر


نظرات 21 + ارسال نظر
nona جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:14 ب.ظ

in daste khodetune?khob kaari nadare oryaan berin birun ke dige yekdas beshin;)

خیلی پیام باهالی بود. کاش میشد جوابی که دوست دارم رو اینجا بنویسم. ممنون. کلی خندیدم.

pardis جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:24 ب.ظ http://bekhateretovaman.persianblog.ir/

eee...dastaie man ham dare do rangi mishe...ma in ja ba chini ha badminton bazi mikonim va vaaghean aaali hastand.
dar zemn...aslan che mani dare zan dars bekhoone?:D

ستاره جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ب.ظ

سلام دلم براتون تنگ شده بود
چه با نمک اما این دیگه خیلی دو رنگ شده ها انگار کباب شده
مرسی نرگس گلم مواظب داداش امیر من باش دوستون دارم بوسسسسسسسسس

ستاره جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:35 ب.ظ

ناراحت نباشیا اصلا هم رنگ نکن که غیر طبیعی می شیا افرین داداش گل

یه کوچولو و آقاییش شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:46 ق.ظ http://yekocholoo.blogsky.com

سلام..خسته نباشین..من همیشه به وبلاگتون سر میزنم..کل داستان آشنایی تون رو هم خیلی وقت پیش ها زمانی که مجرد بودم خوندم..زیادم به وبلاگتون میام و از مطالبتون استفاده میکنم..خوشحال میشم به وبلاگم بیاین منتظرتونم..

هدیه شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:17 ب.ظ

پای رفتنم را پیش تو جا گذاشته ام ، یادت هست؟ که نروم؟
حال، تو رفته ای با پای من؟ یا پای من رفته ست با تو؟

؟

یه کوچولو و آقاییش یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:12 ق.ظ http://yekocholoo.blogsky.com

سلام ممنون از حضورتون در وبلاگ..
یادته اولتیماتوم برای نرگس جون نوشته بودین؟
من به صورت حضوری به همسریم گفتم..حالا اومده بود..من خیلی خوشحالم:)

محمد یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 08:58 ق.ظ http://www.mami23.persianblog.ir

اول این که امیدوارم پدرتون رو ببینید و سالهای سال نفسشون به شما گرمی بده.
دوم هم این که اگر اونقدر لاغر باشید که برای شما لباس پیدا نشه باز هم خوشحالید؟
ولی ورزش خیلی خوبه.
داشتن یک همسر خوب و مهربان خیلی عالی و چه بهتر که این همسر تحصیل کرده باشه.

ریحانه یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:22 ب.ظ

اول تبریک میگم به نرگس جون به خاطر پذیرش گرفتن
دوما نرگس جون میره درس میخونه شما یکم خونه داری کنید
سوما من خیلی امیدوارتر شدم به پذیرش گرفتنم.
چهارما این توپ تنیس رفته داخل پاتون؟؟؟؟آخه به اندازه یه توپ تنیس اومده بالا!!!!!!
پنجما آفرین به این اراده برای ورزش کردن
ششما همین لحظات عاشقانه زندگیتون هست که باعث شده
زندگیتون شیرین بمونه

سونیا یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:01 ب.ظ http://sploveforever.persianblog.ir

سلام نرگس و امیر گلم
امیدوارم حالتون خوب باشه.
پست قبلیتونو میخوندم .خیلی قشنگ نوشاه بودی امیر.ایشالا که به زودی خونواده هاتونو میبینین.هم شما هم نرگس جون مهربونم که مثل مامانا بهت کرم میزنه.
منم موهای بابامو رنگ کردم اولش ناراضی بود ولی بعد هی یواشکی میرفت تو اینه خودشو نگاه میکرد.
اصلا هم اشکالی نداره

[ بدون نام ] یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:02 ب.ظ

سلام آقا امیر

خوب هستین؟
من یه مدت پیش برای شما میل فرستاده بودم لیکن جوابی نگرفتم؛ اگه واقعا فرصت ندارید اشکال نداره ولی لااقل می گفتید که دیگه منتظر نباشم

ممنون
ونوس

سلام ونوس خانم

من میل باکسم رو دوباره چک کردم. متاسفانه ایمیلی از شما (venouisshab1360@yahoo.com) پیدا نکردم. شاید اشتباها ایمیل شما پاک شده باشه و شاید بدلیلی اصلا به من نرسیده. به هر حال عذر میخوام که ایمیلتون بی جواب مونده. اگر ممکنه ایمیلتونو دوباره به آدرس amirblog2@yahoo.com بفرستید.

موفق باشید

-امیر

بیتا مامان کیان و کیارش دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:11 ق.ظ http://www.mamane-kian-kiarash.blogfa.com

ایشالله همیشه به همین صورت خوب و خوش باشین

نامه نویس دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:46 ق.ظ

سلام.من هم از سال ۸۲ مشغول وبلاگ نویسی هستم هرچند مدتیه که کمتر می نویسم.تقریبا همه مطالب وبلاگ شما رو هم می خونم و از اینکه دو نفر با هم اینقد خوشبخت و خوشحالن شاد میشم.فقط یه پیشنهاد داشتم؟شما دوستای زیادی اینجا دارین یه سری افراد همیشه به شما سر میزنن اما شما در وبلاگتون بخشی برای لینک دوستان ندارین.البته اصلا قصد فضولی ندارم امیدوارم از این پیشنهاد من دلخور نشین اما به نظر این بخش پیوند دوستان رو عمیق تر میکنه حتی اگه این دوستی ها در دنیای مجازی باشه.شاد باشین

نامه نویس دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:53 ق.ظ

و اما در مورد کرم ضدآفتاب٬همسر من هم نظر شما رو داشت و میگفت لوس بازیه.منم یه روز دیگه اصراری برای اینکه کرم ضدآفتاب استفاده کنه نکردم و همون روز هم کنار رفتیم دریا و یه هفته ای ایشون مکافات داشت اما جرات نمیکرد چیزی بگه به هر حال خود کرده را تدبیر نیست.پس شما هم همیشه توصیه های نرگس خانوم رو جدی بگیرین!!!!!

مهرناز سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:49 ق.ظ

سلام. من خیلی وقته منتظرم که ادامه پست روانشناسی امروز رو بخونم پس کی میذارید؟؟!!!

مامان و مانی سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:03 ق.ظ http://kopolche.persianblog.ir

خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم... با توجه به وقت کمی که دارم (به خاطر بچه داری) ولی نشستم و داستان زندگیتونو خوندم.... یه جاهائیشم نتونستم جلومو بگیرم و اشکم دراومد....

مامان و مانی سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:06 ق.ظ http://kopolche.persianblog.ir

فقط یه سوال ..... ببخشید اگه فکر می کنین فضولیه جواب ندین.... آخه ما خودمون تازه از خانواده هامون جدا شدیم و اومدیم انگلیس.... و میخواستم ببینم این اتفاق برای منم می افته یا نه؟
و حالا سوال.... اینکه چرا الان هفت ساله که پدرتونو ندیدین؟؟؟ یعنی رفت و آمد خیلی سخته؟؟؟ حتی برای یکسال درمیان؟؟

سلام

اول از همه ممنون از این همه نظر لطف. حقیقت اینه که من اگه از آمریکا برم بیرون، برای ورود دوباره باید ویزا بگیرم که ممکنه بهم ویزا ندن. علاوه بر اون حتی اگر با ویزام موافقت بشه باید صبر کنم تا دولت آمریکا پیشینه منو چک کنه (Clearance) که اون حداقل 6 هفته طول میکشه و اونطوری من کارمو از دست میدم و بدنبال اون ویزای کاریم هم بی اعتبار میشه. بنابراین یه جورایی دست و پامون بسته است. مطمئن باشید که من اجازه سفرم که بیاد هفته بعدش با نرگس ایرانم.

-امیر

Sev7en چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 07:41 ق.ظ http://www.sev7en.blogfa.com

درود بر نرگس و امیر گل
راستش من تمام داستان عشق شما رو خوندم .
بعضی جاهاش بی اختیار اشک توی چشمام جمع می شد .
و بعضی جاهاش بی اختیار می خندیدم .
واقعا زیبا بود ، من که انقدر لذت بردم که همش رو برای همسر و خواهرم تعریف می کردم مو به مو .
امیدوارم که همیشه همیشه همیشه عشق قشنگتون پابرجا باشه .

یه کوچولو و آقاییش چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ق.ظ http://yekocholoo.blogsky.com

سلام..من با موضوع نمایشگاه گل و گیاه و عکسها به روزم..منتظر حضورتون هستم

یه دوست پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:45 ق.ظ

سلام.امیدوارم خوب باشید.
واقعاوقتی نوشته هاتونو میخونم لذت میبرم.
خیلی دوست چهره هر ۲تا تونو ببینم.میشه؟
یه دنیا مرسی.

خانمی جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:45 ب.ظ

سلام خوبیییییییییی/؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

راستی میشه عکس خودت ونرگس جونم رو بذاری؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد