دیشب یکی از دوستامون گفت بریم یه رستوران برزیلی که بصورت زنده آهنگ برزیلی دارن و رقصهای سنتی برزیلی هم یاد میدن. با امیر راه افتادیم رفتیم. رفتیم تو رستوران که گفته بودن تا ساعت 10 ورودی نداره ، اما ظاهرا تا ساعت ۹:۳۰ ورودی نداشت و ما ساعت ۹:۳۲ دقیقه رسیدیم و از هر کدوممون 10 دلار ورودی گرفتن.
برنامشون خیلی بامزه بود. موزیک زنده و رقصهای محلی برزیلی. بعدش یکی رفت روی سن و شروع کرد یاد دادن. یه قدم به چپ، دو قدم به راست، حالا دستها بالا، و حرکتهای دیگه. اینهم بگم که امیر استاد رقصیدنه. تنها چیزی که از رقصیدن بلده اینه که دستهاشو مثل برف پاک کن ماشین اینور و اونور ببره و در ضمن به هیچ وجه نمیتونه دست و پاشو با هم تکون بده.
بعد از اینکه آموزش رقص تموم شد، اونی که رقص یاد میداد یکی یکی آدمها رو میبرد رو سن تا ببینه که هر کی چقدر یاد گرفته. جایزه هر کی که بهتر میرقصید یکماه کلاس مجانی رقص بزریلی بود. اول من رفتم رو سن. بعدش یه دختره رو برد رو سن، از اونهایی که مثل اینکه خداوند موقع تراشیدنش قشنگ سر فرصت نشسته و با دقت تموم کار رو انجام داده. خلاصه دختره داشت تلاششو میکرد، امیر و من به هم اشاره کردیم که عجب خوب میرقصه که متاسفانه معلم رقص دید. اومد دست امیر رو گرفت برد رو صحنه که با دختره برقصه.
صحنه رو تصور کنید، امیر با یه دختر رو سن و همه از جمله من داشتیم نگاه میکردیم. امیر مثل بچه کوچولوهای خجالتی که دنبال مادرشون میگردن منو نگاه میکرد و منهم بهش چشمک زدم که احساس معذب بودن نکنه. دختره هم که از اون شیطونها بود دید که امیر بلد نیست برقصه و خجالت کشیده نامردی نکرد و یکسری حرکات غیر اسلامی رو به نمایش گذاشت. مثلا دستهاشو گذاشت رو شونه های امیر و از دوطرف دستهاشو رو تن امیر آورد پایین. دائم مینشت و پا میشد، میچرخید و جلو و عقب میرفت. خلاصه در مدت دو دقیقه ای که امیر با اون دختره رو سن بود، دختره هر جوری که فکرشو بکنید از امیر خان ما دلبری کرد. امیر هم بقول دوستامون رقص برف پاک کنی خودش رو ادامه میداد. ملت هم داشتن از خنده میمردن.
بعدش هم یکی دو نفر دیگه رفتن رو سن، کلا 8 نفر. معلم رقص اون دختره، یکی از پسرها (که اتفاقا از دوستان ما بود) و من رو برنده اعلام کرد. قبل از اینکه معلم رقص برنده رو از بین ما 8 نفر انتخاب کنه امیر رو صدا زد روی سن. کلی با امیر شوخی کرد و گفت که امیر بین هشت نفر هشتم شده. بعدشم به امیر گفت: "من تو رو با یه دختر خوشگل گذاشتم رو سن، اونوقت تو خودتو تکون نمیدی؟!"
تو راه برگشت به خونه کلی با امیر شوخی کردم و گفتم که در این موارد خجالت نکشه. راستش اگر امیر خجالت هم نمیکشید و احساس معذب بودن هم نمیکرد، باز هم من ناراحت نمیشدم. من به امیر اعتماد کامل دارم و برای من این مهمه که میدونم که اونشب حتی اگر من اونجا نبودم، عکس العمل امیر فرقی نمیکرد. من چه زمانی که با امیر دوست بودم و چه زمانی که همسر امیر شدم، هیچوقت محدودش نکردم و امیر بارها و بارها گفته خیلی خوشحاله که این اطمینان بین ما وجود داره. بنظر من با کنترل کردن نمیشه از یه آدم غیر قابل اعتماد، یه آدم قابل اعتماد ساخت.
قربون همتون
-نرگس
خیلی با حال بود
کلا بنده اعتقاد دارم که همه آقایونی که رقص بلد نیستن، قابل اعتمادن... اصلا هیچ گناهی ندارن... فقط گاهی اوقات این دخترای برزیلی هستن که یه نخود حواس آدمو پرت می کنن... از دست این خانوما.:))
سلام
داداش امیر گلم
الهی بمیرم من واقعا دلم سوخت البته هم برای شما هم برای ...باز هم شما..!!! اصلا واسم موضوع خنده داری نبود .
دلم می خواد حرفمو باور کنید من با خوندن این مطلبتون گریه هم کردم نمی دونم چرا !!!! واقعا نمی دونم فک نکنین فکرم محدوده یا روشنفکر نیستم...اما تو اون لحظه که شما رو سن بودین دقیقا اگه من هم جای شما بودم همون حس رو داشتم اما شما مردی شاید اشکای من واسه صداقت و پاکی شما در اون لحظه بود دوست دارم صادقانه بگم :
من همیشه از مردایی که رقص بلد نیستن از مردایی که تو همچین مجالسی معذ بن واز پسر بچه های کوچولوی خجالتی که تو همچین مواقعی دنبال مادرشون میگردن از پسرایه باهوش و خوش فکر و کسانی که اهل کارو تلاشن از پسرایی که جنتلمن هستن و...خوشم میاد
بهتون تبریک می گم شما از بین ۸ نفر جایزه اول بهترین مرد ایرانی رو از آ ن خود کردین
دوست دارم داداش گل یعنی همین .
سلام
من تمام داستان عشقتون رو خوندم خیلی جالب بود اما من چند تا دونه سوال دارم که اگه خواستید جوابمو بدین...
شما دیگه ایران نمی آیید؟
می خواهید همونجا بمونید و زندگی کنید؟
چه سالی ازدواج کردید و چند ساله که اونجا هستید؟
فضولی نمی کنم اما دوست دارم بدونم.
به وبلاگ من هم سری بزنید خوشحال می شم.
بابای
سلام...هیشه شاد باشید عزیزم...کاش من هم اونجا بودم و رقصت رو میدیدم حتما قشنگ رقصیدی...خدا رو شکر که اینقدر به هم اعتماد دارید...ارزو میکنم که روز به روز خوشبختتر باشید...سالم و شاد باشید
درسته نمیشه ذات آدمها رو تغییر داد
بعد از چند وقت سر زدم و دیدم که این بار نرگس عزیز نوشته.چه عالی.:)
برخورد شما و امیر اقا خیلی خوب بود به نظر من.
من فکر می کنم عشق بدون اعتماد معنی نداره.مگه ادم حتی یه لحظه هم می تونه به کسی که تمام زندگیشه شک کنه؟
البته مسلمآ طرف مقابل هم مهمه.
به هر حال امیدوارم همه بتونن مثل شما و خودمون این حس شیرین رو تجربه کنن.
شاد و پیروز باشید.:-*
کلی خندیدم از تصور رقصیدن امیر خان ـ که البته چندان فرقی با گربه نداره! حتی اونجا که گفتی عین بچهای که دنبال مامانش میگرده و اینکه چطور خجالت میکشیده قشنگ قیافهی گربه اومد تو ذهنم...
راستی، باز هم بهتون و به این رابطهی خوبتون تبریک میگم...
:)
اصلا اون کسی که همیشه شک داره هم خودش رو زجر میده و هم شریکش رو.
چه بهتر که اگر دیدیم نسبت به جفتمون نمیتونیم اعتماد کامل داشته باشیم همون اول اصلا شروع نکنیم رابطه رو.
ولی بهتر از اون اینه که آدما رو همون طوری که هستند بپذیریم و به همه اعتماد کنیم.هر چند رسیدن به این مرحله آسان نیست.
شاد باشید.
سلام
خیلی این پست برام جالب بود و واقعا به این ارتباط صمیمانه و قابل اعتماد تبریک میکم
نرگس جونم عشق چیزی غیر از این نیست مگه نه؟ دیدن شما همیشه به من انرژی میده ... خوشبخت باشید
سلام ....دوست عزیز من خیلی وقت پیش خاطرات شمارو خوندم ....اما الان توی وبلاگم قسمت خاصی رو با عنوان لحظه دیدار قرار دادم تا لحظه ای که برای اولین بار همدیگرو میبینن برامون تعریف کنن....خیلی خوشحال میشم شما هم اون لحظه رو برام بنویسین یا ایمیل کنین....
چه خوب اما من بودم شوهرمو نه اما اون دختر ه رو یه بلایی سرش میاوردم چی کار کنم غر نزنین دست خودم نیست
سلام شما دیگه ایران نمی آیید؟خیلی خوشم اومده ازتون و دوست داشتم از نزدیک ببینمتون همیشه شاد و پیروز باشین
خیلی دیر به دیر آپدیت میکنی داداش امیر
سلام
وااااااااااااااااااااااای چه قدر باحال
امیدوارم همین جوری باحال و عاشق در کنار هم بمونین
واستون بیش از پیش ارزوی موفقیت می کنم
عیدتون مبارک
خیلی خندیدم ، ماه ها بود که به اینجا نیامده بودم. سلام به امیر خان و نرگس عزیز . یادتون میاد من و مریم را؟ بگذریم نمیدانم چند سال گذشته است. ولی همیشه اسم شما اول لیست دوستان بوده است. پیش پیش نوروز را به شما تهنیت میگویم. شاد و خرم باشید.
سلام آقا مهدی
خوشحالم که دوباره شما رو حداقل در اینترنت میبینم. من یکی دو باری به لس آنجلس آمدم برایتان هم ایمیل زدم که اگر فرصتی بود دیداری داشته باشیم که متاسفانه نشد. انشااله در فرصتهای بعدی.
موفق باشید
-امیر
خوشبحالت که انقدر مطمئنی .من با اینکه به علاقه شوهرم کاملا واقفم ولی تحمل اینکه حتی باخواهراش زیاد بگو بخند کنه هم ندارم .طوری که اگر موقعه رانندگی به چپ و راست نگاه کنه سیم جیمش میکنم .
سلام
اعتماد خیلی چیز کمیابیه و خیلی هم قشنگ.
موفق باشید .
کاملا موافقم نرگس جان...
درسته آدم نباید طرفش رو محدود کنه که اگه خدای نکرده فرد مشکلی هم داره . خودش رو نشون بده..
نرگس و امیر عزیز ،
سال ۸۶ رو بهتون تبریک می گم امیدوارم در سال جدید به همه آرزوهای باقیموندتون ( کوچیک و بزرگ ) برسید و در کنار هم زندگی خوب و خوشتونو ادامه بدید . موفق باشید .
سلام....ممنونم که بهم سر زدین ...با اجازه تون می خوام بصورت چند قسمتی خاطراتتون قرار بدم در وبلاگم ....
امیدوارم عشقتون همیشه پایدار بمونه ...
سال نوی شما هم پیشاپیش مبارک
دوست عزیز ..در آخر داستان عشقتون لینک و وبلاگتون رو قرار میدم...با اجازتون الان قرار ندادم چون اون موقع دیگه لذت صبر کردن واسه اینکه آخر داستان بدونن از بین میرفت ....جسارت من رو می بخشین
بی ناموسی؟؟؟؟؟ نگید این حرفو...مگه آموزش رقص نبوده؟؟؟پس دیگه جای سوالی باقی نمیمونه....
سلام
سال نو رو به شما و امیر خان تبریک می گم
خوشحالم که در کنار هم شاد و مسرور هستید
ایام بکام
سلام.
اگه شما رو بالا میبردن با یه آقایه, اونوقت چی میشد؟
یه سوال راسته که اونجا اجاره خونه ماهی ۵ میلیونه به پول ما؟؟
دلم میخواد حرفهات رو باور کنم ولی شرمنده.
ولی به خاطر قوه تخیل واقعا قوی شمارو تحسین میکنم.
شما اگر داستان نویس بودید بدون شک بزرگترین میشدید.
چه خوبه با هم دیگه هستید توی یه کشور غریب با اطمینان کامل به هم.
شما کجا زندگی می کنید؟
به قول المیرا خیلی با حال بود -من یه وب جدید درست کردم دوست دارم با شما تکمیلش کنم لطفا نظر بدین
سلام خیلی خوبه که اینقدر به هم اطمینان دارین البته ۱دست هیچ وقت صدا نداره