نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

چه شد؟ (قسمت دوم)

سلام،


قبل از هر چیز این رو بگم که من راستش خودم هم برام خیلی روشن نیست که مشکل چی بود. یعنی بنوعی میدونم که مشکل چی بود، ولی چرا اینطوری شد رو دقیقا نمیدونم، مثل اینکه یک آدم سالم ناگهان سکته کنه و بمیره و دکترا فقط میتونن حدس بزنن که عاملش چی بوده و چیکار میشد کرد.



مسئله اینه که شما میتونید یک نفر رو خیلی دوست داشته باشید، خیلی فداکاری کنید و هر چی که از دستتون بر میاد برای یک نفر انجام بدید. اما همه اینها جای احساس خاصی که بین دو جنس مخالف برقرار میشه رو نمیگیره. خیلی خوبه که همسر آدم، دوست آدم باشه، ولی اول باید همسر آدم باشه. مشکل اصلی اینجاست که اون احساس خاصی که یک زن نسبت به یک مرد داره رو، نرگس هیچ وقت به من نداشت، و من تا همین اواخر تقریبا در تاریکی مطلق نگه داشته شده بودم و خبری از این مسئله نداشتم. اونایی که متاهل هستند فکر کنم حرف منو بهتر بفهمند، از شما متاهلها میپرسم، آیا تُن (tone) صدایی که با اون همسرتونو صدا میکنید، فقط متعلق به همسرتون نیست؟ 


بعبارتی، من احساس میکنم، علاقه نرگس به من هیچوقت از حد دوستی فراتر نرفت. چرا؟ این سئوالیه که جواب دادن بهش خیلی سخته و احتمالا پستهای آینده به جواب همین یک سئوال تخصیص خواهد یافت. خودتونو بزارید جای نرگس، با کسی دارید زندگی میکنید که قانونا و رسما شوهرتونه، ولی شما هیچ احساس خاصی (دوباره منظورم احساس بین دو جنس مخالفه) به اون آدم ندارید، احساس نمیکنید که اون مرد زندگی شماست، دوست ندارید از اون آدم بچه داشته باشید، احساس میکنید اون فقط دوست شماست، و این واقعیت که میدونید دیوانه وار عاشقتونه فقط مسئله رو دشوارتر میکنه. بالاخره یه روز تحملتون تموم میشه و میزارید میرید. یه نفر هر چقدر هم که آدم خوبی باشه (یک آدم خیلی خوب با جنس مخالف رو در نظر بگیرید)، شما ممکنه هیچ وقت اون احساس خاص رو بهش پیدا نکنید. بنابراین این حرف که در وبلاگ و دور و برم میشنوم که "تو که همه کار براش کردی، پس چرا اون احساس رو بهت نداشت؟" از نظر من کلا سئوال غلطیه، دل آدمیزاده، کامپیوتر که نیست، دو دو تا چهارتا هم حالیش نمیشه.



این مسئله برای من خیلی دردناک بود، مادر نرگس میگفت امیر مثل یه ماهی زنده میمونه که انداخته باشیش تو روغن داغ. اما مسئله برای نرگس هم ساده نیست، تو این کشور غریب، بدون حامی و پناه، با این بار وجدانی که ضربه مهلکی به بهترین دوستش زده (دوستی که همیشه حامی و پناهگاهش بوده)، تنها و بدون درآمد قابل توجه، بدون اینکه یه نفر باشه که نوازشش کنه و هزار و یک مشکل دیگه. خیلی سخته، خیلی سخت تر از اونی که خیلیها ممکنه تصور کنن. اما مگه نرگس نمیدونست چنین چیزی در انتظارشه؟ اینها رو میدونست و از زندگی من رفت بیرون، پس حتما یه چیزی خیلی عذابش میداده. اگه نرگس رفته بود سراغ یکی دیگه، و شرایط زندگیش بهتر شده بود، میشد مسئله رو طور دیگه ای نگاه کرد، اما تا جایی که من میدونم صحبت از کس دیگه ای نیست. این یعنی فاجعه.



اجازه بدید یک مثال براتون بزنم، بنظرتون آیا امکان داره یه آدم با عقل کاملا سالم و بدون هیچ مشکل روانی، خودشو از طبقه 90 یه ساختمون پرت کنه بیرون؟ معلومه که میشه، اگه احساس کنه این تنها راه نجاتشه این کار رو میکنه، مثل آدمهایی تو یازده سپتامبر وقتی ساختمون آتیش گرفت و داشت میریخت خودشونو از طبقه 90 ساختمون به پایین پرت کردند. 


من همیشه گفتم، برای من همیشه ارزش اول در زندگی عشق بوده، بعد تفکر، و بعد آرامش. یه زمانی فکر میکردم هر سه تا رو دارم، الان که از عشق و آرامش خبری نیست، تا یه مدت قبل که تفکر هم رفته بود مرخصی که خوشبختانه ظاهرا مدتیه برگشته. بنابراین برای آدمی مثل من، داشتن یک همسر خوب که بتونه عشق و آرامش رو به زندگیم بیاره، ارزشش از هر چی که فکر کنید بیشتره. برای همین، اتفاقی که افتاده، برای من حکم یک فاجعه رو داره. 


حالا من هدفی که اینجا دارم، تحلیل این فاجعه است، تحلیلی مسلما برای من مفید خواهد بود و شاید برای شما هم مفید باشه. فاجعه تو زندگی هر کسی ممکنه پیش بیاد، اما این تصمیم با ماست که دوباره از ریشه، قویتر از قبل، رشد کنیم، یا اینکه مثل یه درخت صاعقه زده چند سالی رو بگذرونیم و جان به جان آفرین تقدیم کنیم. 


جای محکوم کردن، از همدیگه یاد بگیریم و راه حل ارائه بدیم. 


منتظر نقد و بررسیهای سازنده شما هستم،  


-امیر

نظرات 47 + ارسال نظر
gh چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ب.ظ

با سلام ،من داستان شما رو از اول تا انتها خواندم،واقعا متا سفم،راستش من فکر نمی‌‌کنم این مشکل غیر قابل حل باشه و در عجبم از هر دو که این قدر زود تسلیم شدید،یکی‌ از دوستان خودم مشکلی‌ کمابیش شبیه به این داشت و بعد از مراجعه به روانشناس و غیره مشکل خود را حل کرد ،به نظر من نرگس جون و شما خیلی‌ راحت با مراجعه به دکتر مشکلتون خیلی‌ راحت این مساله رو حل کنید ،با آرزوی بهترین ها

نازی چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 ب.ظ http://nloonazi.blogfa.com

امیر آقا به نظر من شما دیگه زیادی مهربونید و دارید سعی میکنید جانب نرگس رو بگیرید. حالا گیرم تموم این چیزایی که شما میگید درست باشه در مورد نرگس. میشه بگید چرا تا قبل از اینکه گرین کارتتون درست بشه نذاشت بره؟ ده سال صبر کرد اما دیگه بعد از اینکه گرین کارتش درست شد اون هم به خاطر وجود شما، دید دیگه نمیتونه صبر کنه؟ به نظر من این رفتار خیلی از صداقت دوره. این طور با احساسات یه نفر ده ساااااال بازی کردن.
منی که تمام این وبلاگ رو خوندم از جمله پست های نرگس رو، خیلی برام سخته که بهش حق بدیم.
شما واقعا آدم خوبی هستید. براتون از صمیم قلب آرزو میکنم همسری پیدا کنید که لیاقت این همه مهربونی شما رو داشته باشه. امیدوارم عشق و آرامش واقعی زودتر به زندگیتون برگرده

حالاهرچی پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ق.ظ

شاید دوری تنها راه حله بعضی وقتا واقعا جواب می ده . شاید اگه نرگس هم یه مدت تنها بمونه بخواد دوباره برگرده . ببخشید ولی همون قضیه قدر عافیت و این حرفا و شایدم تمام این مدت این حس رو به شما داشته ولی شما هیچوقت بهش فرصت ندادی دنبالش بگرده الان بهترین فرصته. شما مردا گاهی اینقدر هوای زنتون دارین ویا بعبارتی اینقدر قابل دستیابی هستین که آدم احساس می کنه هیچ هیجانی تو زندگیش وجود نداره . زنها اکثرا عاشق مردایی می شن که براشون دست نیافتنی باشن به عبارتی اینکه مواظب شوهرشون باشن که از دستشون در نره براشون لذت بخشه . حالا وقتشه که یکمی از خودت جذبه نشون بدی ناسلامتی مردیییی شاید به جای موافقتت با طلاق نرگس ترجیح می داد یه فصل کتک مفصل بخوره . ببخشید ولی تجربه شخصیه شایدم غلط باشه .

تنها پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ق.ظ

من تعجب میکنم نرگس گفته با عشق وارد شده پس چطور این عشق پرررنگتر نشه تو زندگی چی هست که باعث میشه عشق پررنگتر شه
به نظر من وقتی عشق هست میتونی همه چی رو که خوب هست جمع کنی و مثل یه دسته ی گل جمع شه و ازش لذت ببری یعنی نرگس این خوبیها رو ندیده یا نداشتین که نتونسته با وجود عشق یه دسته گل جمع کنه
موفق باشین و شاد

مینا پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ق.ظ

من زیاد با تفسیری که از مشکل داشتی موافق نیستم.اگه چنین احساس خاصی بین دو نفر وجود نداشته باشه و ماجرا فقط دوستی باشه یک زندگی ۹ سال دوام نمیاره!شاید نرگس طوری برخورد کرده که شما اینطور برداشت کردین اما احتمالا مشکل واقعیش این نیست که فقط احساس دوستی به شما داشته...فقط شاید نتونسته اونو به زبون بیاره.من فکر می کنم خانومها می فهمن من چی میگم...یک زن بدون عشق نمیتونه ۹ سال در یک زندگی بمونه...یا کم کم عاشق می شه یا زودتر از اینها قضیه رو به هم میزنه.

امید پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:31 ق.ظ

سلام
بابا این مسخره ها چیه مینویسی برو پی کارو زندگیت
الافی چرا؟؟؟
تو هم عاشق شدی بسوزه مادر این عشق
اه

gh پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:56 ق.ظ

امیر آقا عزیز ،نرگس خانوم مهربون،راستش برای من هم خیلی‌ عجیب که این مشکل بعد ۹،۱۰ سال خودش رو نشون داده،همون طور که گفتم یکی‌ از دوستان من هم این مشکل رو داشت ،و البته چون دوست صمیمی‌ من بود من حتّی از قبل از ازدواج هم می‌‌دونستم که این مشکل رو داره به طور خدمنی تر بگم کلا از رابطه جنسی‌ میان زن و شهر متنفر بود،و حتا قبل از ازدواج تو مرحله دوستی‌ هم به دوستش<همسر آینده اش این رو گفته بود >شاید باورتون نشه ولی‌ رابطه دوست من و همسرش تا ۳ سال بعد ازدواج فقط در حد بوسیدن بود و نه بیشتر ،یعنی مشکل شون خیلی‌ جدی بود ،البته مشکل مربوط به دوست من بود ،چون گفتم حتا قبل از ازدواج که من در جریان بودم هم دوستم بارها به من می‌‌گفت تصور رابطه جنسی‌ براش وحشتناک ولی‌ خلاصه بعد ازدواج بعد از ۳ سال به خاطر دوست داشتن زندگی‌ و عشق دو طرفه با مراجعه به روانشناس و متخصص زنان و مصرف قرص‌های هورمونی و مشاوره الان منتظر آمدن یک نوزاد و شیرین تر شدن و عمیق تر شدن روابط زندگی‌ زناشویی‌شان هستند ،به امید این که اینکه در اختیار گذاشتن این تجربه برای شما عزیزان سودمند باشد ،به امید روز‌های خوب برای هر دو شما

ریحانه پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ق.ظ

البته این کاملا یه امر شخصیه که هرکس بیاد و نظرش رو بگه ولی واقعا درک نمیکنم که طرف بیاد بگه یه فصل کتک مفصل باید به نرگس میزدی!یا ناسلامتی مردی جذبه از خودت نشون بده!
نه واقعا میخوام ببینم کتک زدن حرف زشت زدن یا حس حسادت زنانه کسی رو قلقلک دادن میشه راه حل مشکل ؟؟؟؟؟؟؟
آخه مگه مردی به اینه که زنشو آدم بزنه؟تا جایی که همه ما نرگس و امیر رو میشناسیم تا آخرین لحظات جدائی هم حداقل در کلام و رفتارشون بهم احترام گذاشتند.
بهتره به دنبال راه حل بود تا اینکه کسی رو به اجبار به کاری وادار کنیم یا از کاری بازبداریم.
یه نکته دیگه اینکه برای یک زندگی احساس دوست داشتن کافی نیست چون قراره آدم در کنار کسی که داره زندگی میکنه روابط خاص زناشوئی هم داشته باشه اون مسائل هیچوقت با دوستی دوام نمیاره
و ممکنه ریشه این احساس همسری نداشتن در گذشته آدما باشه

Mansour پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ق.ظ

سلام

از وقتی اخیراً خبر جدایی تونو خوندم خیلی شوکه شدم. نه اینکه جدایی برام عجیب باشه چون مشابهش واسه خودم پیش اومده بود اما فکر میکردم شما دو نفر باهوش تر از ما هستین. من اعتقاد دارم که واسه یه زندگی پر نشاط و سالم باید خیلی باهوش بود. باید دید که همه چیز توی دنیا وجود داره و میشه بهش رسید. باید دید که میشه راحت (به ظاهر) کسی بهتر از شریک فعلی زندگی پیدا کرد که تیپ، ثروت، محبت، سواد، یا هر چیز بهتری داشته باشه اما این هوش رو داشت و دونست که همیشه اون چیزی که به نظر میاد درست نیست.دادن احتمال اینکه : یک محبت خالصانه شاید ارجح باشه به شرایط بهتری که کس دیگه ای ممکنه به ما ارایه کنه.



این پدیده جدا شدن زوجها در خارج واسه من خیلی عجیب بود که اکثراً آدمهای سالم و تحصیلکره دچارش میشن. اکثراً هم خوانمها جدا میشن. بعد از کلی توجه به این نتیجه رسیدم که همشون یه چیز مشترک داشتن. اونم اینکه کسی که جدا شده در زندگی قبلیش محدودیتی داشته. محدودیت مالی یا والدین سختگیر یا محدودیت محیط ایران. واقعیت اینه که انسان موجود خیلی پیچیده ایه و فقط در شرایط آزادی مطلق خودشو میشناسه. از وقتی مهاجرت کردم 10 سال پیش، این تغییر رو هم در خودم و هم در همسرم میدیدم. دیگه اون محدودیت ها نبود و هر کسی میتونست اونی باشه که خودش می خواد و باید از بچگی می بود. تازه اونوقته که آدم خودشو شروع میکنه شناختن. من به این میگم تولد دوباره. کسایی که محدودیت کمتر داشتن قبل از مهاجرت، کمتر عوض میشن اما اونی که حالا تازه داره آزادی رو میچشه و توان مستقل بودن رو میبینه، کم کم به خودش میاد. این یک پروسه زمان بره و گاهی شرایط آدم رو سالها در کنار هم نگه میداره، در مورد همسرم و من، همسرم به محض اینکه فامیلی خودش هم مهاجر شدن، به اینجا رسیدن، با کمک من کاملاً جا افتادن، جدا شد. بعضیها به محض اینکه میرن سر کار و استقلال مالی پیدا میکنن و بعضیها وقتی کار اقامتشون درست میشه. درسته که در خیلی از موارد

واقعاً 2 نفر مشکل دارن و بهتره از هم جدا بشن اما در اکثر موارد، این زیاده خواهی و ظاهر بینی (به نظر من کم هوشی) طرفین هست که جدایی رو پیش میاره. کسی که حالا خودشو آزاد و مستقل میبینه، فکر میکنه که میتونه کسیو پیدا کنه که ایده آلش بوده. فکر میکنه هر چی در دنیای مجازی اینترنت و تلویزیون هست واقعیه. خیلی از شرایط شریکش که قبلا دوست داشت واسش خسته کننده میشه و اون نکاتی که دوست نداشت زجر آور و غیر قابل تحمل میشه، اونقدر به یک case کامل فکر میکنه که خیلی زود از شریکه زندگیش دست میکشه. متاسفانه بعضیها این تحلیلها و این افکار رو فقط در خودشون میریزن بدون اینکه شریک زندگی بیچاره بدونه طرفش داره ازش فاصله میگیره و به مرز جدایی ذهنی میرسه (من اسمه اینو میذارم خیانت! خیانت فقط اون نیست که آدم با کسی تماس فیزیکی پیدا کنه، دروغ گفتن، یا نگفتن خیلی از راستها هم خینانته در حق کسی که فکر میکنه مشکلی نیست و داره مسیره قبلی رو ادامه میده بدونه اینکه ذهنش از شریکش دور بشه).





برای فردی که به مرحله جدایی ذهنی میرسه این نکته فراموش میشه که مسایل رو میشه حال کرد (به جز مواردی که همه میدونیم) نه اینکه پاک کرد و اینکه هیچ فرد ایده آلی (بدون عیب) وجود نداره مگه اینکه خودمون شریه رو ایده آل کنیم، با گذشت، محبت و برنامه ریزی. خیلی جالبه که افراد بعد از مدتی وقتی جدا میشن، به این نکته پی میبرن اما برای اینکه به همه ثابت کنن که اشتباه نمیکردند و مهمتر از همه خودشون رو گول بزنن که کارشون خیلی درست بوده، کارهایی رو واسه شریک جدیدشون میکنن که قبلا اصلاً حاضر نبودن کسری از اون رو واسه شریک قبلیشون انجام بدان. سطح توقعاتشون رو پایین میارن تا حدی که اگه درصدی از این کار رو در زندگی قبلیشون میکردن اون زندگی خیلی شیرین میشد اما ادامه میدان که خودشون رو گول بزنن.



من بعد از ترک هسمرم این فرصت رو داشتم که با تعداد زیادی از این زوجها آشنا بشم. در یک مورد اون خانم میگفت که خیلی زود ازدواج کرده بوده و اصلاً جونی نکرده بوده. حالا خوشحال بود که مردهای جوونتر از خودش واسش میمیرن. بعد از یک سال که باهاش چت کردم گفتم هنوز خوشحالی؟ گفت که همه خوب بودن اما واسه یکی 2 ماه. هیچکیو نمیشه بیشتر تحمل کرد.



در مورد دیگه، خانم جدا شده بود چون همسرش نمیتونست مثل پدرش واسش خرج کنه. بعد از 10 سال و 1 فرزند. یک بار که با هم صحبت کردیم گفت یه دکتر پیدا شده که همون روز اول واسش یه انگشتر المس خریده و مرتب میگفت که یه موی اینو به شوهر قبلیم نمیدم. با اینهم تماسی نداشتم تا مدتی، تا چند هفته پیش email زده که بیا بریم بیرون دلم گرفته. میگم چیه، میگه اون آقاهه خیانت کرده بهم. میگم تو که هنوز همسرت دوست داره چرا خودتو علاف این آدمای هرزه میکنی، میگه عمرا، اگه بمیرم حاضر نیستم بگم اشتباه کردم! تو حاضری با هم باشیم؟!

در یک مورده دیگه، این آقاهه بود که همسرشو ول کرده بود چون یادش افتاده بود که جوونی نکرده و دوست دختر نداشته وقتی مجرد بوده. بعد از جدایی، فقط 3 ماه طول کشید تا هر روز سواره ماشین بشه بره دوره خونه قبلیش دور بزنه تا دلش آروم بشه. میگه: خیلی هیجان داره آدم هر مدت با کسی باشه اما هیچی همون آرامش زندگی و با یک نفر بودن نمیشه.

فکر میکنم اینکه آدم کسیو پیدا کنه که همه اینهارو بدونه، بدونه که اینجا میشه option زیاد داشت، میشه هر تیپ آدمی پیدا کرد، میشه همه نیازهای برطرف نشده رو برطرف کرد اما تصمیم بگیره که خودش کنترل زندگیشو در دست بگیره خیلی سخته. خیلی سخته که کسیو پیدا کنی که قدر یک لبخند رو بدونه و وقتی داره لبخند میزنه ازش لذت ببره، نه اینکه فکر کنه کاش.....میشد، بیشتر لذت داشت!



من فکر میکنم که در هر جدایی هر دو نفر مقصرن اما اینو هم مطمئنم که همیشه یکی از اون دو نفر بیشتر تقصیر داشته. اونی که زیاده خواهی کرده مطمئناً روزی پشیمون میشه، اینو هیچ شکی ندارم. ممنکه اینو هیچوقت ازش نشنوی که بخاطره غرورشه و اینکه نمیخواد کسی بفهمه اینو اما این حتماً پیش میاد.

اگر کسیو روزی دیدی که نه بخاطره شرایط تو و بلکه بخاطر خودت تورو دوست داشت، و از شیرینیهای کوچیک زندگی لذت برد بدون خودشه. کسایی که هیچوقت راضی نیستن و همیشه دنباله چیز بهتری هستن که شادشون کنه، نه به تو نه به هیچکس دیگه راضی نمیشن.



بر خلاف اونهایی که میگن چون دوستت داشته که رهات کرده و هزار تا توجیه فلسفی براش میارن (که ساده ترینش اینه که "خیلی سخته توضیحش!!")، فکر میکنم آدم باید با این واقیت تلخ روبرو بشه که دوستم نداشته. یک روزی من مجموعه شرایطم واسه اون خوب بود حالا به این نتیجه رسیده که کس دیگری مجموعه شرایط بهتری داره (ممکنه همون لحظه کسی نباشه اما این فکر هست که اون پیدا میشه). کسی که آدمو دوست داشته باشه راضی به رنجش آدم نمیشه و رهایی رو به اصلاح ترجیح نمیده. این یک اصله و اگر هزار دلیل فلسفی هم واسش بافته بشه این واقعیت رو نمیشه انکار کرد. پذیرش این واقیت تلخ که تاریخ مصرف من برای اون تموم شد کمک میکنه که آدم زودتر به آرامش برسه. با آرزوی شادی

یاسین و آیسان پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ق.ظ

سلام
تشخیصش واقعا سخته که آدم بفمه که کسی و که انتخاب کرده دوستشه یا همسرش ؟

setare پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ق.ظ

سلام
من احساس می کنم شما فقط یه ابزار بودی برای نرگس
برای رسیدن به آرزوهاش و رهایی از شرایط و موقعیتهای بدی که تو زندگیش داشته
احساس می کنم در اون شرایط شما تنها راه حل برای نرگس بودی و تنها راه نجات .
شاید نرگس در شرایط عادی شما رو برای زندگی مشترک انتخاب نمی کرد
امیر جان شما نکات مثبت زیادی داشتی مثل( تحصیلات از یه دانشگاه معتبر وخانواده خوب و اصیل و تحصیل کرده و ثروت و جوانی عاشق و موجه بودین ...اینها همه در یه آدم جمع شده بود )
و نرگس شرایط خانوادگی خوبی نداشته جدایی پدر و مادرش و شرایط بد خونه .....
دنبال راه نجات بوده خوب بهترین گزینه بودی و بد شانسی آوردی
از من دلخور نشو زندگی شما به نحوی برای نجات نرگس از اون شرایط اون هم ۹ سال به بازی گرفته شد
به همین سادگی
من به هیچ عنوان باور نمی کنم که نرگس با عشق جدا شده باشه از شما و به خاطر شما این کارو کرده باشه
نرگس الان با اینکه از لحاظ مادی شرایط خوبی رو نداره اما اینو بدون که همین مدل جداشدن در این شرایط گواه روشنی هست بر اینکه متاسفانه همون علاقه که یه زن به شوهرش باید داشته باشه اصلا در او نبوده
و اگر هم بوده از سر ناچاری بوده اما الان شرایط نرگس فرق کرده درس خونده و مستقل شده و اینکه یه آمریکایی محسوب می شه
و شرایطش به نظر اصلا بد نیس
امیر جان این رفتار که با شما شده خیلی دردناکه
و تحملش سخته
صبور باش من هم اعتقاد دارم دنیا گرده و خیلی کوچیکه
خیلی خیلی کوچیک
برات از خداوند آرامش می خام


a reader پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ق.ظ

ba nazare Nazi movafegham. moteassefaneh dar atrafianam chand moredi didam ke alaraghme khosh hal naboodan az zendegishoon edameh midan va be mahze inke ye morede behtar peyda misheh barashoon, be rabeteye ghabli khatemeh midan. man in moredo too 2 ta az khanoomhaye atrafam didam, yekishoon talagh gereft (bad az inke ye case digeh peyda kard va azash motmaen shod) va oon yeki be ye rabeteye chandin saleye khyeli jeddi khatemeh dad, oonam bad az inke ye nafar digeh ro peyda kard. moteassefanehh khanooma inghadr shoja'at ya mana'at-e-tab'e nadaran ke avval joda shan bad yeki digeh ro peyda konan (namigam hamashoon vali kheyliyashoon, be khosoos kasani ke moshkele jeddi nadaran, masalan too ye rabeteye abusive nistan), shoma chetor ba in etminan migi ke kase digeii dar zendegiye narges nist, oon 10 sal ba shoma zendegi kard va shoma nafahmidi alagheh nadareh behet, hala ke bahat ham nist, motmaenan nakhahi fahmid ke chi too zendegish migzareh, inghadri behet begam ke baraye khanoomha dashtane amniyyat kheyli kheyli mohemme va khanoomha aksaran bigodar be aab nemizanan, shoma khodet gofti, green cartesho gereft o raft, in khodesh neshooneye ineh ke ishoon moteassefaneh aslan adame saadeghi nistan. na-omid nabashid , be ghol emaroof, in niz bogzarad.

سلام،

دقت کنید که من گفتم: اما تا جایی که من میدونم صحبت از کس دیگه ای نیست.

بنابراین شاید هم کسی بوده و یا هست که من ازش بی اطلاع هستم.

ممنون از پیامتون

a reader پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ق.ظ

I completely agree with Mansour. Not everybody can think and understand these kind of situations like he has.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ

امیر جان برای من هم - همانطور که قبلا گفتم بارها - به عنوان کسی که ۴ ساله اینجا میاد.... خیلی خیلی سخته....
اما در مورد این پست... توی کامنتها کسی که به اسم منصور کامنت گذاشته بود بسیار عالی مسائل رو موشکافی کرده بود و من تقریبا با همه گفته هاش موافقم.....
اما نظر من اینه که این چیزهایی که توی این پست گفتی اصلا نمیتونه درسته باشه..... یا حداقل اگه باشه خیلی شک برانگیزه....
من به عنوان یه ادم مجرد میدونم که در روابط زن و شوهر تقریبا ناممکنه که این مشکلی که تو گفتی برای ۱۰ سال مسکوت بمونه و یک طرف قضیه اصلا ملتفت نشه!....
اگه واقعا موضوع اینه .... (که من نمیتونم باور کنم اینه)... خیلی خیلی متعجب هستم از آدمی مثل تو که من اون رو یه آدم باهوش میدونم به مدت ۱۰ سال با کسی زندگی کنه و این رو نفهمه ...... اصلا و اصلا باورپذیر نیست....ببخشید الان دیگه چیزی بیشتر از این به ذهنم نمیرسه....

F.R پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ

سلام ازتون خواهش می کنم یه مقداری هم راجع به این 9 سالی که با نرگس بودین فکر کنید و به کار ها یا احیانا"به رفتار هایی که باهاش داشتین شاید یک روزی یک جایی یک کاری رو انجام دادین که دل نرگس به معنای واقعی ازتون شکسته می خوام این نکته رو بگم که ریشه این مساله شاید ناشی از کار های خودتونه زندگی که همش مادیات نیست این که من برای همسرم بهترین ها رو فراهم کنم ولی نتونم رضایت قلبی اون رو از خودم فراهم کنم پس یک جای کارم می لنگه کسی که واقعا"آرامش خاطر تو زندگی مشترک نداشته باشه حاضره بدترین شرایط ممکنه رو به لحاظ مالی تحمل کنه ولی از زندگی که می کنه آرامش خاطر داشته باشه من نوعی اگه واقعا"همسرم از 100 امتیازی که تو زندگی قراره کسب کنه اگه موفق نشه حداقل امتیاز رو بدست بیاره با وجود هر چند سال زندگی مشترک تو بهترین شرایط مادی زندگی می زارم می رم و اصلا"هم هیچی برام مهم نیست
به قول خودتون زندگی مشترک بشترین زمینه شکل گیری بر اساس عشقه و اگه اون تو زندگی نباشه واقعا"ادم احساس تهی بودن می کنه یکم به خودتون و به روابطی که با نرگس داشته فکر کنید
یک سوال کاملا"خصوصی این که شما تو روابط جنسی تون با هم مشکلی نداشتین ؟شاید مشکل از رختخواب باشه ببخشید که وارد حریم خصوصی تون شدم من این حق رو نداشتم فقط به خاطر این که نظرتون رو به اینمساله جلب کنم عنوانش کردم فقط همین باز هم ببخشید

gh پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ

با سلام ،خواستم بگم لطفا به جای تهمت زدن به نرگس عزیز راه حل ارائه بدید این که به جای مشورت ،هم دردی تهمت بزنید آخه واقعاً شما از کجا می‌‌دونید که مشکل چیه ؟چرا بی‌ دلیل و از روی حدس و گمان تهمت می‌‌زنید ،آخه دلیل می‌‌شه که چون مثلا فلان اون کار رو کردنرگس هم مثل اون باشه واقعاً متاسفم برای دوستان که الکی‌ قضاوت می‌‌کنند ،به خدا خیلی‌ از این جور مشکلات ریشه عاطفی داره ،خیلی‌ از این مشکلات به خاطر مشکلات و روابط نا صحیح والدین در دوران کودکی هست ،یعنی آدم بدون این که بداند از روابط جنسی‌ فرار می‌‌کنه و بیزار است ،به نظر من امیر و نرگس خیلی‌ راحت می‌‌تونند این مشکل رو حل کنند ،فقط با صبر و حوصله و گذر زمان ،از دوستان خواهش می‌‌کنم به جای تهمت زدن ،راه حل ارائه بدند

امیر پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:55 ب.ظ

1- تو ذهن خیلی ها این هست که حتما نرگس هم حرفی برای گفتن داره. اما به نظر من وقتی نمیتونه دلیل ش ( اگه دلیل منطقی و قابل دفاع داشته باشه) رو بگه یعنی به اندازه کافی پخته نشده و شخصیتش خیلی ناکامله. ادمای بالغ میتونن با گفتگو مشکلشون رو حل کنن. من به تجربه فهمیدم کسایی که تو این شرایط چیزی نمیگن برای اینه که چیزی برای گفتن ندارن. نباید فکر کرد الان نرگس یه دنیا حرف داره اگه داشت یه مقداری شو به امیر میگفت که بنده خدا بدونه مشکل چی بوده. یا همون اول که مشکل تو ذهنش شکل گرفت باید به امیر میگفت. ( امیر فکر میکنه مشکل اینه : عدم وجود حس ی فراتر از دوست بودن . اما از نظر نرگس هم اینه؟)
2- امیر شاید این ها رو میگی که یه مقدار به خودت آرامش بدی. بگی کسی که من 10 سال عاشقش بودم و زندگی مو براش گذاشتم ادم خیلی بدی هم نیست بنده خدا حق داره. فکر میکنم این فرار از حقیقته . تو از همون اول عاشق یه ادم نا بالغ و نا پخته شدی و اشتباه کردی. به جای همسر یه دختر کوچولو بدست اوردی. الان اون دختر کوچولو بزرگ شده میخاد بره دنبال زندگیش. اون دختر کوچولو هم برای فرار از مشکلات زندگی خودش و کمبودهاش به تو پناه اورد و از تو سو استفاده کرد. مشکلات خانوادگی نرگس در زندگی و شخصیت خودش به صورت ناخودآگه امتداد پیدا کرده. به نظر من دلیل اصلی اینه گرچه در ظاهر میشه هزار تا ویترین براش درست کرد و دلیل فلسفی و روانی براش تراشید.
3- اگه اون فلسفه چینی هایی که گفتی درسته چرا گذاشت بعد از 10 سال و بعد از گرفتن گرین کارت این کار رو کرد؟
یه سوال : اگه شما اصلا به امریکا نمیومدین و تا حالا تو ایران زندگی میکردین بازم نرگس میخاست جدا شه؟
فکر میکنم این کار رو نمیکرد چون ایران به اندازه امریکا ازادی نداره و نمیتونه یه زن مستقل زندگی کنه. محیط ایران باعث نمیشد که اون دختر کوچولو بزرگ بشه و بره دنبال زندگیش. مجبور میشد بمونه پیش باباش(امیر).

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:57 ب.ظ

be gh:,
raahe hal ere'a dadan ye kaare takhasossi ast va ageh shoma motekhasses bashi dar ravaabete zanashooei va amsaalesh, mitooni raahe hal bedi, va na dar gheyre in soorat, magar inke be 2 taraf kheyli nazdik bashi, mesle pedar, madar ya doost o faamile nazdik ke oona ro khoob mishnasan. Amir khaasteh jaryano tahlil koneh, va har kasi ba tavajjoh be tajrobeye khodesh va shabahathaaii ke beyne case in zoj va baghiyeh dideh, dareh nazaresho migeh, fekr nemikonam kasi ghasde tohmat zadan dashteh ast, dar zemnn nazare biased-e- shoma ham kami ajib ast , chon dar chand nazari ke dadi, hamash raje be masaleye jensi harf mizani, in dar haalist ke oona hich vaght nagoftan in moshkelo daran. ajibeh ke shoma farzo bar in gerefti va raahe hal midi.... .

. جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:36 ق.ظ

جناب gh کامنت های شما علاوه بر اینکه به بقیه داره میتازه خیلی عجیب به نظر میرسه. مثل کسی حرف میزنین که انگار شما چیزی میدونین که بقیه نمیدونن!!!! ا

miss-lilliput جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:48 ق.ظ http://www.miss-lilliput.blogspot.com

این حسی دوستی که ازش می گی برام خیلی قابل لمسه. منظورم اینه که من هم هیچ وقت نتونستن در بین دوستان مذکرم احساسی فراتر از دوستی معمولی بهشون داشته باشم و هر وقت یه کدومشون خواسه با من وارد رابطه دوست ژسر دوست دختری(رابطه ای که توش احساسات عاشقانه هم داره) من نتونستم بپذیرم. کاملا قبول دارم که بین یه زوج باید اون احساس خاصُ اون کشش و جذابیتی که یه جورایی با جذابیت جنسی هم در رابطست وجود داشته باشه. اما تجربه خودم و اطرافیانم بهم ثابت کرده که این مسئله رو(یعنی اینکه آیا اون جذابیت خاص را با یه نفر احساسش می کنی یا نه) تقریبا تو همون اولین ثانیه هایی که با طرف رو به رو می شی می شه فهمید. یعنی یه جورایی مغز به طور ناخودآگاه در همون لحظات اول انرژی تو رو با انرژی فرد مقابلت می سنجه و بهت سیگنال می ده (یعنی یا جذابیت رو احساس می کنی یا احساسش نمی کنی). اگه اشتباه نکنم قبلا هم یه مطلبی یه جایی خوندم که به این فرایند یه اسم خوبی هم داده بود و الآن یادم نمی یاد...
به هر حال من قصد ندارم کسی را زیر سوال ببرم اما حقیقتا برای خودم الآن این سوال وجود داره که نرگس عزیز چطور بعد این قدر دیر فهمیده که اون کنش انرژی ها بین خودش و امیر وجود نداشته؟
تنها چیزی که می تونم حدس بزنم اینه که ۲ حالت داشته:
۱- یا از اول وجود داشته اما به مرور زمان کمرنگ شده و از بین رفته که در این صورت کاملا قابل حله به کمک مشاور و متخصصین این امور
۲- یا اصلا هیچ وقت وجود نداشته از همون ابتدا که خوب این سوال برام به وجود می یاد که چرا این همه سال سکوت؟


یه مسئله دیگه ای که می خوام بگم اینه که فکر می کنم عشق بین دو جنس مخالف فقط ۵۰ درصد یه رابطه رو شکل میده و اون ۵۰ درصد دیگه مهارت هایی هست که زن و مرد در زنده نگه داشتن اون باید کسب کنن. به شخصه فکر می کنم بعضی شیطنت ها و اصرار و انکار ها باید توی رابطه باشه. خوبی که مثلا گاهی آدم خیلی هم دم ست نباشه و به قول خودمون خودشو یه کم واسه طرف لوس کنه و بزاره اون بیاد دنبالش. البته که این حالت باید از طرف خانم ها بیشتر باشه اما خوب گاهیش انجام دادنش از طرف آقایون هم می تونه برای خانم ها جذابیت ایجاد کنه.
به هر حال من هم فکر می کنم ما اجازه نداریم کسی رو متهم کنیم چون هیچ کدوم در جریان زندگی این دو نفر نبودیم. می تونیم تجزیه و تحلیل کنیمُ می تونیم راه حل ارائه بدیمُ و می تونیم سوال بپرسیم... اما در جایگاهی نیستیم که بخوایم کسی را قضاوت کنیم.
با آرزوی آرامش برای هر دوی شما عزیزان

مینا جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ق.ظ

این جناب منصور چه تحلیل جالبی ارائه دادند نمیگم مورد شما هم همینه اما حرفاشون به هر حال دقیق بود و قابل تعمق.من به شخصه ممنونم از ایشون.
نرگس خانوم اگه شما هم برداشت خودتو از قضیه بنویسی شاید جلوی خیلی از پیش داوریها رو بگیری و از اون مهمتر میتونی به خیلی ها کمک کنی...خیلی ها که با عشق شروع می کنن اما از آینده بی خبرند.
راستی آقا امیر...توی تحلیل ریشه این مشکل یه نکته که به نظرم میرسه اینه که هیچ وقت در حرفهای شما دو نفر حرفی از اختلاف و مشکل نبود!حالا یا واقعا هیچ دعوایی با هم نداشتین یا نمی نوشتین.اما برای من که خودم و زوجهای زیادی رو دیدم که سالهاست دارن با همسرشون بخوبی و با عشق زندگی می کنن این موضوع یه کم عجیبه...حتی عاشق ترین زوجها هم با هم دعوا می کنن...بحث می کنن...نه فقط یک و دوبار...خیلی بیشتر از اینها...

بهار جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ق.ظ

من فکر می کنم اون چیزی که بیش از همه چیز شما رو آزار میده اینه که دقیق و کامل مشکلی که باعث جدایی شما و همسرتون شده براتون روشن نشده . به نظر من بهتره قبل از هر چیزی سعی کنید این نقطه تاریک پیدا کنید به طور دقیق و کامل اینطوری خیلی بهتر میتونید از این دوران عبور کنید .
امیدوارم روز به روزدر زندگیتان موفق تر باشید و آرامش و شادی دوباره پر رنگ تر از همیشه در زندگیتان به وجود بیاد

گیلدا جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:09 ق.ظ

chemistry nadashtan.......!!!!!!!?

مهتا جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ق.ظ

خوب نرگس جان وقتی دیده که شما اون عشقی نیستین که هر کسی دوست داره داشته باشه فکر کرده که بهتره قبل از اینکه بچه ای به دنیا بیاد خودش رو آزاد کنه تو این ۹ سال یا ۱۰ سال هم مطمئنا خیلی فکر کرده و تصمیم جدایی رو یک شبه نگرفته و نکته مهم اینکه هیچ زنی اون هم از نوع ایرانی دوست نداره که آشیانه و زندگیش به راحتی خراب بشه.اما قدر مسلم اینه که از بودن با شما حال نمیکرده شاید شما زیادی خوب بودین زیادی نرمش به خرج میدادین یه جورایی براش عادی شده بودین.خود من الان عاشق همسرم نیستم چون نقطه مقابل شماست ولی ۱۰ ساله داریم با هم زندگی میکنیم و من فقط دارم باهاش زیر یه سقف زندگی میکنم به خاطر اینکه بچه داریم و به خاطر اینکه از تنهایی میترسم .
نرگس خیلی هم اعتماد به نفسش بالا بوده که این کارو کرده چون من حتی با اینکه میدونم طرف مقابلم آدم مناسبی برای من نیست باز هم از بدون با اون بودن وحشت دارم و از اینکه با یه بچه رها بشم میترسم و این فقط عدم اعتماد به نفسم رو میرسونه.
خوبه که مینویسید ولی یه خواهش دارم و اینکه اون نرمی و ملایمت و مهربونیتون رو که نسبت به نرگس جون داشتین اینجا تو نوشته هاتون اعمال نکنید صرفا به خاطر اینکه عاشقش هستین و میدونید که نرگس اینجا رو میخونه پس ناراحت نشه.از واقعیت ها بنویسید به موقع اگر نرگس خانم هم وبلاگ راه انداخت دست نوشته هاشو خواهیم خواند.موفق باشید

امیر جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ

سلام
در جواب دوستانی که در مورد نرگس قضاوت میکنن و اونو محکوم میکنن میخواستم مجدداً بگم به نظر من تا نظر نرگس و دلایل و استدلال های اون رو که به هر دلیلی دوست نداره از اونا صحبتی بکنه،ندونیم، قضاوت در مورد نرگس، یک طرفه به قاضی رفتنه و درست نیست که در مورد شخصیت او قضاوت بشه
و اما امیر بارها عنوان کرده که ،این طور که به نظر میاد نرگس از اول هم احساسی رو که باید یه زن نسبت به شوهرش داشته باشه نسبت به من نداشته و من این موضوع رو تا این اواخر نمیدونستم،
راستش من این موضوع رو سخت میتونم باور کنم، یه زن عدم رضایت از رابطش با یکی رو خیلی جاها میتونه مخفی کنه ولی توی اطاق خواب و در خصوصی ترین لحظات زندگی زناشویی این تظاهر تقریباً غیر ممکنه، امیر هم در جاهایی به این اشاره میکنه که هر وقت ازش سؤال میکردم که احساس میکنم راوابطمون داره به سردی میگرایه به من اطمینان میداد که چنین چیزی نیست، پس این نشون میده که قبلاً چنین احساسی وجود نداشته و این اواخر ا امیر این احساس رو داشته
عقیده من اینه که در زندگی هر زوجی یه عدم احساس رضایت های جزئیی همواره وجود داره که نرگس پس از برخورد با مشکل در روابطشون در این اواخر با بزرگ کردن و پرداختن بیشتر به اونا به این احساس رسیده که از اول این مشکلات رو با امیر داشته و هیچ وفت نمیتونسته به امیر به دید یه شوهر نگاه کنه که من فکر نمیکنم اینطور بوده باشه

امیر(lr_rleri) جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:14 ب.ظ

تعداد این امیرها هم تو این وبلاگ کم کم داره زیاد میشه و با هم قاطی میشیم،اون امیر اولی که از نرگس انتقاد میکنه و اونو محکوم میکنه من نبودم و من از این به بعد خودم رو اینجوری معرفی میکنم.

. جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:58 ب.ظ

یک سوال از نرگس دارم. اونجا که نوشتی با عشق اومدی تو زندگیش و با عشق از زندگیش رفتی بیرون، خب؟ چرا با عشق رفتی تو زندگی آمریکا و با عشق برنگشتی به ایران؟ چرا حالا که به قول نوشته های خیلی خیلی پیش شما تنها دلایل آمریکا اومدن شما امیر بوده. چرا الان با عشق فقط تو آمریکا میتونین بمونین؟ البته من این حق رو برای همه قایلم که هرجا دوست داشتن زندگی کنن. ولی شما چرا فقط تو آمریکا میتونین الان بمونین اونم با این همه احساساتی که دارین و با عشق رفتین بیرون. چه کسی میتونه این همه احساسات داشته باشه و به خاطر کسی اومده باشه آمریکا و حالا که با عشق داره میره بیرون، فقط بمونه تو آمریکا. دلیلش چیه؟

r شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 ق.ظ

سلام

راستش وقتی نظرات وب رو خوندم، دیدم که ماشااله به همه موارد اشاره کردن ولی روی هم رفته من با نظر آقای منصور خیلی موافقم و فکر می کنم خیلی جالب و خوب تجزیه تحلیل کردن. راستش وقتی من داستان عشتون رو خوندم به نظرم می امد که تو (امیر) خیلی با فکر و قدم به قدم جلو رفتی برای انتخاب نرگس مثلا این که اول رفتی یه مدت امریکا تا ببینی باز هم نرگس رو می خوای یا نه و یه هو تب تند نبود و خب روش درستی بود، ولی همون موقع ها که داستانتون رو می خوندم می دیدم نرگس همه جوره با هات راه می یاد که شاید خیلی جالب نباشه که آدم جواب مثبت داده منتظر باشه تا ببینه که طرف می خوادش یا نه (حالا این جا خیلی مجال نیست که توضیح بدم چرا و شاید شما ردش کنید، اما این حسی بود که خودم داشتم زمان خوندن داستان)، حتی فکر می کردم چرا ما خانوما یک کاری می کنیم که انگار باید انتخاب شیم و تو دوستی هامون حاضر می شینیم که طرف فکر کنه ببینه ما رو می خواد یا نه! البته من اون زمان فکر می کردم که از علاقه زیادیش به شما این طور رفتار کرده اما الان به نظر می یاد که یا آگاهانه یا نا آگاهانه شما رو برای رد شدن از شرایط نامناسبش انتخاب کرده بوده و حالا هم باز هم یا اینقدر در احساسش عمیق نمی شه یا نمی خواد که اعتراف کنه برای همین می گن من عاشق بودم و حالا هم هستم، به نظر من همان طور که آقای منصور گفته حالا بزرگ شده و دیگه نیازی به شما نداره و به نظر من هم پشیمونی دنبالش می یاد. چون از سن نسبتا پایین همیشه حمایت و محبت شما رو داشته و فرق محبت و عشق واقعی که خیلی کمیاب هست رو با دنیای واقعی تجربه نکرده، ادم تا چیزی رو از دست نده یا قبل از داشتنش حس نداشتنش رو تجربه نکرده باشه نمی فهمه که چی داره و قدرش رو نمی دونه.
راستش من نمی تونم بپذیرم یکی 10 سال فقط حس دوستی داشته باشه و خودش هم نفهمه و هی دنبال عشق بگرده بنابراین یا منتظر فرصت بوده که تمومش کنه یا اتفاقات خبلی خاصی افتاده که این احساس رو خراب کرده اما در هر دو حالت حرف نزدن راجبش با خود شما به نظر من فقط گزینه اول رو می تونه به ذهن آدم بیاره که حرفی برای گفتن نداره و با این حرف های من عاشق بودم و هستم ( یا آگاهانه و یا ناآگاهانه) داره خودش و شما رو گول می زنه که عذاب وجدان نداشته باشه!
کلا کلی گویی کار آدماهایی که دلایل منطقی حتی برای خودشون هم ندارن!
ببخشید اگر تند گفتم و خیلی طولانی شد
با آرزوی موفقیت و شادی برای هر دوی شما

هانیه شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ق.ظ

چند سالی میشه خواننده وبلاگتون ( نرگس و امیر ) هستم .. از اون موقع که نوشتن وبلاگ های زن و شوهری هنوز باب نشده بود و قبل از شما میترا و حسین وبلاگ داشتن و بعد از ازدواج وبلاگ رو حذف کردن ... اولین باره نظر میذارم ... رک بگم .. من فکر میکنم خوشی زیاد نرگس رو دل زده کرده ... اون هم مثل خیلی ها جوگیر شده و من مطمئنم بدون فکر این کارو انجام داده ... تورو خدا راه برگشت رو براش باز بذار ... حتما پشیمون میشه ... به خودت هم فرصت بده ، فکر کن ببین چند درصد مقصر بودی.

ترنم شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام امیراقا
از شنیدن ماجراتون ناراحت شدم اما واقعیت این است که به قول اینشتن طلاق هم بخشی از زندگی است که خیلی ها تجربه اش میکنند و باور کنید که این واقعه ی دردناک بیشتر وقتها و مثل سایر مصائب بشری باعث رشد شخصیت ادم میشه.من فقط میخواهم بگم که این دنبال مقصر گشتن در طلاق یک کار عبثی است که ما ایرانیها بهش اعتیاد داریم. از تفسیر بعضی کامنت گذار ها تعجب میکنم که انگار خانم شما از ده سال بیش داشته یک نقشه ی موذیانه برای یدست اوردن گرین کارت میکشیده و ده سال بهترین سالهای جونی اش را صرف رسیدن به این فکر خبیثانه کرده . واقعا خودتون خنده تون نمیگیره ؟حالا هستند خانمها و حتی اخیرا اقایونی که این کار را میکنند اما نهایتا یکی دو سال عمرشون را سرش میگذارند نه ۱۰ سال جونیشونو. بحث دنبال مقصر گشتن در طلاق فقط باعث به بی راهه کشیده شدن میشه مسئله فقط مچ بودن دو نفره و بقیه حرفها و استدلال ها همش حرفه .در طول سالهای کاری به زوجهای زیادی برخورد کردم که دومجرم و فاسد بودن اما زندگیشون فانکشن داشته. در یکمورد زوج معتادی بودن که از نظر اخلاقی و اجتماعی صفر بودند و حتی یکبار برای تهیه ی مواد اقدام به فروش بچه شون کرده بودند اما عاشقانه هم دیگر و دوست داشتند و تا جایی که خبر دارم هنوز هم دارند با هم زندگی میکنند.

ادمها در طول زندگی تغییر میکنند امروز یک عقیده ای دارند فردا در اثر برخی تجربیات دیگر نظرشون عوض میشه و ما باید این حق را برای هم قائل باشیم و انقدر نگاه مالکیتی نسبت به همسرمون نداشته باشیم به نظر من نرگس به هر دلیلی که مطمئنا برای خودش انقدر مهم بوده که این زندگی ده ساله را بهم زده در حق شما دوستی بزرگی کرده شما هنوز جوانید و امکان شروع یک زندگی زناشویی رضایت بخش را دارید هیچ فکر کردید اگر این اتفاق ۱۵ سال دیگه می افتاد چقدر ضربه مهلک تری میخوردید. و این را هم در مورد خودتان بدانید که خیلی در خواب زندگی کردید البته این تنها مشکل شما نیست بلکه بسیاری از اقایون فکر میکنند چون زنشون ارومه و با هم دعوا نمیکنند یعنی همه چیز رو به راهه بعد یک دفعه که با درخواست طلاق مواجه میشن شوکه میشن در حالی که طلاق واقعی عاطفی بین شما دو نفر از سالها قبل اتفاق افتاده بود اما شما دو نفر به علائمش بی اعتنا بودید. تحلیل رابطه ی دو نفره شما خیلی خوبه چون به شما کمک میکنه خودتون را بهتر بشناسید اما قویا بهتون توصیه میکنم وارد بازی کی مقصره نشید که نهایتا شما را به هیچ جا نمیرسونه و بر خلاف بعضی ها فکر برگشتن به اون زندگی را از سرتون خارج کنید چون حتی اگر به خاطر شرایط فعلی نرگس بخواد برگرده و شما هم چون دوستش دارید راضی بشید باز یک عشق واقعی رادر زندگی حس نخواهید کرد دفتر زندگی زناشویی شما بسته شده و اگر بخواهید به زور باز نگهش دارید فقط به حس ناکامیتون وسعت میدهد به نظر من الان فقط به فکر درسهایی باشید که از این زندگی یاد گرفتید تا در زندگی بعدی از اونها برای خوشبختی استفاده کنید .این تجربه ی من به عنوان کسی است که یک زندگی ناموفق را از سر گذرونده و با تجربیاتت ان ده ساله که زندگی جدیدی را شروع کردم که رضایت بالایی از اون دارم.

عطا یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ق.ظ

خطاب به دوستان :
اولا: که همونطور به خود امیر گفتم ، امیر برای من یه الگو بوده و هست.تاثیراتی که این مرد روی من گذاشته غیر قابل انکاره.از سال ۸۳ که وبلاگ امیر و نرگس رو به صورت اتفاقی دیدم تا همین امروز تمام تلاشم این بوده که مردی مثل امیر بشم.اگه این چند خط رو هم مینویسم به خاطره دینیه که حس میکنم این زوج به گردنم دارن.
دومآ:از دوستان عزیزی که سعی بر این دارن که نرگس رو تمامآ مقصر جلوه بدن و یا در خصوصی ترین روابط امیر و نرگس دخالت میکنن خواهش میکنم که انصاف و اخلاق رو رعایت کنن..

اینم بگم که خود من تقریبآ پنج ماه پیش از یه رابطه خیلی جدی خارج شدم.بعد که بعد از مدتها اومدم اینجا دیدم که امیر و نرگس هم تقریبآ همزمان با ما از هم جدا شدند.
این که چه شد؟ این چیزیه که ما نمیدونیم.خود امیر هم میگه نمیدونم.این سوال خود منم هست برای رابطه خودم.چی شد؟خب خیلی فکر کردم...ما مردها میتونیم خیلی نادان باشیم ، میتونیم خیلی بیرحم باشیم بدون اینکه بفهمیم و لحظه ای هم به این موضوع شک کنیم و شاد و خوشحال فکر کنیم همه چی مرتبه و لبخد ژوکوند نقش بسته باشه به پهنای صورتمون !! بزارید چیزی رو بگم که حداقل خودم با چشمهای خودم دیدم که : پدر و مادر خودم رو مثال میزنم.با کلی عشق بهم رسیدن.بعد از یه سال من به دنیا اومدم،سال بعدش برادرم. پدر من عاشقانه مادرم رو دوسش داشت هنوزم داره.اینقدر دیگه تجربه دارم که از نوع نگاه آدمها بتونم خیلی چیزها رو تشخیص بدم.دوسال یه بار هم با هم دیگه دعوا نمیکنن،تا الان هم مادر من قهر نکرده و نرفته خونه مادرش.از دور یه زوج با تفاهم کامل به نظر میرسن.با یه خونواده گرم.ولی آیا اینجوره؟ یادم میاد وقتی پانزده ساله بودم، تقریبآ ۱۲-۱۳ سال پیش ، برای اولین بار از مادرم شنیدم که اگه شما دوتا نبودید همون سال سوم از بابات جدا میشدم.چند بار دیگه هم اینحرف رو طی این سالها شنیدم.و این قطعیت و سردی توی صداش بود و هست که منو میلرزونه...
هیچ شکی ندارم که پدرم هیچگاه متوجه این فاصله عمیق بین خودش و همسرش نشده و شاید هم هیچگاه نشه..چی باعث این شکاف شده؟ این دیگه یه موضوع خصوصیه..ولی دلیل مشترک بین همه جدایی ها ـ جدایی عاطفی در حالت حداقل ـ اینه که یکی از طرفین نمیدونه و نمیبینه که تمام زحمات چندین ساله اش ظرف یه ثانیه با یه حرف ، با یه حرکت ، با یه رفتار نابجا از بین میره و طرفش اگه خیلی وفادار باشه فقط وجوده فیزیکی داره و دیگه هیچوقت اون احساس رو نخواهد داشت ....چون چیزی این وسط شکسته شده که قابل ترمیم نیست..حتی اگه خود طرف هم نخواد اینو به خودش اعتراف کنه...
اینکه نرگس با عشق وارد زندگی امیر شد رو، کسانی که منصف هستند هیچ شکی ندارند..نرگس واقعآ امیر رو دوست داشت.اینکه در طول زندگی زناشوییشون هم امیر رو دوست داشت باز هم من به این هیچ شکی ندارم که دوستش داشت. ولی اینکه آیا با عشق از زندگی امیر بیرون رفت رو من نمیدونم..
ما در مورد اینکه امیر چقدر نرگس رو دوست داشت هیچ شکی نداریم که امیر بی اندازه نرگس رو دوست داشت و هنوز هم داره. وجود این وبلاگ هم شاهدی بر این ادعا است.امیر هنوز ته دلش هم که شده این امید رو داره که نرگس برگرده..مثل خود من که با اینکه شماره ایرانسل من هیچکس جز یه نفر نداره ، هنوز ایرانسلم روشنه و هفته ای یه بار گوشی رو شارژ میکنم تا خاموش نشه.یا وبلاگم رو با اینکه میدونم نمیاد برای خوندنش ..

دوستان من ، توی رابطه ای به عمق و مدت زمان رابطه امیر و نرگس قطعآ ‌امیر هم مقصره.فقط به جرم مرد بودنش ، نمیدونه اشتباهش چی بوده.الان سر در گمه برای دونستن همین موضوع.من و شمایی که از دور نشستیم نمیتونیم هیچی بگیم.نمیتونیم راهکاری ارائه بدیم.این موضوع تنها مربوط به خودشون میشه..و البته بیشتر مربوط به امیر.اینجا اون نقطه ایه که به خودش باید خیلی چیزها رو ثابت کنه..نقطهای هستش که باید خودش فکر کنه و اشتباهاتش رو پیدا کنه.اگه من عطا به عنوان یه مرد همین الان برم پیش شهرزاد و بهش به صورت کلی بگم عزیزم متاسفم ، تنها نتیجه ای که داره اینه که بیشتر از چشمش میافتم.ولی اگه برم پیشش و بگم به خاطر این کار و فلان حرکت متاسفم با نود درصد اطمینان میگم که بر میگرده( اگه خطای غیر قابل بخششی مثل خیانت نباشه..البته من خیانت نکردم.مثال زدم..) .اینکه الان امیر میگه که ¤ ظرف شش ماه آینده به گفته مشاور وارد هیچ رابطه ای نمیشم، بعد از اون میتونم وارد بشم و میشم ¤، من میگم شش ماه که سهله ،امیر شش سال دیگه هم وارد هیچ رابطه ای نخواهد شد .چون عاشق نرگسه.اگر هم بشه تنها از سر لجبازی خواهد بود.
نداشتن گرین کارت برای نرگس، مثل وجود من و برادرم برای مادرم بوده.پس نرگس رو به بیوفایی متهم نکنید..چه انتظاری از یه زن دارید؟ زن نیاز به تامین و امنیت داره.همینطور روح زن به یه اندازه ای کشش ناملایمات رو داره..من به نرگس حق میدم..
همه اینها رو که گفتم ، بازهم میگم که من امیر رو برادر بزرگتر خودم میدونم و دوستش دارم و برام الگو و نماد یه مرد واقعیه..مطمئنم که امیر تو این زمینه هم بهترین واکنش و رفتار رو از خودش نشون خواهد داد ...همه ما برای شما ، امیر و نرگس ، دعا میکنیم و از خدا میخواهیم که مصلحتش اینبار شیرین ترین راه باشه. هممون شما رو دوست داریم..

در گوشی: به نظرم نرگس هنوز امیر رو دوست داره و منتظر واکنش درست از جانب امیره.

محمد یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:26 ق.ظ http://mami23.persianblog.ir

یک وقتی ساختمان آتش گرفته و شما خواب بودی و دیر متوجه میشی و مجبوری بپری پایین.
ولی یک وقتی خودت رو به خواب خرگوشی می‌زنی.سرت رو زیر برف فرو می‌بری یا یک چیزی شبیه اینها.
امیدوارم در ادامه نیمه خوشبختی خودتون رو پیدا کنید.

a reader یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:32 ب.ظ

Narges 10 saal baraye gereftane green card naghsheh nemikeshideh, 10 sal ham montazere joda shodan naboodeh, az ye jaii ba bad vali in chizaa too zehnesh boodeh va moteassefaneh amir ro dar jaryan nazashteh va hamchenan tori ke be nazar biyad shoharesho doost dareh raftar kardeh. who knows from when did she change her mind? it could be from the point that she met someone else, etc. People say why doesn't she show any reaction, I don't think it's because she is just taking everything into herself, etc. it might be that she simply doesn't care. suppose it's several years your waiting for something/someone and now you've got it, why care what others say or how they analyze the situation, etc.? Of course feelings can change and there is no problem with that, but not being honest about your feelings and waiting to get what you want out of your relationship and then reveal your real feelings is not a decent act.r.

a reader یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:35 ب.ظ

Amir, you might be sad right now, I hope either mine or other people's comments don't make you sadder. I've had some similar experience myself, but as time goes by, you'll feel better and better and someday all the bitterness will be gone . "you will survive". t

Dear Reader,
Don’t worry; it actually makes me feel better. “If you lose, don’t lose the lesson”, that’s what I’m trying to do.

مینا دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ق.ظ

من از ۵ سال پیش با شما آشنا شدم.تازه متوجه شدم چه اتفاقی افتاده.
فکر می کنم هیچ کس جز خودتون نمی تونه به شما کمک کنه و حتی نظری بده.چون تو موقعیت شما نیست.اون موقع که داستان اشناییتونو می خوندم با خودم می گفتم نرگس چقدر خوش شانس که تو همچین شرایط نامساعد خانوادگی و روحی با شما آشنا شده.همیشه تفکراتتون و سعی و تلاشی که تو رسیدن به اهدافتون داشتید رو تحسین می کردم.راستش من هم تو شرایط خانوادگی مشابه نرگس عزیز قرار داشتم و کاملا درکش می کنم.که تو اون زمان احتیاج به یه پناهگاه امن داشته و شما تونستید جای خالی رو پر کنید.تو این هیچ شکی نیست که شما رو دوست داشته ولی هیچ وقت کاملا به این که خودش چی می خواد فکر نکرده.وجود شما باعث شده کمبودهایی که تو وجود خودش هست رو از یاد ببره.این مشکل همه کسایی هست که تو خانواده پشتوانه اصلی که همون پدر باشه رو از دست می دن و به خاطر اینکه درگیر مشکلات و حلش می شن دیگه خودشونو گم می کنن.نرگس خودشو جا گذاشته تو همه اون روزهایی که زندگی بهش فشار میاورده و بی پناه بوده.و خدا خیلی دوستش داشته که شما رو سر راهش قرار داده ولی اون تیکه های متلاشی وجودش درست نشده.حالا داره دنبال خودش می گرده و احتیاج به زمان داره.
تو فیلم شب یلدا مادر حامد ( محمدرضا فروتن ) بهش می گه : ( هیچ کس از دل زن خبر نداره فکر کن ببین تو دل زنت چی بوده که تو نتونستی بفهمی و اون گذاشت و رفت.)

امیدوارم هردوتون هرچه زودتر به آرامش برسید.در پناه خدا.

من دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ق.ظ

سلام.
تاریخ نوشته هاتونو که نگاه میکنم ، از سال 82 تا الان....

از همون اوایل بلاگتون نوشته هاتونو خوندم

( برا چند دقیقه لحظه به لحظه ی این سال ها یادم اومد )

با وجود تفاوتای اساسی در طرز تفکر...پیگیر نوشته هاتون بودم

اون موقع مجرد بودم و کنجکاوانه میخوندم ! همونطور که کنجکاوانه به روابط دوستی و ازدواج دیگران نگاه میکردم

و دلم میخواس از تجربه هاشون برا خودم نهایت استفاده رو ببرم

الان یه سالی هست که ازدواج کردم

الان هم از یه جنبه ی دیگه و با پختگی بیشتر از دوران مجردی

دارم این نوشته ها رو میخونم و به رابطه ها دقت میکنم

نمیدونم چرا
ولی "سکوت نرگس " رو میتونم درک کنم

مواقعی که یه زن از شوهرش ناراحت میشه

از نظر احساسی رنجیده میشه

ممکنه حتی روح شوهره هم خبر نداره که چی شده

ولی زن پیش خودش خیلی ناراحته

خیلی آزرده شده

و اینو ( با شناختی که از شوهرش و یا در کل از آقایون داره )

میدونه که هر چی بخواد توضیح بده کار خراب تر میشه

چون روحش صدمه دیده و مرد تو این شرایط دنبال

" دلیل - منطق - استدلال - عقل و ..... "

البته عقل و منطقی که مرد برا خودش تعریف میکنه

و برای زن این فقط یه عذاب مضاعفه

که هی در مورد احساسش توضیح بده و همسرش

قانع نشه

موضوع این نیس که کی درست میگه

موضوع ظاهر قضیه نیس

موضوع یه روح و فکر ناراحته که ممکنه اینقدر به خاطر

"منطق از نگاه همسرش " سکوت کرده

یهو همه چی تلمبار شده و یهو با هم منفجر شده

وقتی دچار این حالتا میشم و یا لحظه ای ناراحت یا عصبانی

میشم از همسرم میخوام که فقط گوش بده

هرچند براش تلخ باشه

و برام فلسفه بافی نکنه

چون میگین متوجه نشدین که چرا یهو اینطور شد

و نرگس سکوت میکنه

نمیدونم چرا ناخوداگاه این حالتا یادم افتاد

در نهایت اینکه ، رابطه ی زن و شوهری خیلی قشنگ

و خیلی مقدس و در عین حال خیلی ریز و پیچیده س....

متاسفانه با اینکه تو این دوره همه ادعا میکنن که خیلی

مسائل از زندگی زناشویی میدونن، خیلی جاها به مشکل میخورن

بگذریم

آرزوی خوشبختی برای شما و نرگس عزیز

امتیس دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ق.ظ

درباره صحبت مینا عزیز که گفتن خانوما نمیتونن بی عشق 9 سال دووم بیارن تا حد زیادی این حرف درسته اما نه زمانیکه شخص برای این کار انگیزه قوی داشته باشه.من هیچ قضاوتی درباره نرگس نمیکنم و دارم کلی میگم.شما ندیدین سالها زنی جوونی خودش رو برای مردی سالخورده میذاره فقط برای اینکه طرف بمیره و ثروتی نصیبش بشه؟؟؟ بله همه ادما حتی در روابط زناشوئی شون اگه عشق نباشه اهل معامله میشن و سبک و سنگین میکنن تا کجای رابطه براشون سودی داره و بعد از اون ول میکنن...

امیر عزیز خوشحالم که از شوک اولیه بیرون اومدی و داری تلاش میکنی به زندگی عادی برگردی چون لایق یه زندگی خوب هستی پس دست از تلاش بر ندار...هنوز در کلماتت ردی از نگرانی برای نرگس دیده میشه.با وجودیکه جای نرگس نیستم اما افراد زیادی رو با موقعیت ایشون دیدم و با اطمینان میگم الان دیگه نیازی نیست نگرانش باشی !!! درست 9 سالی که تو تصور میکردی دارین عاشقانه زندگی می کنین و از داشتن نرگس احساس خوشحالی میکردی اون ناراحت بود چون عاشقت نبود و مجبور بود مدتی با تو باشه اما حالا دقیقا موقعیتهاتون برعکس شده.یعنی حالا که اون نیست تو ناراحتی اما اون از اینکه بالاخره از این زندگی بدون عشق رفت راضیه حتی هرقدر هم از نظر مالی و تنها شدن و............مشکل داشته باشه..پس به خودت فکر کن چون فکر میکنم به اندازه کافی به نرگس فکر کردی .
مراقب گلدون جدیدت هم باش
شاد و موفق باشی دوست عزیز

امتیس دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ق.ظ

یه صحبتی هم با همه خوانندگان عزیزی داشتم که مرتب از بعضی دوستان گله میکنن تا زمانیکه خود نرگس توضیح نده اجازه پیشداوری و قضاوت درباره ش رو ندارن - اول اینکه هیچ کس جلوی نرگس رو نگرفته که بیاد و حرفاش رو بزنه حالا اگه ایشون درون گرا هستن یا نمیخوان دل امیرو بشکنن یا حرفی برای گفتن ندارن و یا هر دلیل دیگه ای مشکل خودشونه. و خودشون دارن با این سکوت غیرمنطقی به اینجور قضاوتها دامن میزنن - دوم اینکه تا جائی که من کامنتها رو خوندم کسی حرف بدی نزده هرچند برخی از کامنتا تند بود اما همشون بر اساس توضیحاتی که امیر اینجا ارائه دادن گفته شده

منم مثل برخی از خوانندگان(با توجه به اینکه امیر بارها گفته که در این رابطه برای نرگس فقط مثل دوست بوده) احساس میکنم روابط زناشوئی شون مثل همسرانی که عاشق هم هستن نبوده؟؟!!! که اگه اینطوره واقعا عجیبه که امیر اصلا به این عشق شک نکرده چون براحتی عاشق نبودن زنها رو میشه در روابط زناشوئی دید.برخلاف مردان که لزوما در روابط جنسی نیاز به عشق ندارن زنها بدون عشق با میل و رغبت تن به این رابطه نمیدن

سارا سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ

سلام به همه
من هم با نظر منصور کاملاً موافقم، ولی این به نظرم یکمی بی انصافی هست که همش نرگس رو زیر سوال ببریم...امیر عزیز، شما 9 سال با نرگس زندگی کردید، و تو این زندگی به دو شغل پر درامد، مدرک دکترا، مقالات علمی و ... دست پیدا کردید، یعنی فقط این شما بودید که مثل یه باغبون از نرگس محافظت کردید؟ نرگس توی این 9 سال زمینه ساز این موفقیت ها برای شما نبوده؟ درسته شما در یک کشور با فرصت های طلایی پذیرفته شده بودید ولی آیا بدون یک پشتیبان عاطفی قادر بودید با غربت، دلتنگی هاش و .. کنار بیاید؟من که به شخصه با وجودی که با فاصله 300-400 کیلومتری از خونواده خودم تو شهر دیگری مشغول به کارم، نتونستم.... نرگس 9 سال از عمرشو تو خونه شما گذاشت، درسته که تو این 9 سال هم شما براش هیچ چیزی کم نذاشتید ولی اگه واقعا فقط هدف به دست آوردن کارت سبز اقامت یا شخص دیگه ای بوده فکر نمی کنید می تونست خیلی پیش تر از شما جدا شه و با کسی در امریکا ازدواج کنه که شهروند امریکا بوده و از اون طریق بتونه اقامت بگیره؟
سکوت نرگس باعث شده که دوستان، یک سری قضاوت های ناعادلانه در موردش داشته باشند... من شما رو به عنوان یک مرد ایده ال و با فهم بالا همیشه تحسین می کنم، اینکه واقعا ایده ال ترین فرد برای ازدواج با نرگس از همه نظر بودید ... ولی در زندگی فقط عشق کافی نیست، و نرگس بنا به موقعیتی که در امریکا داشته بر عکس خیلی از خانم های ایرانی که مجبور به ادامه زندگی بنا به حرف مردم، عدم تأمین مالی، عدم پذیرش و حمایت از طرف جامعه و در خیلی مواقع به خاطر فرزندشون، مجبور به ادامه زندگی می شن، اونم با طلاق عاطفی که به مراتب بدتر و مهلک تر از بیرون بردن اسم یکی از شناسنامس، تصمیم به جدایی گرفت. من به عنوان یک زن اینو می تونم به جرأت بگم که نرگس واقعا عاشق شما بوده چون تنها زمانی یک زن جسمش رو به مردی هدیه می ده که قبلش روحش رو بهش داده باشه ... حس می کنم که نرگس در این رابطه از یه جایی مثل یه فرد بیمار بوده، یه بیمار که از شدت بیماری بی حوصله باشه اشتها به خوردن نداشته باشه، نرگس هم لابد از چیزی رنج می برده که کم کم از رابطه اش با شما و این زندگی سرد شد، متاسفانه خیلی از ما خانم ها یاد نگرفتیم که مشکلاتمونو توی رابطمون با جنس مخالف یا همسرمون به زبون بیارم و همیشه پیش خودمون می گیم که طرف خودش می فهمه، یا اینکه باید بدونه و همین بیان نکردن ها باعث ایجاد مشکل میشه، من فقط امیدوارم نرگس بیاد و بنویسه، البته می دونم که هر دوی شما الان در یه شرایطی به قول خودمون عینه برزخ هستین..امیدوارم آرامش به زندگی هر دوی شما برگرده

امیر(lr_rleri) چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام
در پاسخ امتیس عزیز می خواستم یادآور این نکته بشم که اگر منظور کامنت من بوده باید بگم اگه به نوشته های من مراجعه بشه مبینین که من هیچ وقت واسه شما عدم اجازه قضاوت صادر نکردم و نگفتم اجازه قضاوت ندارین چرا که اصولاً من رئیس قوه قضائیه یا قاضی القضات یا هر مرجع تصمیم گیرنده دیگه برای صدور اجازه یا عدم صدور اجازه برای قضاوت نیستم و همچنان به هیچ وجه مخالف قضاوت شما و هر کدام از دوستان عزیز دیگه نیستم و اونجا فقط گفتم «به نظر من بهتره» (تأکید میکنم «بهتره» نه اینکه «باید») درباره شخصیت نرگس (اونم فقط دربارۀ شخصیت نرگس) قضاوت نشه،(به عنوان مثال دوستانی که گفتن نرگس دورویه یا فرصت طلبه و امثالهم) تازه اونم اگه درش مصرین انجام بدین، من چه کاره اصنم که بگم اجازه دارین یا ندارین
و اما شما فرمودین قضاوت دوستان همشون بر اساس توضیحاتیه که امیر اینجا ارائه داده، و دقیقاً اشکالی که من میگیرم به همین نکته ست، چرا که هر چند اعتقاد دارم که حرفهای امیر صادقانه ست و بدون غرض، ولی این فقط نگاه کردن از دید امیر به قضیه ست و اگه از نگاه نرگس هم به قضیه نگاه کرده بشه شاید یه قدری متفاوت به نظر بیاد و بر اساس تجربه شخصی خودم میگم که هر وقت تو یه موضوعی آدم فقط صحبتها و استدلالهای یک طرف رو میشنوه قضاوتی که انجام میده خیلی متفاوت از وقتیه که حرفهای طرف دیگه هم شنیده میشه
خالی از لطف نیست مطلبی رو که چند روز پیش در وبلاگی به اسم‌_آنچه دیده یا شنیده ام_که توسط دوست عزیز رضا وحید پور که یکی از خوانندههای همین وبلاگه نوشته میشه ومن چند روز پیش از طریق کامنتی که اینجا گذاشته بودن با وبلاگشون آشنا شدم اینجا بیارم که نشان دهنده اینه که چه قدر تغییر دیدگاه آدم نسبت به یک قضیه میتونه باعث تغییر نظر آدم بشه

«گاهی به نگاهت نگاه کن »
«انیشتین می‌گفت : " آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند . "
استفان کاوی (از سرشناسترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید:
« اگر می‌خواهید درزندگی و روابط شخصی‌تان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها ورفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید .» او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌کند:« صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد.
بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌کردند. یکی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌کشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که:
«آقای محترم! بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند. شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟» مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست .
واقعاً متاسفم. راستش ما داریم ازبیمارستانی برمی‌گردیم که همسرم، مادر همین بچه‌ها ٬ نیم
ساعت پیش در آنجا مرده است. من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه گویم . نمی‌دانم که خودم باید چه کار کنم و ... و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد .» استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد :« صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ » و خودش ادامه می‌دهد که :« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم : واقعاً مرا ببخشید. نمی‌دانستم . آیا کمکی از دست من ساخته است؟ اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه
بی‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم
حقیقت این است که به محض تغییر برداشت ٬ همه چیز ناگهان عوض می‌شود. کلید یا راه حل هر مسئله‌ای این است که به شیشه‌های عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازه‌ای ببینیم و تفسیر کنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است که به آن معنا و مفهوم می‌دهد .»دکتر کاوی با این صحبتش آدم را به یاد بیت زیبای مولانا می‌اندازد که :
پیش چشم ات داشتی شیشه‌ی کبود لاجرم عالم کبودت می‌نمود
»17:01 | رضاوحیدپور

امیر(lr_rleri) چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ب.ظ

در مورد نرگس هم نظر من اینه که ما نمیتونیم براش تعیین تکلیف کنیم که باید حتماً بیاد اینجا و حرفهاشو بزنه.هر چند من هم مثل بسیاری از شما دوستان خیلی دوست دارم که حرفها و نا گفته های نرگس رو هم اینجا ببینم ، ولی شاید اصلاً خواندن این مطالب هم به نوعی برای نرگس نمک روی زخم پاشیدن باشه و دوست نداشته باشه حتی مطالب اینجا رو بخونه چه برسه به این که به اونا پاسخ بده یا نقطه نظرات خودشو بگه. به هر حال این وبلاگ به هیچ وجه مرجع تصمیم گیرنده برای زندگی اونا نیست و هیچ اجباری برای نرگس وجود نداره که مطالب اینجا رو بخونه یا بهشون پاسخ بده
در واقع این محیط بیشتر برای ما مفیده که میتونیم تجربیات اونا رو بخونیم و از تجربیات خودمون در اون صحبت کنیم و به نوعی محلیه برای تضارب آرا و عقاید ما
شاد و سربلند باشید

امتیس پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:15 ق.ظ

جناب امیر(lr_rleri) یادم نمیاد از کسی اسم برده باشم؟ من نمیدونم چرا تو هر تبادل نظری همه هر چی رو به خودشون میگیرن!! اگه به قبل از بحث برگردین متوجه میشین دقیقا همین ایرادی که شما گرفتین رو قبلا منم به امیر گرفتم.همین که فقط مشکلات از طرف ایشون داره نقل میشه.حتی صراحتا هم به ایشون گفتم وقتی مشکلی پیش میاد طبیعیه هر کسی سعی میکنه واقعه رو جوری تعریف کنه که دیگری رو مقصر جلوه بده یا اگه خیلی منصف باشه نهایت اینه که خودش رو کمتر مقصر معرفی کنه در پست رز سرخش هم خیلی رک گفتم داره ماجرا رو جوری تعریف میکنه که انگار همه این سالها خودش برای نرگس همه کار کرده و بدجور منت میذاره و مظلوم نمائی میکنه .اما یه سوال میکنم ایا اگه امیر صادقانه نمی نوشت و چیزی رو از قلم انداخته بود شما فکر می کنین نرگس سکوت میکرد؟؟ بازم تکرار میکنم کسی جلوی حرف زدن ایشون رو نگرفته البته منظورم این نیست ایشون موظف هستن که بیان و اینجا صحبت کنن چون اینجا نه دادگاهه و نه علی رغم تصور شما ما قاضی!!! و نه اینکه مردم میتونن همه مسایل خصوصی خودشون رو برای دیگران فاش کنن پس من چنین توقعی به هیچ وجه ندارم.فقط ای کاش شما کمی یاد می گرفتین درست صحبت کنین(منظورم این بخش تمسخر امیز و با کنایه کامنتون هست :من هیچ وقت واسه شما عدم اجازه قضاوت صادر نکردم و نگفتم اجازه قضاوت ندارین چرا که اصولاً من رئیس قوه قضائیه یا قاضی القضات یا هر مرجع تصمیم گیرنده دیگه برای صدور اجازه یا عدم صدور اجازه برای قضاوت نیستم ) تا جائی هم که یادم میاد کسی رو قضاوت نکردم.نه امیرو و نه نرگس رو اما یادتون نره خواه ناخواه مردم برداشتهای موازی با رفتارهای ما ازمون خواهند داشت که این با قضاوت فرق داره دوست عزیز!!! ما تنها موجود ناطق کره خاکی هستیم و فکر میکنم این قدرت هم برای این بهمون داده شده که ازش برای رفع مشکلات و پیشبرد اهدافمون در زندگی استفاده کنیم .همون طور که گفتم بحث من اصلا حرف زدن نرگس در اینجا نیست چون زندگی خصوصی ایشون به من ربطی نداره و شاید خیلی چیزا در اون جریان داشته که این دو نفر نخوان هیچ کس بدونه ولی فکر میکنم حداقل کسی که 10 سال با ایشون زندگی کرده این حق رو داشته باشه که بدونه واقعا چی شد؟؟؟؟؟؟ امیر بارها میگه پرسیده واقعا چی شد و هنوز نمیدونه دقیقا مشکل از کجا بود و حتی حاضر بوده نگفته های نرگس رو بشنوه یعنی براش مهم بوده که این زندگی رو نجات بده .حالا فکر می کنین اگه واقعا کسی عاشق باشه و از ته دل بخواد زندگیش رو نجات بده و این در گروی صحبت و تبادل نظر با همسرش باشه این فرصت رو از دست میده؟ نرگس حتی این فرصت رو هم از خودشون دریغ کرده.شاید همه چیز با صحبت درست میشده و شاید هم نه.نهایتا چیز بیشتری از دست نمیدادن که.مگه غیر از اینه وقتی مجرمی رو هم میخوان محاکمه کنن علی رغم اینکه خودش میدونه جرمش چی بوده باز بهش تفهیم اتهام میکنن و بعد مجازات میشه؟ یعنی یه انسان در زندگی زناشوئی از یه مجرم هم کم ارزش تره؟
ظاهرا حالا که دیگه همه چی تموم شده اما ایا روزی این سوال بی جواب ذهن امیرو رها میکنه؟

خانم امتیس و آقای امیر(lr_rleri)،
لطفا اجازه بدید من یک دخالت کوچک بکنم. من احساس میکنم نقطه نظرات هر دو شما هم بسیار درست، موشکافانه، و در عین حال بسیار به هم نزدیکه. سوء تفاهم خاصیت ارتباط اینترنتیه. من احساس میکنم آقای امیر قصدشون به هیچ وجه تمسخر و کنایه نبوده، اگر دقت کنید ایشون خودشون بنوعی عنوان کردند که با نظر شما موافقند و از طرفی اصلا فکر نمیکنم ایشون بقول شما "به خودشون" گرفته باشند. این فقط برداشت شخصی منه که طبعا میتونه اشتباه باشه. من هم از شما و هم از آقای امیر برای پیامهای خوبتون ممنونم.
شاد و سربلند باشید
-امیر

مهتا پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ق.ظ

سلام خسته نباشید خیلی وقته منتظر پست جدید هستم انشالا که سلامت هستین و زود آپ میکنید.
میگم چقدر ما ایرانیها کارشناسیمون خوبه وقتی پای حرف زدن باشه مخصوصا در مورد دیگران سعی میکنیم موشکافی کنیم و خیلی زیبا نقاط قوت و ضعف رو میبینیم ولی به خودمون که میرسه دچار مشکل میشیم.

a reader پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 ق.ظ

I just wanted to say, women can be very good actors ( or rather actresses) , I mean its not like some people say that Amir should have figured out that she is not in love b/c it will be obvious in such and such situations. that's not true. As long as a woman doesn't want, nobody will know what's going on in her head, they can simply fake all their emotions. And
as somebody said ( I guess Sarah) that she could've found
someone else ( an american) and separated years ago, and didn't have to wait this long, I have to t
say that it's not that simple my friend, do u think as soon as you wish, you can find someone ( like a citizen) and get
married, I've had friends who're successful, beautiful, etc and yet they haven't found anyone,it's not easy, you can't just let go of everything you already have which is not bad , being sure you'll find someone els 

there so many out there, but do u think you can simply trust and get along with anybody that appears in front of you, all I can say is, it's complicated, it doesn't go smoothly most often, unless you're lucky to find the right person at the right time, in which case u should hold on to them and not let go, no matter what!! t

مجتبی پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ق.ظ

سلام امیر جان
یاد یک سخن از دکتر شریعتی افتادم که فکر کنم آوردنش اینجا خالی از لطف نباشه. دکتر شریعتی میگه: عشقی که به ازدواج منجر شود جوششی است که در آستانه فرو می نشیند، اما ازدواجی که به عشق منجر شود این است همان عشق راستین، همان عشق واقعی...!

lمسیحا شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:34 ب.ظ http://www.mlosak.blogsky.com

سلام
پرنده ایی که مال تو نیست اگه صدتا قفس هم براش بسازی بازم میره
تا بوده تلاش خودت کردی و با رفتنش احساس اینکه عذاب وجدان داشته باشی نخواهی داشت دیگران در دوست داشتن ما ازادن
عشق را تمام کن .و در دوست داشتنت شکی نگذار اگر حس میکنی تمام تلاشت رو برای ماندنش کردی بگذار بره و حتی در رسیدن به مقصدش کمکش کن اما اگر حس میکنی هنوز تمام تلاشت نکردی بازم تلاش کن
بعضی وقتا جدا شدن شاید صحیح ترین راه حل نباشه اما چاره ایی جز انتخاب نیست شاید در کنار دیگری موفق تر باشه
به تقدیر اعتماد کن
تلاش کردن و بقیه ماجرا رو به دست کارگردان عالم هستی دادن
مسیحا
یه سری به وبلاگ بزن شاید بعضی از داستان ها به کمکت بیاد

سهیلا یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:34 ق.ظ http://poruchista.blogfa.com

سلام. نظر آقای عطا کاملا بجا و منطقی بود. اغلب خوانندگان بعد از اظهار تاسف از این رویداد، خواسته یا ناخواسته به قضاوت می نشینند و این عین خطا است. قضاوت به عهده ما نیست تنها به عهده ذات لایتناهی خداوند است.
فکر نمی کنم اظهار نظری که باقضاوت همراه باشد تاثیر مثبت چندانی نه برشما و نه برخوانندگان داشته باشد.
اما این که سعی دارید روحیه تان را حفظ کنید و عاقلانه به این قضایا نگاه کنید واقعا تحسین برانگیز است. رفتاری که شاید افراد دیگر در موقعیت شما انجام ندهند چون واقعا یه طرفه به قاضی نرفتن کار دشواری است.
اما اعتقادی که من دارم و به معنای واقعی خود آن را تجربه کردم ( البته نه دراین سطح که شما درآن هستید. ) ما قبل از اینکه به این دنیابیاییم باکسانی دوست و همپیمان می شویم که دردنیا یکدیگر را دیده و درسی را که باید دراین دنیا بیاموزیم را به همدیگر یادآوری کرده و برای رسیدن به اهداف خود، یکدیگر را یاری کنیم.
پس انسان هایی را که اطراف خود می بینم (گاه چند لحظه و گاه چندین سال) همه برای آموختن درسی نزدیک من حضور دارند و حضور افراد را نباید اتفاقی دانست. و همین طور هم رفتنشان را. دراین مدت که کنار فردی هستم باید به این فکر کنم که ازاو چه آموخته ام و ازاین رویداد چه درسی باید می گرفته ام و هنوز متوجه آن نشدم. گاهی ماموریت بعضی تنها همین است جدا ازاینکه چه مدت کنارما هستند و چه چیزها که پیش ما به یادگار می گذارند و می روند. اگر آن چه که باید آموخته شود را بیاموزیم. تحمل هرچیزی برایمان راحتتر می شود!
امیدوارم که توانسته باشم منظور و درک خودم را خدمتتان برسانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد