نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

حرفهای آخر

گفتنش سخته، ولی باید گفت. باورش سخته، ولی باید باور کرد. تحمل دردش کشنده است ولی باید تحمل کرد.


واقعیت اینه که نرگس در تمام این مدت فقط یک دوست خیلی خوب، و من این دوستی رو با عشق اشتباه گرفتم. متاسفانه باید بگم دوستانی که معتقد هستند این عشق یک طرفه بوده کاملا حق دارند،  نرگس خودش به من مستقیم گفت که هیچ وقت احساسش به من از حد دوستی بیشتر نبوده، چه وقتی که دوست بودیم و چه وقتی که ازدواج کردیم. 


نرگس به گفته خودش الان حدود 4 ساله که تصمیمشو گرفته که از این زندگی بره بیرون و در این 4 سال چنان رفتار میکرد و حرفهایی میزد که من فکر میکردم منو عاشقانه دوست داره. البته یکسری مشکلات وجود داشت، اما از این دست مشکلات بین همه زن و شوهرها وجود داره. روزی رو یادم میاد که محکم بقلم کرد و بعد از کلی گریه گفت که دوست داره زودتر از من بمیره چون زندگی تو دنیایی که من توش نباشم رو نمیخواد. بارها بعد از اون میگفت: یادت باشه قول دادی من اول بمیرم. این مثالها رو بخوام بگم مثنوی هفتاد من میشه. 


نرگس هیچ وقت این نگرانی رو ابراز نکرد و حتی گاهی که من احساس میکردم که مشکلی وجود داره، نرگس منو مطمئن میکرد که دارم اشتباه میکنم. چند ماه پیش، بعد از سالها تلاش، کارت سبز ( اجازه اقامت دائم در آمریکا ) گرفتیم. نرگس درست وقتی که گرفتن کارت سبز قطعی شد یه شب به من گفت که نمیدونه میخواد همسر من باقی بمونه یا نه. این اولین باری بود که حرف از جدایی میزد.


بعدش گفت که نیاز داره که بره ایران تا بتونه فکرهاشو بکنه. پنج هفته ایران بود و تنها نتیجه اش این بود که تصمیمش برای جدایی قطعی شد. بعد هم پیشنهاد کرد که تا ژانویه دور از هم زندگی کنیم تا شاید نظرش عوض شه که من چندان امیدوار نیستم چیزی عوض بشه. از یکشنبه گذشته هم رفت به خونه جدیدی که اجاره کرده. راستش الان حتی اگر نظرش عوض بشه هم فکر نمیکنم در نتیجه قضیه تفاوتی حاصل بشه. 


دردناکش اینجاست که وقتی میپرسم که "من باید چیکار میکردم که به این نقطه نرسیم؟" در جوابم میگه تو  هر کاری که میکردی، باز هم ما به این نقطه میرسیدیم. بعبارت دیگه، از روز اول عشقی ( از طرف نرگس به من) وجود نداشت که حالا بخوایم برای نجاتش کاری بکنیم.
نمیدونم در آینده برای نرگس چی پیش میاد، ولی امیدوارم هر جا که هست و با هر کس که هست خوشبختی و عشق همیشه همراهش باشه. 


ممکنه فکر کنید که چون نرگس اینجا نمینویسه من دارم هر چی دلم میخواد میگم. باور کنید یا نه، همه اینها عین حقیقتی بسیار تلخ و باور نکردنیه. امیدوارم اینها فقط تجربیات من باشه و در زندگی هیچ کدوم از شما پیش نیاد. 


در پناه خدایی که نمیدونم چرا هنوز معتقدم عادله


-امیر




نظرات 32 + ارسال نظر
دانیال جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:55 ب.ظ http://d.blogsky.com

درکش سخته ولی درکتان میکنم

دانیال جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:58 ب.ظ http://d.blogsky.com

وقتی یادهای امتحان خس و خاشاک دوستی های سطحی را میرباید و لجن متعفن خودخواهی نمایان میشود
در اینجا تنها یک ملجا و امید باقی میماند که هیچ چیز و هیچ کسی نمیتواند او را از تو بگیرد و آن خداست
دلت همیشه گرم خدا باد

آقای دانیال،

چنانچه ممکن است منظورتان را روشنتر بیان بفرمایید.

ممنونم

-امیر

نازی جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:08 ب.ظ http://nloonazi.blogfa.com

اشکم دراومد. باورم نمیشه باهاتون این کار رو کرده باشه. شما خیلی صادقانه عاشق بودید. چطور تونسته ده سال شما رو بازی بده :((
خیلیییییییییی ناراحت شدم. خیلییییییییی. از صمیم قلب براتون آرزو می کنم کسی رو پیدا کنید که لیاقت عشق و صداقت شما رو داشته باشه. متاسفم که چنین تجربه ی تلخ و سنگینی رو از سر گذروندید. امیدوارم زندگی از این به بعد براتون آسون تر بشه. نمی دونم چی بگم. واقعا ناراحت شدم :((

عاطفه جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ب.ظ

سلام
تجربه های زندگی شما خیلی به زندگی مشترک من شبیهه
من تو این شرایط فقط میتونم بهت تبریک بگم...
آدمهایی که مثل شما عشق رو به معنای واقعیش درک میکنن و تا آخرش کم نمیارن و در هر شرایطی عاشق میمونن نادر هستند
حتی اگر نرگس جون ذیگه هیچوقت برنگرده و این آخر ماجرا باشه باز هم من ایمان دارم که عشق شما واقعی و خلصانه بوده وهست و خواهد بود...
در پناه خالق عشق

سینا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ق.ظ

چند روزیه به وضعیت شما فکر میکنم و دنبال راه حل می گردم.هرچند که از مسائل جزئی شما خبر ندارم اما آخرش به این نتیجه رسیدم که باید از هم جدا بشید.
من هم وضعیتی تقریبآ مشابه شما را تجربه کردم و عشق یکطرفه را تموم کردم، اوایل به شدت داغون بودم و احساس می کردم یکی از من کولی گرفته!. اما الان ازدواج کردم و از زندگیم هم به شدت راضی ام. طرف مقابل من هم ازدواج کرد و به نظر میرسه اون هم شرایط خوبی داره (از اقوام دوره و گاهی می بینمش)
به هر حال ما تو دنیای واقعی زندگی می کنیم و شرایط همیشه بر وفق مراد نیست و باید جنگید.
شک نکنید که زندگی و آرامش خوبی در انظار شماست.

رزا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ق.ظ

سلام

واقعا متاسف شدم!

اما فکر می کنم اگر شما واقعا این طور که از نوشته هاتون بر می اید باشید (و مشکلات اساسی که از نظر هر کسی ایراد محسوب می شه رو نداشته باشید، منظورم سو تفاهم ها نیست منظورم ایرادهای زیربنایی)
نرگس پشیمون می شه نمی دونم کی و نمی دونم با این شخصیت توداری که داره آیا هیچ وقت بیانش می کنه یا نه؟ البته نمی خوام به شما امیدواری بدم که منتظر باشید که بر می گرده بلکه صرفا نظرم رو می دم!
چون مثل اون خواننده وبلاگتون فکر می کنم این علاقه به راحتی پیدا نمی شه و شاید خیلی ها حسرت رابطه نرگس رو داشته اند!
به هر کدوم از دو دلیل باشه چه از درد بی دردی و چه از عمق زیاد مشکل که نرگس تحمل کرده و آن قدر ریشه دار شده که دیگه نمی خواد در موردش حرف بزنه ، باز هم آخر این صحبت نکردن فقط پشیمونیه
و ظلم به طرف مقابل مثل بچه ای که کارای نادرست کرده و هیچ وقت بهش تذکری نداده اند و یهو به اشد مجازات محکوم شده به نظر من این اصلا عادلانه نیست اما ایراد بسیاری از خانوم های ماست که ناراحتی رو فقط تحمل می کنند و دیگه به جایی می رسند که تحمل یک قطره اضافی رو ندارند و طرف مقابل که در جریان نبوده فقط شکه می شه
نمی دونم چه طوری ولی امیدورام که بعد تمام این مسایل هر دوی شما بتونید این مرحله سخت رو به بهترین شکلی که ممکن هست بگذرونید
در اخر می گم که ای کاش ما آدم ها یاد می گرفتیم که خودمون رو جای طرف مقابل بگذاریم و ببینیم چقدر از رفتار خودمون راضی هستیم، اونوقت شاید خیلی از مشکلات اصلا از اول ایجاد نمی شد که بخوایم حلش کنیم

m شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 ق.ظ

یه سوال

من ازدواج کردم کاملا با شناخت و دوستانه، هیچ وقت اون حس التهاب رو که شاید ناشی از عشق باشه تجربه نکردم چه در مدت طولانی آشنایی و چه حالا چند سال بعد از ازدواج ولی همسرم رو به شدت دوست دارم و هر چی بیشتر درک می کنم که چقدر انسان و باشخصیت هست بیشتر دوستش دارم، فکر می کنم که همسرم عاشق من هست و شاید بیشتر من رو دوست داشته باشه و واقعا مثل دو تا دوست خوب برای هم هستیم !
اما یه سوال دارم مگه نمی شه با دوست داشتن زندگی کرد واقعا اگر از عشق کسی تب نکنیم باید اون زندگی رو تموم کرد
یه جایی خوندم " عشق مثل شراب است باید بمونه تا سکر آور بشه"
یعنی دوست داشتن و درک متقابل کافی نیست!
و برای حفظش نباید تلاش کرد؟

من یک سئوال از شما دارم. آیا همسرتان فقط دوست شماست؟ یعنی هیچ چیزی بیشتر از یک دوستی بین شما وجود ندارد؟ آیا او را به چشم مرد/زن زندگی خود نگاه نمیکنید؟

گیلدا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:04 ق.ظ

من نمیتونم باور کنم یعنی اون منتظر بوده کارت اقامت بگیره بعد جدا شه؟چرا ۴ سال پیش یه همچین کاریو نکرد؟اگه شما رو در حد دوستی دوست داشت چرا تمام این مدت نقش بازی کرد نرگس یه آدم خیلی خودخواه ولی خیلی خوش شانس بود که زندگی شما رو تباه کرد من هنوز پست دختر برزیلیه یادمه که بعد از اون با خودم گفتم این نرگس یا خیلی خوشگله یا امیر خیلی آدم متعهدی همه آرزوشون که یه آدمی مثل امیر در کنارشون باشه منتها بعضیا اینو نمیفهمن یا وقتی میفهمن که دیگه خیلی دیره واسه آدمی مثل شما همیشه فرصت هست بهتر از نرگس رو شما پیدا میکنین و زندگی موفق تر از الان خواهید داشت لطفا این کامنتو خودتون بخونین بعد پاک کنین

علی شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:13 ق.ظ http://rahesabzeomideiran.blogspot.com

خیلی متاسفم امیر جان.تنها چیزی که میتونم الآن بهت بگم اینه که فکر نکن میتونی تنهایی از این شک در بیای.باید به یه روانپزشک مراجعه کنی.وقتی زندگی مشترک من از هم پاشید یک سال و نیم دچار افسردگی شدید شده بودم و حتی نزدیک بود شغلمم از دست بدم.اما وقتی که به یه روانپزشک مراجعه کردم خیلی بهم کمک کرد و الآن خیلی بهتر از زمانیم که فکر میکردم دارم با کسی که عاشقمه زندگی میکنم.

سلام علی آقا،حق با شماست. دیدن یک روانپزشک در چنین شرایطی خیلی ضروریه و من ممنونم که اینقدر نگران من بودید که چند بار ذکر فرمودید. من در حال حاضر دارم پیش یک روانپزشک میرم.

موفق باشید

-امیر

یسنا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:43 ق.ظ

به عنوان یه دوست که همیشه وبلاگتونو می خونه ، اصلا نمی تونم باور کنم ، هنوز بهت زده ام

سحر(اسیر دل) شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:18 ق.ظ

سلام امیر خان.آخه چراااا؟
من از سری آخر که نوشتید اینجا داره بسته میشه به وبلاگتون سر نزدم تا الان که دلم برای نوشته هاتون تنگ شده بود و گفتم شاید دوباره تصمیم به آپدیت اینجا رو داشته باشید.ولی چه آپدیتی که اگه نمی خوندم بهتر بود.می دونم ناراحتی من برای شما سودی نداره ولی خیلی ناراحت شدم که این اتفاق داره میافته.امیدوارم که نرگس برگرده.من از وقتی شروع به نوشتن کردید وبلاگتون رو دنبال می کردم و حتی به اعضای خانواده ام از شما و نرگس گفته بودم.فکرش هم نمیکردم یه روزی کار شما و نرگس به اینجا برسه(ناراجت)

kimia شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ق.ظ

Amir agha
lotfan moghavem bemoon
man ba tamam ojood darket mikonam.
man mesle ein dastano dashatam.
dar tanhaeiat be ein fekr kon ke eshghi ke dashti az bein nemireh va ye roozi behet barmigardeh.
ma adamha be anndazeye niatemoon migirim.
lotfan moghavem bash va tanha namoon va ye modati ro say kon pish doostanet bashi ke ebtooni bahashoon harf bezani. va aroom shi.
hata agar behet komak mikone harfaye deleto to ye weblog digeh beneis ke yekam aramesh begiri.

نوشین شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ق.ظ

سلام
ارشیو وبلاگتون رو دارم مرور میکنم به این مطلب زسیدم
/از خوندن وب لاگتون مشخص هست که رابطه شما ها کاملا یکطرفه هست. ماشاالله اونقدر هم خودت را عقل کل می دونی که گوشت به حرف کسی بدهکار نیست و فکر می کنی هر کی که این نصیحتها را به شما میکنه حتماً از خیل لشکر حسودانتان هست, نتیجه این میشه که افرادی که مخالف رفتارتون هستند وقتی که می بینندحرفشان هیچ تاثیری نداره شما را در دنیای خودتون باقی میگذارند. اگر عشقتون واقعی هست نرگس خانم هم باید دقیقا به همین اندزه ناز شما را بکشه, ممکنه بگید که از کجا میدونم که او هم این کارها را برای شما نمیکنه, والا ما که هر چی خوندیم دیدیم که نرگس خانم یا دستشون درد میگیره که دو کلمه بنویسه یا وقتی هم که با هزار سلام و صلوات مینویسه فقط از شما گله گزاری میکنه. عشقی واقعی هست که دوطرفه باشه و گرنه هیچ کس بدش نمیاد که تمام مدت کولش کنند یا لگن زیر پاش بگذارند./شنبه ۲۷ابان۱۳۸۵
تعجب کردم چرا قبلا این مطلب رو ندیده بودم. شاید نشانه ها برای این ادعا که از اول هم عشقی وجود نداشته بود زیاد بوده ولی شما انقدر عاشق بودی که متوجه نشدی

نوشین خانم،

حق کاملا با شماست. شاید نشانه ها برای این ادعا که از اول هم عشقی وجود نداشته بود زیاد بوده ولی شما انقدر عاشق بودی که متوجه نشدی.

ممنون از شما

-امیر

ریحانه شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ق.ظ

چیزی که مسلمه اینه که نرگس از لحاظ روحی خسته هست و کسی که از لحاظ روحی خسته باشه مسلما تصمیمات و حرفهاش خیلی منطقی بنظر نمیاد بنابراین نمیشه گفت الان که داره میگه من از اولش عشقی بتو نداشتم داره حقیقت رو میگه شاید این حرفش بنوعی فرار از پاسخ دادن به پرسش های تو مبنی بر سرد شدنش باشه چون الان آمادگی ذهنی برای تحلیل علت سرد شدن این رابطه رو نداره میخواد بنوعی فعلا جوابی بده که تو دیگه سوالی نکنی
من هنوزم معتقدم از روز اولش هم عاشقت بوده و هیچکس و هیچ چیز تو این دنیا جای تو رو براش نمیگیره پس بهش فرصت بده توی این چندماه باقیمانده تا ژانویه هم تو آرومتر میشی و هم نرگس زمان داره تا اول خودش رو و بعد رابطه گم شده بین خودش و تورو پیدا کنه
به امید روزی که دوباره وبلاگت رو بازکنم و ببینم که همه چیز مثل قبل مثل همون روزایی که تک تک خواننده های وبلاگتون آرزو داشتند چنین عشقی را تجربه کنند

لادن شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:14 ب.ظ

ازصمیم قلبم باهات همدردی میکنم امیرجان....

m شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ب.ظ

در مورد سوال شما:

برای من شوهرم با بقیه فرق داره 100% برای همین هم از بین تمام انتخاب هایی که می تونست وجود داشته باشه انتخابش کردم.
ولی به نظر من حتی اگر همسر آدم فقط دوست خوبی بوده باشه بالاخره یک برتری داشته که از بین تمام دوست ها برای ازدواج انتخاب شده (مگر این که انتخاب دیگه ای نبوده باشه)
که همون مزیت ها می تونه تضمین کننده زندگی باشه و حتی اگر حالت دوم باشه و انتخاب دیگه ای نبوده نباشه، پس تعهد آدم به قولی که داده چی می شه!
در اون صورت که سنگ رو سنگ بند نمی شه و اگر ما آدم ها در ازدواج همش فکر کنیم هنوز عاشق هستیم یا نه؟ یا از این بهتر برام نیست که دیگه ازدواج معنایی نداره و دو طرف هی باید در حال جستجو باشند.
به نظر من حتی اگر صرفا برای منافع ازدواج کنیم! باز هم وظیفه انسانی که به قولی که دادیم پایبند بمونیم نه این که وقتی منافع از بین رفت اون رابطه هم تموم شه!
یه مثل قدیمی هست که می گه "از هر دست بدی از هم دست پس می گیری"

آیسان شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ب.ظ

سلام
باورش سخته ........
شاید نرگس مشکلی بزرگتر از اینا داره که به شما نگفته

ستاره یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ

سلام
چرا کامنت من نیس
واااا یعنی چی

ستاره خانم،

من دوست ندارم کسی مستقیم به نرگس توهین کنه. از همین رو کامنت شما رو پاک کردم.

-امیر

ندا یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ق.ظ

دیروز که مطلب شما رو خوندم خیلی ناراحت بودم و از زندگی ناامید. یادمه نرگس در پست هایی که میگذاشت اسمش رو نرگس فداکار انتخاب کرده بود از این انتخاب و گریه هایی که بعد رفتن به رستوران کرده بود انگار که واقعا یه جورایی داره به عقیده خودش فداکاری می کنه! اما واقعیت اینه که این فداکاری نیست این خودخواهیه! اینکه به جای دیگران تصمیم بگیری و بخوای با سکوت کردن و حرف نزدن فداکاری کنی. شاید فکر می کنی که شنیدن اون مطلبی رو که نمیگی برای امیر سخت باشه و یا فکر می کنی اگرچه امیر الان سختش باشه اما بعدا براش بهتره یا هر چیز دیگه ای باید بگم که به نظرم هیچ کس حق نداره به جای دیگری تصمیم بگیره و خیرو صلاحش رو بدون اینکه بدونه یا اصلا بخواد براش رقم بزنه! حتی اگه واقعا هم خیر و صلاحش باشه! اگه امیر نسبت به آدم ها بدبین بشه و یا هر اتفاق دیگه ای براش بیفته مسئولش تویی! اگه فکر می کنی دیگران حق ندارن یک طرفه قضاوت کنن بون که تو خودت با سکوتت این حق رو بهشون دادی.
آقا امیر تو واقعا انسانی آدمی که به خواننده های وب لاگی که براش غریبن در این شرایط سخت به میده میاد مینویسه تا بهشون در نوشتن حقایق وفادار مونده باشه واضح که در زندکیه روزمرش چه برخوردی داره! تو قوی تر از اونی هستی که فکر میکنی شک نکن. برات دعا می کنم.

[ بدون نام ] یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 ق.ظ

یعنی نرگس این چند وقت فقط و فقط به خاطر موقعیتت باهات مونده ؟
باورش سخته
مساله یه چیز دیگه است

خانوم یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ق.ظ http://khanoomstory.blogsky.com

راستش باور کردنی نیست آدم بتونه برای کسی که صرفا دوستشه اینطور احساساتی بشه که بگه زودتر از من نمیر...نمی تونم فکر کنم نرگس آدم ِ شیادی بوده که این حرفا رو زده...مطمئنم این طور نیست. شاید تازگی ها به این نتیجه رسیده که ماهیت ِ احساسش به شما چی بوده. یا شاید می خواد با گفتن ِ این حرفا راه ِ برگشت رو ببنده. به هر حال توی شرایط بحرانی نکات منفی خیلی غلیظ به چشم میان و بیان می شن در حالیکه ممکنه واقعا در اون سطح ناراحت کننده نباشن. امیدوارم با گذشت زمان با آرامش و ملایمت بیشتری در مورد هم قضاوت کنید.

...

نمی تونم پنهان کنم که به نظرم به امیر ظلم شده. حتی اگه فکر کنیم برای نرگس خیلی سخت بوده در مقابل ِ این حجم از محبت و توجه بگه که واقعیت احساسش چیه اما بازم این ظلم ِ وحشتناکی در حق ِ یه آدمه...خیلی وحشتناک

ستاره یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:53 ق.ظ

آخه چرا اا؟
شما که با اون همه عشق ازدواج کردید
این شد
رای به حال ما
شما که همیشه خوب تحلیل می کردید
اینجا هم تحلیل کنید
منتظرمبم

امتیس یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:45 ق.ظ

پس حدسم درست بود و همونجور که گفتم نرگس دچار درد بی دردری در زندگی با شما شد و واقعا زشت و غیرقابل باوره که رفتار ایشون نشون میده فقط بدنبال تثبیت موقعیت خودش در امریکا با شما دوست موند.......امیر جان با خوش قلبی که دارین مطمئنا روزهای بهتری در انتظارتونه و شک نکن خدا عادله و بالاخره روزی کسی که لایق عشق و توجهت باشه در مسیر زندگی ت قرار میگیره.....میتونی به یه سوال من جواب بدی؟ بنظرت زندگی هائی که فقط دوست داشتن(بدون عشق) در اون وجود داره روزی به جدائی میرسه؟ البته منظورم این نیست ارتباط دو نفر شبیه به دو دوست باشه بلکه منظورم اینه که دو نفر عاشق نباشن و همدیگرو دوست داشته باشن راستش من خودم دوست داشتن رو برتر از عشق میدونم ............
برات ارزوی روزهای قشنگ رو دارم دوست عزیز

بهار یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ب.ظ

خوش به حال نرگس حتی اگه هیچ وقت این حس خوشی را لمس نکرده باشه چون با یه انسان زندگی کرده یکی که در هر شرایطی براش احترام قائله

نازنین دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ق.ظ

اگه بگم من نرگس رو درک می کنم دعوام نمی کنید؟
شما 9 ساله که ازدواج کردید و من 4 سال. و در تمام این مدت گاهی که خیلی خیلی حس عاشقانه بهم دست می ده گاهی که خیلی فکر می کنم حتما همسرم رو دوست دارم وقتی توی چشماش نگاه می کنم اشکم سرازیر می شه نه از شادی بلکه توی دلم به خودم می گم حداقل به خودت دروغ نگو
ما سه سال دوست بودیم و 4 ساله که ازدواج کردیم.
ته دلم خالیه... نرگس رو درک می کنم
باور کنید این قدر نشناسی نرکس خانم نیست دیگه دلش برای شما نمی لرزه و این بدترین شرایطه
امیدوارم بهترین شرایط براتون پیش بیاد
فکر کنم منو بشناسید من قبلا باهاتون مکاتبه می کردم

سلام نازنین خانم،
حرفتون کاملا درسته، دل نرگس مدتهاست که دیگه برای من نمیلرزه. در واقع دلش هیچ وقت برای من نمیلرزید. اما ایا درسته که این احساس رو سالها مخفی کنی و خودتو عاشق نشون بدی، و درست وقتی که شرایطت برای ترک کردن بهتر میشه بگی که من میخوام برم؟

ستاره دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ق.ظ

توهین نکردم واقعیت رو گفتم
اون هم باید بشنوه بدونه با احساس یه نفر چیکار کرده

ستاره دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ق.ظ

امیر واقعا من چه توهینی به نرگس کردم تعجب می کنم!!!
من نمی تونم بی تفاوت باشم
بهت خیلی ظلم شده کمی فک کن خیلیییییییییییییییی
تو هم شخصیت داری انسانی
پس وجدان چی می شه
به من نگو که به نرگس توهین کردم این حرفت آدمو عصبی می کنه انقد خوب نباش نزار کسی ازت سو استفاده کنه
خیلی خوب بودن بده
باور کن ضربه می خوری واسه خودت می گم
شاد باشی

خانوم کوچولو دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:45 ق.ظ

خیلی بی انصافی نرگس خیلییییییی.....من جند سال پیش خوندم داستان عشقتونو .باورم نمی شه اینکارو بکنی ...تو داستانتون تو هم خیلی ابراز علاقه کرده بودی به امیر . انگار خوش زده زیر دلت.....نه ؟ خیلی ها هستند که دنبال یه همچین مردی و یه همچین عشق پاکی هستند . بهتره قدر زندگیتو بدونی..بهتره تو هم عاشق باشی.. میتونی خیلی بهتر از این باشی.....میخوام بگم یه روزایی بود که خوندن چند باره داستان عشق شما منو به زندگی و عشق امیدوار کرد....موفق باشید

نوشین دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:17 ق.ظ

سلام
یه نگاه به این وبلاگ وپستهای اخیرش بنداز بعضی از نظرات هم قابل توجهه
http://arusakeposhteparde.blogfa.com/

ستاره آبی شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ

سلام
هم خوش حالم
هم غمگین
هم آشنام
هم غریبه

زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه باید روئید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی پایان

شاد باشید

مرجان دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:40 ق.ظ http://marmarjoon.blogfa.com

چه بدی بود
چقدر از عاشقی خستم..

الی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ب.ظ http://rozegareli.blogspot.com

انگار زندگی یعنی همین...که همیشه بدنبال چیزی یا کسی باشیم که نداریم و داشته ها را نبینیم...قوی باش امیر..مثل همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد