نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

امیدهای آخر


ساعت حدود ۱:۳۰ نصفه شبه. ساعت ۶:۳۰ صبح هم باید سر کار برای یه جلسه حاضر باشم. ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم. شاید حق با شماست و این عشق از روز اول یک طرفه بوده. شاید من کورتر از اون بودم که این یک طرفه بودن رو ببینم. اما چند تا مطلب هست که هضمش برام خیلی مشکله


- منو متهم میکنید که سعی میکردم که این رابطه رو دو طرفه نشون بدم. یعنی انگار خودم هم میدونستم که رابطه یک طرفه است و با وجود این سعی کردم به شما بقبولونم که اینطور نیست. چرا من باید چنین کاری بکنم؟ نرگس در تمام این سالها چنان رفتار میکرد که در کمتر همسری میتونید ببینید. هر کس منو میدید، چه آدمهای جوون و چه اونهایی که سرد و گرم روزگار رو چشیدن، بهم میگفت خوشبحالت که همچین زنی داری که هم اینقدر خوبه و هم اینقدر دوست داره.دوستان معدودی که از جریان خبر دارن همه در بهت و حیرتند.


نرگس بارها به من گفته: تو شرایط و آرامشی رو برای من فراهم کردی که من هیچوقت دلم برای زندگی در ایران و در اون شرایط تنگ نشده و نمیشه. به من میگفت دوست داره زودتر از من بمیره، چون اگر من زنده نباشم زندگی رو نمیخواد و هزاران مثال دیگه که اگر همه رو بخوام بنویسم مثنوی هفتاد من میشه. پیشنهاد میکنم یه نگاه به آرشیو دی ۱۳۸۴ و دی ۱۳۸۵ بندازین.


با همه اینها آیا باز هم فکر میکنید که من میدونستم که این رابطه یک طرفه است و سعی میکردم خلاف اینو نشون بدم؟ آیا فکر میکنید که من عمدا میخواستم مشکلات رو توضیح ندم؟ من اگر چنین آدمی بودم الان هیچ چیز نمینوشتم. من مدتی پیش، وقتی که این مشکلات اصلا خودشونو نشون نداده بودن نوشتن تو این وبلاگ رو رها کردم.


من معتقد به انتقاد سازنده هستم. اگر کسی نظراتش با من یکی نباشه دلایلش رو میشنوم و دلایلم رو میگم و اگر دلایلش قانع کننده بود میپذیرم. آقای محبی رو یادتونه؟ که با اسمهای مختلف پیام میذاشت و تو اون پیامها حرفهای خودش (که با نامهای دیگه نوشته شده بود) رو تایید میکرد؟ به شما پیشنهاد میکنم به نوشته های اون موقع یه نگاه بندازین و به من بگین کجای حرفهای من غیر منطقی بوده؟


در شرایط فعلی، انتقادات سازنده واقعا میتونه کمک کنه و من از شما میخوام که انتقاد کنید.


درسته نرگس در این وبلاگ زیاد نمینوشت. ولی این رو در نظر بگیرید که نرگس کلا خیلی آدم تو داریه و اصلا هم اهل وبلاگ نیست. بنابراین وقتی نرگس علاقه ای به نوشتن در این وبلاگ از خودش نشون نمیداد منهم زیاد نگران نمیشدم. قبول دارم، شاید این یک نشانه بود، ولی حداقل خیلی واضح نبود.


اگر فکر میکنید من خودخواه و خودمحورم، لطفا دلیلتون رو هم ذکر کنید. شاید هستم و خودم خبر ندارم. راستش وقتی عشقی که اینقدر بهش مطمئن بودم که بخاطرش همه ارزشهای زندگیم در رتبه های پایینتر قرار گرفتند اینطوری دچار لرزش شده، دیگه به همه چیز شک دارم. شما که از ۳ سال پیش میدونستید کار به اینجا میکشه، به من بگین ۳ سال دیگه چه شکلیه؟


الان خیلی وقته با مدرک دکترا دارم کاری رو میکنم که براش مدرک فوق لیسانس کافیه و حقوقش هم خیلی خوب نیست. تنها مزیتش اینه که کار مطئنیه، ولی ارزش تحقیقاتیش صفره. چرا؟ بدون اینکه رزومه جایی گذاشته باشم بهم زنگ میزنن و ناهار دعوتم میکنن و حقوقهای ۶ رقمی بهم پیشنهاد میدن، ولی من قبول نکردم چون فکر کردم حق ندارم زندگی نرگس و حقوقی که پول دانشگاه نرگس رو میده در خطر قرار بدم. اگر مجرد بودم سالها پیش اینکار رو کرده بودم.


شرکت ا یه قسمتی داره که یه مقدار کار تحقیقاتی میکنن. من خودم رو به عمد در اون پروژه ها داخل میکنم و کلی هم باید براش اضافه کار کنم، بدون اینکه در حقوقم تاثیری داشته باشه. بعد از کلی تحقیق و سر و کله زدن با وکیل یه اختراع به نامت ثبت میشه و بخاطر هر اختراع فقط ۳۰۰ دلار به آدم میدن و تازه کل امتیازاتش هم مال شرکته. اون زمان رو اگر جارو بکشم و پیتزا ببرم در خونه مردم کلی بیشتر بهم پول میدن. تا حالا ۵ تا اختراع ثبت کردم، گاهی همکارام ازم میپرسن چرا؟ ولی من خودم میدونم اگه این یه ذره کار تحقیقاتی هم نباشه، دیوونه میشم. دو جا دارم کار میکنم تا هر دومون زندگی راحت تری داشته باشیم.


در مقابل همه اینها فقط یک نگاه میخوام که بویی از عشق داشته باشه تا همه خستیگهام مثل شبنم صبحگاهی ناپدید بشه. همونطور که بود، و یا شاید همونطور که من فکر میکردم هست.










نظرات 17 + ارسال نظر
نسرین سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ق.ظ http://nmm53.persianblog.ir/

واقعیت اینه که جریان عشق شما اینقدر زیبا بود که من تو دلم همیشه غبطه یک همچین عشقی رو از طرف یه مرد می‌خوردم تو وبلاگم لینکتون کردم و در موردتون تو یکی از پستام نوشتم .حقیقتش اگر واقعیتی که بینتون پیش اومده به طور عریان و بدون احساس سرشکستگی کاذب بنویسی شاید کسی بتونه کمکتون کنه .خدای نکرده قصد فضولی درمیان نیست اما آدم نمی‌دونه چی باید بهت بگه .حداقل خودتونو تخلیه کنید با نوشتن. نرگس که زیاد اهل نوشتن نبود .نمی‌دونم اگر ژای یک رقیب در میان باشه موضوع پیچیده می‌شه اما غیر از این راه حل زیاده که عشقتونو از نو بسازید .کاش می‌تونستم نرگس عزیز متولد چه ماهیه اونوقت بهتر می‌تونستم قضیه رو روانشناسی کنم هر چند به نظر شما شاید خرافه آمیز به نظر بیاد.به امید روزهای روشن و درخشش دوباره عشق شما در این وبلاگ

نازی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ق.ظ http://nloonazi.blogfa.com

امیر عزیز، به عنوان کسی که از اول همیشه با دقت و با علاقه وبلاگتون رو پی گیری کردم به نظرم بی پایه ترین حرف ممکن اینه که عشق شما یه طرفه بوده. خوب یادمه بعضی جاها با خودم فکر میکردم شاید حتا نرگس شما رو بیشتر دوست داره. اما همیشه واقعا لذت میبردم از عشق دو طرفه و قشنگتون. از روزی که برای اولین بار خبر دادید که در رابطه تون مشکلی هست شوکه هستم و همش به فکرتونم. از صمیم قلب و با تمام وجود آرزو میکنم که مشکلات حل بشه و رابطه تون دوباره به خوبی قبل بشه. اما چیزی که به ذهنم میرسه بهتون پیشنهاد بدم رفتن پیش یه مشاور خوبه. من نمیدونم شما بیمه هستید یا نه و آیا ایالت شما هم شبیه ایالت ما هست یا نه اما بیمه دانشگاه ما خیلی خوبه و از صد و چهل و پنج دلار ویزیت روانشناس فقط بیست و پنج دلارش رو خودمون باید بدیم. خیلی ها رو می شناسم اینجا میرن پیش روانشناس و واقعا راضی هستند. به نظرم اگه اوضاع اینقدر پیچیده شده که کاری از دست خودتون برنمیاد شاید بهتر باشه از یه متخصص کمک بگیرید و عشق قشنگ و بی نظیرتون رو نجات بدید. حیفه واقعا. خیلی خیلی حیفه. به نظرم اصلا تحت تاثیر حرف آدمایی که شما رو نمی شناسن قرار نگیرید و سعی کنید از راه اصولی مشکل رو حل کنید.

سلام نازی خانم،

ممنون از پیشنهادتون. ما الان داریم میریم پیش مشاور. امیدوارم بتونه کمک کنه.

موفق باشید

-امیر

رزا سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 ق.ظ

سلام
راستش نمی دونم چرا وقتی جریان این مشکل شما رو می خونم اینقدر روم اثر می گذاره و عمیقا ناراحتم می کنه؛ شاید چون فکر می کنم خیلی حیفه. من خودم ازدواج کردم و با وجودی که کاملا با علاقه و اروپایی یعنی با شناخت کامل ازدواج کردیم؛ باز هم یه وقتایی انگار اصلا منظور همو نمی فهمیم و درک متقابل نداریم؛ من خودم یه اخلاقی که دارم وقتی از چیزی ناراحتم باید در موردش حرف بزنم و ریشه یابی کنم تا به هم حلش کنیم البته گاهی هم حل نمی شه. (البته همه این ها در شرایطیه که پای نفر سومی در رابطه نباشه خدایی نکرده؛ وگرنه من فکر می کنم کسایی که تونستن 10 سال با هم رابطه قشنگ داشته باشند پس دیگه نمی تونن بگن تفاهم نداریم ؛ مگر این که مسایل جانبی خارج از رابطه وجود داشته باشه)
اما از یه چیزی مطمنم (دلم می خواد این موضوع رو نرگش خانم حتما به هش توجه کنه؛ شاید چون خودم یه خانم هستن به نظرم این موضوع در مورد خانم ها بیشتر صدق می کنه...) اون اینه که وقتی آدم تو یه رابطه ی طولانی مدت بوده و از محبت جنس مخالفش این طور عاشقانه برخوردار بوده اصلا نمی دونه زندگی تنها و خالی می تونه چقدر سخت باشه و از اون مهم تر پیدا کردن یه پایه دیگه در اون سطح تو دنیای امروزی ما خیلی سخته و اگر هر کسی سعی کنه انتظاراتشو در خودش ریشه یابی کنه و به طرف مقابلش با حسن نیت ابراز کنه و همینطور سعی کنه به خواسته های طرف مقابلش احترام بگذاره قابل حله. شاید یه مدت تنهایی این درک رو به آدم بده که طرف مقابلش چه جایگاهی در زندگیش داره.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو خوب بیان کنم.
راستی یه سوال شخصی؛ البته امیدوارم خیلی پرسیدنش بد نباشه. شما در عرض این سالها هیچ وقت دلتون نخواسته بچه داشته باشید یا مورد دیگه ای بوده (البته اگر نداشته باشید< چون من فکر کردم ندارید)‌؟

با ارزوی موتافقیت

سلام خانم رزا

منهم اخلاقم از این جهت که هیچ رو تو دلم نگه نمیدارم و همیشه اونو عنوان میکنم مثل شماست. اما خوشبختانه و یا متاسفانه نرگس کاملا برعکسه.

ممنون از پیامتون

رها سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ق.ظ

خیلی منطقی این جمله رو نوشتید که من از روز اول از کجا باید میدونستم عشق یک طرفه هست ، امیدوارم مشکلات و بحثها رو هم به همین خوبی مدیریت کنید، ولی ببخشید من نمیدونم از چی از ننوشتن نرگس ، از نوشتار این وبلاگ نمیدونم چرا منم حس میکردم نرگس نرگس روز اول نیست

گ سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ب.ظ

اصلا باورم نمی شه! من از همون روزهای اول خواننده وبلاگتون بودم. یکبار هم خیلی وقت پیش راجع به ادامه تحصیل براتون ایمیل زده بودم که خیلی راهنمائیم کردین. شما همیشه برای ما یه جور الگوی استقامت و تلاش بودین که به چیزی که اراده کردین با تلاش زیاد رسیدین. الان از صمیم فلب براتون دعا می کنم که مشکلتون حل بشه. راستش من هیچوقت از نوشته هاتون ندیدم که عشقتون یک طرفه باشه. با اطمینان می گم که نرگس هم حتما بسیار عاشقانه شروع کرده. حتی یادمه که اون موقع هایی که نرگس می نوشت بعضی ها کامنتهایی می گذاشتن که انگار اون یک طرفه عاشقه. و یادمه که نرگس هم خوب جوابشون رو می داد. فقط کافیه یه نگاه به آرشیوتون بندازین. ای کاش قبل از هر تصمیم عجولانه ایی بشینین و با آرامش برای هم توضیح بدین که از چی ناراضی هستین و از طرف مقابلتون چه انتظاری دارین. واقعیت اینه که آدمها با گذشت زمان و شرایطشون تغییر می کنن که لزوما هم بد نیست. و اگه ما به شریک زندگیمون این تغییرات رو توضیح ندیم و خواسته ها و طرز فکر جدیدمون رو به هم انتقال ندیم یهویی می بینیم هر کدوم کلی عوض شده و برای اون یکی شده غریبه. این جور وقتها سکوت کردن اشتباهه! بهترین راهش اینه که بشینین و با هم مفصل حرف بزنین و با آرامش و محبت بگین که از زندگیتون چی می خواین.
(ببخشید که طولانی شد)
همیشه شاد و پاینده باشین

نازنین سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ب.ظ

سلام
من هم وبلاگتون رو از ابتدا میخوندم.به نظر من شما آدم کاملا منطقی هستید .چون اصل مشکل رو نمیدونم نمیتونم نظری بدم ،فقط دعا میکنم مشکلتون حل شه و هردوتون قدر عشق رو بدونین و یکطرفه نباشه

آذر چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ق.ظ http://kuchehusti.blogfa.com

جناب امیر خان من مطمئن هستم که عشق شما اصلا یک طرفه نبوده که اگر بود صداش زودتر از اینا در می ا.مد مگر اینکه دیگه خیلی طرف خوددار باشه. فقط می خواستم بگم شما تو این چند تا پست توضیح ندادی اصل گله و نارضایتی نرگس چیه؟ شاید اگر بنویسی حداقل ما خانمها از دید یه زن درکش کنیم و بتونیم یه کم راهنماییتون کنیم. من که حیفم میاد اون عشق قشنگ به اینجا برسه. کاش احساساتت رو که به این قشنگی و صداقت اینجا می نویسی برای نرگس هم جدا بنویسی ازش بخواهی به حل مشکل کمک کنه. ضمنا به نظر من همش خودت رو در مقام مقصر نبین اگر اون به قول تو مشکلی داشته و بروز نداده به امید اینکه خودت بفهمی کمی هم کوتاهی از خوشه و فقط ازش بخواه به خاطر این سهمش از کوتاهی اقلا یه فرصت جدید به دوتاتون بده. اولین اصل زندگی خوب اینه که احساساتمون رو به طرف بگیم نه منتظر شیم خودش بفهمه. براتون خیلی دعا می کنم

سینا چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ

یکی از اشتباهاتی که اکثر ما میکنیم اینه که بیش از حد به طرف مقابلمون خوبی میکنیم ، بدون اینکه چشمداشتی داشته باشیم.تو این حالت لطفی که به طرف میکینیم به حق تبدیل میشه و اگر روزی کم یا قطع بشه طرف مقابل جلومون گارد میگیره.

نرگس.ح چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ

سلام بعد مدتها که آپ کردین اومدم وبلاگتونو خوندم راستش موندم که چرا؟؟؟؟؟؟؟ به نظر من هردو طرف باید حرفا شونو بگن (االبته منظورم این نیس که واسه ما) بلاخره همیشه مشکلاتی پیش میاد اما به نظرم نرگس خانم باید تحملشو بیشتر کنه
در حیرتم که چرا متاسفانه اکثر ازدواجا به سردی می ره و بیشتر حرف جدایی پیش میاد ! البته بیشتر کلی گفتم مطمینم که قضیه شما ها چیز کوچیکیه که با زمان دادن به هم حل می شه.

ریحانه چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ق.ظ

متاسفم برای اون دسته از خواننده های وبلاگ که اینقدر راحت
و بدون کمی تفکر نظراتشون رو ابراز میکنند و این عشق رو حتی از روز اول زیر سوال میبرند و وجودش رو انکار میکنند.
واقعا متعجبم از اون دسته از خواننده های وبلاگ که زحمت به خودشون نمیدن برن و کمی آرشیو رو بررسی کنن و ببینن که از روز اول شما همیشه همه واقعیت هارو نوشتی و اینکه عشق شما بهم دوطرفه بود هم یکی از اون واقعیت هاست.
امیرجان من مطمئنم که این عشق از اول دوطرفه بود و تو هم خودخواه نیستی.کاش یکم آدم انصاف داشته باشه.فقط یکم
به امید روزهای بهتر

نسیم چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ق.ظ

باورم نمیشه که اینطوری شده راستش من که نمیدونم تو زندگیتون چی گذشته و خودم هم مجردم و بی تجربه کمکی ازم بر نمیاد برای راهنمایی ولی امیدوارم که با مشاوره همه چیز حل بشه تنها کاری که میتونم بکنم اینه که براتون دعا کنم برای خوشبختی هردوتون.

ریحانه چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ق.ظ

سلام...
شاید من هم باید مثل دیگران بنویسم از اول جند سال قبل وبلاگتون رو خوندم خوشم اومدم و غیره...
خداییش هم همین بود من وبلاگ شما رو دوست داشتم از وقتی مجرد بودم و حالا که 3 سال از ازدواجم گذشته..
من هم خیلی دوست داشتم بدونم کسانیکه عاشق بودن و مطمئنم عشقشون یک طرفه نبود چی شده که حالا یک طرفه شده ... راستش من هیچ وقت برای شما نظر ندادم وفقط مطلباتون رو میخوندم ولی همین مطلب ها منو به اعتماد کردن به مردها و حتی زندگی امیدوار کرد..
اقاامیر من نه شما رو میشناسم و نه همسرتون رو ، من از طریق وبلاگتون با داستانی که گفتید داستان زندگی ماست از عشقتون و خیلی چیزها اشنا شدم..
من همسر شما رو نمی شناسم و نمیدونم چرا بعد از چند سال وقتی از عشق حرف میزد چی شده که حالا شاید طرف مقابلشو دوست نداره ...البته نمیشه یک طرفه هم قضاوت کرد و بگیم نرگس مقصره مطمئنن تو روابط زن و شوهر هر دو طرف مقصرن یکی بیشتر یکی کمتر ..
می دوونم خودتون به فکر زندگیتون عشقتون هستید و نیازی به نظرات من ندارید و لی مطمئنن بعضی حرفا ادم رو اروم میکنه از اینکه ببینه کسانی هستن نگران زندگیشون هستن مخصوصا در غربت..
پس هیچ نمی نویسم که کی چی کار کنید و نکنید چون هیچی نمیدونم تنها کاری که ازم بر میاد اینه که دعا کنم بخوام از خدا زندگیتون دوباره مثل قبل پابرجا و عاشقونه با قی بمونه ( چون خودم از قدیم اعتقاد هیچ وقت نباید عشق د ر طول زمان کم بشه ولی همه میگن طبیعیه و کم میشه)
تنها کاری که از دستم بر میاد دعاست...
موفق باشید..

نوشین چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ

سلام شاید نظر من نظر مزخرفی باشه ولی بازهم اون میگم برای کم رنگ شدن عشق در طول زمان نیاز به دلیل خاصی نیست با اینکه میشه هزار تا دلیل ردیف کرد تو ایران هم الان وضع همینه ما ادمایی که شالوده مون تو یه کشور جهان سومی ریخته شده اکثرا با ترس ولرزو اظطراب باب یک رابطه رو باز میکنیم وبه مرور زمان از طرف قویتر رابطه اعتماد به نفس میگیریم همیشه اونو تحسین میکنیم و نهایت عشقمونو به پاش میریزم تا جاییکه خودمون میشیم یه ادم مستقل با اعتماد به نفس بیست وطرفمون اگه حواسش نباشه میشه ادم وابسته به عشق ما واینجاست که اون طرف ما دیگه هیچ چیزی نداره تا به ما بده وما با عتماد به نفس بیست خواهان قطع این ارتباط میشیم تا با شخصیت تازه ومستقل خودمون باب یه اشنایی دیگه رو بریزیم غافل از اینکه این بار خودمون میشیم نفر مستقل رابطه قبلی واون بلا یی که سر شریک قبلیمون اوردیم دقیقا سرمون میاد
ایا شما هنوز استقلال و اعتماد به نفس عاطفی ده سال پیش رودارین؟

سلام نوشین خانم،

نقطه نظرتون جای تامل داره، شاید کل جریان همینی باشه که شما در چند خط بیان کردید. کاش آدرس ایمیلتونو ذکر میکردید.

ممنون و موفق باشید

-امیر

ترنم پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:02 ق.ظ http://nimeiemordad.blogfa.com

سلام امیر جان واقعا متاسفم
من هم یکی هستم مثل همه خواننده های وبلاگتون که نه روانشناسیم و نه مشکل اصلی رو می دونیم این جوری نظر دادن کار مشکلی میشه
من فکر نمی کنم به همین سادگی باشه دنبال اصل ماجرا باش از نظر من هم عشق شما یک طرفه نبوده

سپیده پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ب.ظ

سلام امیر جون و نرگس جون چرا پیش مشاور خانواده نمی رین لااقل اونها می تونن کمک اساسی بکنن

[ بدون نام ] شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ق.ظ

سلام
برای گذاشتن ایمیل دوباره مزاحم شدم

شکیبا دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ

من تازه شروع کردم خوندن وبلاگتون اما مقدار خوبیشو خوندم!
با کسی تا به حال زندگی نکردم اما در رابطه که بودم.
تنها چیزی که می خوام بگم اینه که عشق یه طرفه وجود نداره فقط ابراز نوازش هاست که متفاوته ... و خب مادامیکه آدم ها در مورده انتظاراتشون حرف نزنن و نیازی که از رابطه دارند معلومه که یه طرفه به قاضی رفتن و راضی برگشتنه و البته مقداری گلگی از هم دیگه داشتن... من به نرگس حق می دم زیادم حق می دم که نخواد زندگیش تو بوق و کرنا بشه اما خب به تو هم خیلی حق می دم که اون می بایست این انتظارشو بیان می کرد به هر حال شریک زندگیه هم بودید و در همه ی کارهای هم دیگه حق داشتید!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد