نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

آیا سکوت نوعی دروغگویی است؟

سلام،


این وبلاگ را فقط و فقط به یک منظور راه اندازی کردم و آن منظور چیزی نبود جر اینکه تجربه ای واقعی را در اختیارتان بگذارم. بعد از اینکه این تجربه را در اختیارتان گذاردم دیگر حرف چندانی برای گفتن نبود، و مشکلاتی نه چندان بزرگ بهانه ای شد تا به نوشتن در این وبلاگ خاتمه دهم. 


اما الان که با مشکلاتی مواجه شده ایم که بقای این ازدواج را در خطر قرار داده، از خودم میپرسم که آیا این دروغگویی نخواهد بود اگر سکوت کنم؟


موفق باشید


-امیر

نظرات 20 + ارسال نظر
لادن سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:55 ب.ظ

نگران شدم
همه چیزروبراهه؟؟؟

سیما سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:14 ب.ظ http://pouyan.ws

چی شده؟ :( من این پست رو خوندم خیلی خیلی ناراحت شدم. من از اول اول همیشه خواننده ی وبلاگتون بودم و داستان عشقتون رو خیلی دوست داشتم و از اینکه زوج خوشبختی هستید ذوق داشتم. تروخدا اینجوری نگید. احتمالا فشار کار و زندگی باعث شده یه کم خسته باشید و گرنه عشقی که بین شما بود محکمتر و استوارتر از این حرفهاست که به این راحتی به خطر بیفته. مراقب خودتون و نرگس عزیز باشید. براتون بهترین ها رو آرزو میکنم.

roza سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:11 ب.ظ

سلام

راستش من تازه کلا با داستان شما و وبتون آشنا شده بودم که دیدم 1 سال آپ نشده، (راستشو بخواهید آنقدر با جدیت این وب رو آپ می کردید که من فکر کردم نکنه خدایی نکرده برا هر دوتون اتفاقی افتاده باشده، واقعا تا چند روز ناراحت بودم که میل هم زدم حتی تو facebook هم گشتم اما هیچی نبود، واقعا نمی خواستم دو نفر که زندگی به این خوبی دارن براشون اتفاقی بیافته که شکر خدا این طور نبود)
اما چرا این طور می گید که آینده این ازدواج به خطر افتاده، بعد اون همه تلاش و این همه سال زندگی واقعا حیفه (شاید چون چیزی نمی دونم از مشکل شما بگید رو هوا حرف می زنم اما واقعا به این که می گم اعتقاد دارم) راستش من فکر می کنم هر چی که هست با تلاش و درایت جفتتون قابل حل اما به شرطی که گرهی که می شه با دست وا کرد رو با دندون باز نکنیم!
بهترین ها رو براتون ارزو دارم و واقعا امیدوارم که مشکلتون هرچی که هست به زودی زود حل بشه و خبرهای خوب از شما بشنویم!

سلام خانم رزا،

از حرفتون خیلی لذت بردم: هر چی که هست با تلاش و درایت جفتتون قابل حل اما به شرطی که گرهی که می شه با دست وا کرد رو با دندون باز نکنیم!

حتما نکته ای رو که ذکر کردید در خاطر نگاه خواهم داشت

ممنون

-امیر

زیبا چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ق.ظ

خوشحالم که میخواید دوباره بنویسید
و دعا میکنم که این مشکلی که ازش حرف میزنید فقط یه بهانه نه چندان جدی باشه که زندگی براتون ایجاد کرده تا دوباره اینجا رو سر و سامون بدید.
ایمان دارم که همه چیز همیشه بهترین حالت ممکن هست برای همه. چون همه مون در آغوش مهربون ترین خداوند جا داریم.
از صداقت و صراحتتون در بیان همه چیز ممنونم و براتون دعاهای خوب دارم.

azar چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 ق.ظ http://kuchehdusti.blogfa.com

سلام امیر جان چی شده؟ خودتی؟ یا وبت هک شده؟ آخه الان وقت دروغ آپریل هم نیست که.

سحر چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:31 ق.ظ

من دیروز یاد شما بودم و به وبلاگتون سر زدم و رندوم رفتم توی آرشیو بعضی از مطالب رو خوندم ! و گفتم کاش باز آپ میکردن و امروز ......‌!‌وقتی توی گوگل ریدر دیدم آپ کردید شاخم دراومد . :پی
امیدوارم مشکل خاصی نباشه . و زودتر بنویسید و مارو از نگرانی دربیارید !

سینا چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ق.ظ

"اما الان که با مشکلاتی مواجه شده ایم که بقای این ازدواج را در خطر قرار داده"

شوخی میکنی؟!!

سینا چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:08 ب.ظ

مشکلات زناشویی همواره وجود داشته.
مثلآ اولین دعوای زناشویی وقتی بود که حوا با شرت آدم که برگ درخت انگور بود دلمه پخت.

دوست قدیمی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ب.ظ

خطر همیشه هست.گاهی حسش می کنیم گاهی نه!امیدوارم تبدیل به فاجعه نشه !

آهو پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:34 ق.ظ

سلام به نرگسامیر
من تازه باهاتون آشنا شدم و یه ایمل هم زدم براتون
امروز بعد ۱ سال اومدین می گین مشکلات ؟
من و همسرم تقریبا همسن شماییم و یه مشکلاتی برای با هم بودن داشتیم شبیه شما . ولی ما تورنتو بودیم . الان هم بعد از ۶ سال هنوز یه مشکلاتی پیش میاد اما بلد شدیم حلش کنیم . مث شما
فکر کنم این دفعه باید خودتون برین آرشیو وبلاگتونو بخونین . انگار یه چیزایی رو باید دوباره یادتون بیاد. تو سطر سطر جملات شما من تفکر قوی و عقیده استوار به آنچه زندگیتون رو روش پایه گذاری کردین می بینم و الان آنچه دارم ازتون می شنوم برام قابل پذیرش نیست. امیدوارم به زودی من و همسرم خبرای خوب ازتون بشنویم

پیرایه پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:38 ق.ظ

are you kidding me ?

امید پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ب.ظ

سلام امیر جان اول از همه خیلی خوشحالم که می بینم این وبلاگ به روز شده.
این طبیعی که شما هم مانند اکثر زوج ها توی زندگی به مشکلاتی بر بخورید که خیلی جدی به نظر برسه ولی با شناختی که از روی مطالب این وبلاگ از شما دارم آنقدر رابطه بین شما و نرکس عزیز قوی هست که بتوانید این مشکلات را هم مانند مشکلاتی که اوایل زندگی با آن برخورد کردید و با کمک یکدیگر آنها را حل کردید باز هم با کمک هم این مشکلات را تبدیل به تجربه های سودمندی برای مستحکم تر کردن زندگیتون بکنید.
یک دنیا شادی براتون آرزو مندم

سارا شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:28 ب.ظ

سلام
اوا خدا مرگم نده جی شده ؟
شوخی میکنی !!!!
ولی یادت یاشه
..
.



توکل کنندگان در امانند

بابایی دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:01 ق.ظ http://9maho9roz.blogsky.com/

سلام دوست قدیمی...
مشکل که همیشه هست... برای تو و برای من... ولی این خود ما هستیم که اونو باور می کنیم... شاید واقعا اون مشکلی که شما فکر می کنید اونقدرها هم بزرگ نباشه...
موفق باشی.

امیرحسین دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ب.ظ

سلام امیرجان
باز اومدی یه چیزی نوشتی و رفتی ۱ سال دیگه بیای ؟
چی شده آخه ؟
بابا تو که ما رو دیییییییییییییوونه کردی.
چی شده ؟

مریم سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ق.ظ

سلام به امیر و نرگس
بعد از یکسال این حرف رو نزنید لطفن
خواهش میکنم در کمال آرامش با هم و درکنار هم مشکلتون رو حل کنید
امیدوارم خبرهای خوبی بشنوم از هر دو تون یعنی با هم بیاین و بنویسید که چطوری مشکلات رو حل کردین

سپیده چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:02 ب.ظ

سلام نرگس جون و امیر جون
راستش خیلی بده که وسط راه بخواین از م جدا بشی مثل این می مونه که به فکر ادامه تحصیل بشن اما از امتحان ها خسته بشین و کوتاه بیاین و ترک تحصیل بکنین شما خیلی خوشبختین اما ه شرط اینکه قدرش را بدونین وقتی قدر خوشبختی را ندونن حتما بدبخت می شین
راستش من یک عشق دارم اولش قرار بود قط دوست باشیم اما عد از چند روز تصمیم گرفتیم که با هم بمونیم تا آخر عمر و توی ای مدت مشکلات خیلی داشتیم مثلا اون معتاد بود که خدا را شکر ترک کرد بکار بود که الان شاغل شده عشق من قبلا ساقی مواد مخدر بد که الان نیست به خاطر من خودش و آیندمون وقتی با هم دوست دیم 3 ماه بود که از زندان اومده بود بیرون بعد وقتی با من آشنا شد تصمیم گرفت درست زندی کنه و سر تصمیمش موند
حالا شما هم تصمیم گیرین تا آخر عم بدون حفی از طلاق با م خوبخت باشید به نظرم ان جوری می شه راجع به ن و عشقم که کار کرد

سایه پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ق.ظ http://sayesepidar.blogfa.com

سلام
خوبین؟
مشکله همه ما اینه که مشکلات و خیلی خیلی بزرگ جلوه می دیم و همه گذشته ی خودمونو زیر سوال می بریم
یه کم فکر کنید و ببنید کی بودین و کجا دارین می رین؟
از همون لحظه آشنایی تا.....

سعید یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:27 ق.ظ

سلام امیر جان واقعا خوشحالم که بعد یه سال میبینم دوباره داری مینویسی
امید وارم که همیشه موفق باشی و بنویسی,با عشق و از عشق
همینکه دوباره داری مینویسی یعنی هنوز عاشقی

نسرین سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ب.ظ http://laleyesiah.blogfa.com

سلام نرگس جان و امیر چی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی نگران شدم !!!!!!!!!!!!!!!
ترو به خدا یه زره واضح تر حرف بزنید خیلی نگران شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد