نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

صدمات ورزشی و بی پولی


سلام،


من مثل اینکه هر ورزشی میکنم باید یه لطمه ای به خودم بزنم. چند وقت پیش داشتیم والیبال بازی میکردیم و یکی از بچه های تیم حریف یه آبشار محکم زد و منم اومدم بگیریمش که انگشتم به روزی که میبینید افتاد.


بعد از گذشت حدود ۶ هفته دردش تقریبا کاملا از بین رفت ولی هنوز یه کم تورم داشت. نرگس اصرار کرد که من برم دکتر. هر چی گفتم چیزیش نیست و خودش خوب میشه، ولی نرگس همچنان اصرار کرد که من برم دکتر.


اولش رفتم پیش یه دکتر عمومی و اون منو به یه جراح دست معرفی کرد. از انگشتم ۶ تا عکس گرفتن. جراح دست هزار تا چیز رو اندازه گرفت. زاویه مچ دست وقتی که مچم رو به تو و بیرون خم میکردم. زاویه بین انگشت کوچک و انگشت شصت وقتی انگشتامو رو کاملا باز میکردم، قطر انگشت باد کرده و قطر همان انگشت در آن یکی دست و خلاصه هزار تا از این اندازه گیری ها. آخرش هم گفت هیچ چیت نیست، ۹ ماه تا یکسال طول میکشه تا انگشتت کاملا خوب بشه.


کارت بیمه من رو تو سیستمشون وارد کردن و گفتن که من لازم نیست پول بدم و من خوشحال و خندان اومدم خونه. چند روز بعد یه صورتحساب اومد در خونه که هزینه درمان! من شده ۹۷۸ دلار که یه مقدارشو بیمه میده و من باید ۶۱۶ دلار بدم . به همین سادگی پس انداز دو ماهم دود شد رفت هوا.


از طرف دیگه من هر ماه یه مقدار از حقوقم رو میزارم تو حساب بازنشستگی. این مسئله بین صورته که یه سری أدمهایی با پول شما براتون سهام میخرند. در ضمن شرکت ما برای اینکه شما رو تشویق به اینکار بکنه بازای هر یک دلار که شما تو حسابتون میزارید ۷۰ سنت میزاره و ۵۰ سنت هم سهام شرکت بهتون تعلق میگیره. خلاصه اینکه ارزش حساب بازنشستگیم بعد از ۳ سال نزدیک ۴۰ هزار دلار شده بود که با وضعیت اقتصادی موجود و افت قیمت سهام الان ارزش حساب بازنشستگیم از ۱۰ هزار دلار هم کمتر شده. خدا اینکه این رییس جمهور جدید بتونه شرایط رو عوض کنه.


موفق باشی


-امیر



چشمها را باید شست

سلام


روی صحبت این بار بیشتر با خانمهاست. آقایون هم خواستن بخونن. گرچه فکر میکنم همین جمله آقایون رو بیشتر وسوسه میکنه که مطلب رو بخونن. مثل اون دفعه که گفتم عوض عکس لینکشکو میزارم تا به عقاید کسی توهین نشه و ظاهرا همین مسئله باعث شده بود همه برن ببینن اون چه عکسیه. به هر حال،

هر از چندی حرفهای نظیر زیر رو از شما خوانندگان وبلاگ میشنوم:

"خوشبحال نرگس، یکی رو داشت که حاضر شد از امریکا بیاد باهاش عروسی کنه، کاش ما هم از این شانسها داشتیم"
"خیلی از کارهایی که شما برای نرگس میکنید، پسرهای این دور و زمونه حاضر نیستن حتی یک دهمش رو برای دوست دخترشون انجام بدن"
"شما خیلی خوبید، میدونستید چی میخواین و وقتی با نرگس آشنا شدید اون چیزی رو که میخواستید بدست آوردین"

و نظایر اینها

رک بگم، شما میتونید تا آخر عمرتون منتظر این باشید که شانس بهتون رو کنه و کسی رو پیدا کنید که حاضر باشه از اون طرف دنیا بیاد که با شما عروسی کنه، یا کسی که حاضر باشه براتون همه کاری انجام بده، و یا کسی که بدونه چی میخواد و نظایر اون. اما بعید میدونم که بتونید چنین کسی رو پیدا کنید، چنین کسی وجود نداره مگر اینکه شما بسازیدش. منظورم این نیست که باید شخصیت طرفتون رو بسازید، منظورم اینه که باید رابطه رو بسازید، اونهم با هم و نه تنهایی. همه چیز رو اماده نخواین، چون در اونصورت شانس زیادی برای موفقیت ندارید. بنظر من اصلا اینکه یه نفر توی یه رابطه از روز اول (یا پس از یه زمان کوتاه) حاضر به همه جور فداکاری باشه، نه تنها نکته مثبتی نیست، بلکه منفی هم هست.

خلاصه اینکه من مطمئنم که آدم خوب تو این دور و زمونه هنوز زیاد پیدا میشه، اگر شما هنوز پیداش نکردین، فکر کنید که شاید از جلوی چشمهاتون رد شده و یا حتی چند لحظه ای هم اونجا وایستاده تا شما ببینینش، ولی شما ندیدینش.

موفق باشید

-امیر


زندگی رسم غریبیست نازنین


این جمله رو حتما همتون شنیدید. همیشه هر وقتی که این جمله رو میخوندم، معنیشو نمیفهمیدم و فقط به عنوان یه عبارت ادبی و شاعرانه بهش نگاه میکردم، اما مدتیست که خودم هم به این نتیجه رسیدم که زندگی رسم غریبیست. تو این مدتی که آسمون خونه ما ابری و بارونی شده بود، همه چیز برام غریبه شده بود، خونه، مدرسه، دوستام و حتی امیر. آدم وقتی غمگینه با خودشم غریبه میشه و وقتی که خودت با خودت غریبه شدی، دیگه چه انتظاریه که دیگران برات غریبه نشن. همیشه تو زندگی ما آدمها لحظاتی هستند که ما با خودمون غریبه میشیم، حالا به هر دلیلی، اما هستند کسانی که دوستشون داری و اونها هم دوستت دارن و بالاخره این عشق و علاقه خود غریبتو با خودت دوباره آشنا میکنه.

وقتی که بارون میاد، با اینکه دل آسمون میگیره اما عوضش از ابرهای سیاه پاک میشه. بنظرم دل ما آدمها هم مثل آسمونه. وقتی بارونی میشه، اون بارون گرد و غبار غمها رو با خودش میتونه بشوره و پاک کنه. اما همونطور که آسمون همیشه آفتابی نیست، دل آدمها هم نمیتونه همیشه آفتابی باشه. زمانی که در ایران پیش از ازدواجم دانشجو بودم، همکلاسیهایی داشتم که ازدواج کرده بودند و هر از گاهی از مشکلاتی که درسشون برای زندگی مشترکشون درست کرده برام تعریف میکردن. هیچ وقت نمیتونستم سختیه کار رو درک کنم. اما حالا خوب میفهمم که خیلی مشکله که هم زمان بخواهی همه توجهت رو به زندگیت بدی در حالیکه تقریبا هر هفته کلی پروژه داری که باید تحویل بدی که هر کدمشون انرژی و توجه مخصوص به خودشو میطلبه. بنابراین در طول تحصیل کم نیستند اوقاطی که واقعا نمیدونی باید با خانوادت وقت صرف کنی یا به امور درسیت برسی. اما از اونجایی که معمولا امتحان و پروژه یه تاریخ تحویل مشخص داره، ادم رو مجبور میکنه که به اونها توجه بیشتری بکنه، چون ادم فکر میکنه که همیشه فرصت برای بودن با خانواده داره.

اما این چیزیه که من دانشجو بهش باور دارم، ولی ممکنه که همسر یا فرزندان آدم مشئله رو اون طوری که من میبینم نبینه. اونها برای خودشون حقوقی رو قائل هستند که یکی از اونها دیدن و وقت صرف کردن با ما دانشجوهاست. خوب بهشون ایرادی هم وارد نیست.

اما مشکل وقتی بوجود میاد که تفاوت دیدگاه بین خانواده و دانشجو زیاد بشه بطوری که دانشجو فقط به فکر تحویل پروژه هاش باشه در حالیکه خانواده به کرّات از نبود اون در جمع اعضای خانواده شکایت میکنن. در این میان طبعا برقراری تعادل خیلی مشکل خواهد بود. اینجاست که آسمون زندگی شروع به ابری شدن میکنه. ابری از دلخوریهای بین دانشجو و خانواده که هر یک از دیگری گله مند میشه که چرا دیگری شرایط و موقعیت رو درک نمیکنه.

در اینجاست که آسمون شروع به باریدن میکنه و تا وقتی که دو طرف نتونن با هم حرفهاشونو بزنن همچنان بارون میباره، روزها و گاهی هم ماهها. نبود آفتاب برای مدت طولانی زنگ و بوی همه چیز رو تغییر میده تا جایی که میتونه همه چیز رو برای ما غریب جلوه بده و زندگی برای ما غریبه میشه.

زندگی رسم غریبیست نازنین ....

-نرگس