اول داستان را بخوانید و بعد کلیپ ویدیویی را ببینید.
پسر از پدرش میپرسد: "پدر، با من ماراتن را میدوی؟" و پدر با وجود اینکه عارضه قلبی دارد موافقت میکند. آنها با هم ماراتن را میدوند. پدر همیشه به درخواستهای پسرش جواب مثبت میدهد.
یک روز پسر از پدرش میپرسد: "پدر با من در مسابقه مرد آهنین شرکت میکنی؟" و پدر باز هم جواب مثبت میدهد. مسابقه مرد آهنین سخت ترین مسابقه ورزشی است. این مسابقه شامل 3.86 کیلومتر شنا در اقیانوس، 180 کیلومتر دوچرخه سواری، و 42 کیلومتر دویدن (معادل یک دو ماراتن) است. پدر و پسر با هم در این مسابقه بزرگ شرکت کردند. برای دیدن این مسابقه از دنبالک زیر استفاده کنید:
http://www.godtube.com/view_video.php?viewkey=8cf08faca5dd9ea45513
نکته ای که ذکر نشد این است که این پسر معلول است. پدرش او را در قایق میگذارد و 3.86 کیلومتر شنا میکند و قایق را بدنبالش میکشد، پسرش را سوار دوچرخه دو نفره میکند و 180 کیلومتر رکاب میزند و بعد از همه اینها صندلی چرخدار که پسرش روی آن نشسته است را 42 کیلومتر هل میدهد و میدود. همه اینها برای اینکه پسرش لبخندی بزند، همه اینها برای عشق.
برای اطلاعات بیشتر در مورد این پدر و پسر عبارت ( Rick & Dick Hoyt ) را در اینترنت جستجو کنید.
موفق باشید
-امیر
شاید فراتر از عشق پدری باشه.
ایثار پدری
سلام
خیلی جالب بود و جای تفکر داره
باید عمیق بهش فکر کرد
ممنون
به این می گن یه عشق واقعی
به این میگن یه پدر واقعی
خیلی جالب بود
سلام امیر و نرگس عزیز
واقعا که عجب عشقی....
باید درس گرفت....خداییش ما که سالم هستیم یک صدم
این پدر و پسر روحیه و عشق نداریم!
سلام
بیشتر از یک چهارم داستان رو خوندم ( نصف قسمت اول )
چون کامل نخوندم نمیتونم نظر بدم
اما
ادمو خسته نمیکرد
و چند تا چیز جالب داشت
دو نویسنده بودنش : اینکه داستان فقط تو ذهن یه شخص نمیگذره که شاید همه خیالاتش توهم باشن (بماند که من استفاده کردم از اینجور نوشته با این تفاوت که هر دو طرف رو از طرف خودم نوشتم ) این بهترین روشه برای اینکه نوشته از حالت معما گونه خارج بشه ! و قشنگیش اینه که سعی شده تکراری نباشه در عین حال که چیزی نامفهوم و گنگ نمیمونه
بازم در مورد داستان حرفامو میگم
اما این پدر و پسر
و در مورد دوست داشتن .....
من باز هنگ کردم ببخشید
سلام. خیلی جالب بود. اونقوت میگن خارجی ها عاطفه ندارن. خدای احساسن
به من سر بزن
خیلی زیبا بود ... مخصوصاً اون لبخند آخر پسرک
من ناچار شدم بیام اینجا وازتون کمک بخوام
منو شوشوم 3سالی هست باهم دوستیم اما من مثه بقیه دخترا لوس بازی و دلبری بلد نیستم یعنی میخوام ولی نمیتونم تورو خدا بگین چیکار کنم ؟؟[گریه]
منتظر میلتون هستم
سلام خوشحال میشم به وبلاگم بیایین
و تو ای مهربانم! مرا یاد کن؛ آن دم که که خدا را تلاوت می کنی؛ شاید به صداقت قلب پاکت من نیز اجابت شوم....!
سلام نرگس جون و امیرخان
من فیروزه هستم سه ساله ازدواج کردم و یه دختر سه ساله هم دارم. مدتیه دارم وبلاگتون رو می خونم. از ابتدای اشناییتون تا حالا. بهتون تبریک می گم و خدارو شکر می کنم هنوز زوجهایی هستن که معنی عشق و مهمتر از اون پیمان مقدس رو به خوبی درک می کنن و با تجزیه و تحلیل درست زندگیشون رو پیش می برن.
منم در مورد مشکلات زناشویی و این جور مسائل و مخصوصا بهداشت تربیتی کودکان مطالعه خصوصی کردم. و تا حدودی تونستم تو زندگیم پیاده کنم.
خیلی دوست داشتم مثل شما با عشق ازدواج کنم اما متاسفانه و خوشبختانه نشد.
متاسفانه از اون جهت که نتونستم طعم ازدواج اسمانی با عشق رو بچشم و خوشبختانه از اون جهت که از شانس خوبم مردی نمونه و خیلی مهربان به زندگیم وارد شد که شاید هیچ مدل دیگه ای نمی تونستم گیرش بیارم. خوشحال می شم به وبلاگ دختر من سر بزنید . در ضمن اگه می شه یه ادرس میل جهت مشاوره به من بدین تا در مورد یه مسئله باهاتون مشورت کنم . ممنون از شما به خاطر حفظ ارزشهای قلبی که رو به ناپایداری محض می ره
سلام فیروزه خانم،
ممنون از این همه نظر لطف. آدرس ایمیل من هست amirblog2@yahoo.com ، البته ادرس ایمیل نرگس و من در ستون سمت راست وبلاگمون هست.
موفق باشید
-امیر
سلام.داستان قشنگی بود.
راستش می خوام کمکم کنید.می خوام از زندگی توی امریکا بدونم.امیر(دوستم)امسال کنکور ارشد هوا فضا داره.تصمیم داره واسه دکترا بیاد اونجا.خودش میگه برگشتنم به ایران معلوم نیست.از من هم می خواد همراهش برم.اما من زیاد راضی نیستم چون هیچی از زندگی تو اونجا نمی دونم.یه کم هم اعتقاداتم قوی هستش.به این فکر می کنم که زندکی من با شرایط اونجا خیلی سخته.اگه یه کم راهنماییم کنین خوشحال میشم.مرسی
خوش باشید.
سلام از وبلاگتون خیلی خوشم اومد امزوز از طریق یکی از وبلاگ ها بهش رسیدم خوندمش جالب بود مخصوصاداستان عشقتون من هم کم و بیش وبلاگ می نویسم آدرسشو براتون فرستادم خوشحال می شم اگه سری بهش بزنید هر چند احتمالا فرصتش نباشه براتون بسیار مشتاقم که باهاتون بیشتر در ارتباط باشم و یک سری سوال هایی که شاید برای شما بی اندازه تکراری و خسته کننده بوده و برای من بی نهایت هیجان انگیز
سلام امیر و نرگس عزیزم
خیلی جالب بود ...دستتون درد نکنه
نمیدونم منو یادتون هست یا نه!!!
ولی خوشحال میشم که یه سری هم به کلبه ی فقیرانه ی ما بزنید
التماس دعا
یا حق ...
سلام... خوبین؟
بنا به دلایلی متاسفانه چند وقت بود که نمی تونستم بیام اینجا... اما بعد از این همه مدت٬ ۱. چقدر قشنگ تر شده ۲. مطالبش متنوع تر شده و به عنوان یه وبلاگ خیلی چیزا میشه از توش پیدا کرد
راجع به مطلب آخر هم باید بگم انجام این کارها٬ حتی اگه آدما سالم هم باشن٬ تو ذهن خیلیا نمی گنجه... چه برسه به این وضعیت... واقعاْ تاثیر گذار بود...
خیلی حرف زدم... خوش باشید...
سلام مطلب جالبی بود !!!
یه سوال : این عکسی توی وبلاگ هست عکس خودت و نرگسه ؟؟
راستی شما پزشک هستین ؟؟
چون منم مدتی میخوام برم پیش مشاور خیلی خوشحال میشم اگه بتونم منم مشکلمو بگم :-)
سلام به خانومیت برسون
من پزشک نیستم.
سلام
تاثیرگذار بود
راستی پدرتون خوب شدن؟
کی میرین ایران ایشالا؟ نوه براشون بیارین دلشون شاد بشه امید آدم را سالم و زنده نگه می داره و تو این سن بهترین امید نوه دار شدن هستش
امیدوارم سلامت باشن
سلام . بر زوج موفق
چرا شما جواب کامنت ها رو نیم دین پس؟
سلام نرگس خانم و امیر خان
اول تبریک می گم به این عشق اسمانی تون .. من تازه امروز شما را پیدا کردم و خیلی لذت بردم از وبلاگتون .. من مروارید ۶ ساله که ازدواج کردم .. ازدواج ما هم با یه عشق پاک شکل گرفت ...البته من وبلاگ ندارم ولی همیشه میام بهتون سر می زنم .... در ضمن خیلی هم به هم میایین...
در مورد این داستان واقعا حیرت اوره .. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم ....
وای که وقتی این پدر رو دیدم فهمیدم چقدر دلم برا بابام تنگ شده .بابا آسوده بخواب که هنوزم هستند کسایی که عشق تو را به یادم می آورند .....
پدر یعنی عشق ُ یعنی عمق احساس