نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

مهندسی لذت

سلام به همه دوستان عزیز،

ممنون از این همه نظر لطفی که به نرگس و من دارید. من برای تک تک شما دعا میکنم که شیرینی عشقو بچشین و نرگس و من بیایم تو وبلاگتون پیام بزاریم. 

آدمها معمولا به دو طریق تو زندگی لذت میبرن: مستقیم و غیر مستقیم. لذت مستقیم وقتیه که شما از انجام کاری لذت میبرید و اونو انجام میدید، مثل وقتی که از گوش کردن به موزیک خاصی لذت میبرید. اما خیلی از اوقات شما از خوشحال کردن دیگران خوشحال میشین، مثل وقتی که برای کسی موزیک مورد علاقشو میخرید و بهش هدیه میدید.

اگر لذت مستقیم را روی محور افقی و لذت غیر مستقیم رو روی محور عمودی در نظر بگیریم، مربع زیر بدست میاد.

حالا آدمها بر اساس شخصیتشون در جاهای مختلف این مربع قرار میگیرن.
نزدیک به مبدا مختصات: آدمهایی که نه خودشون تو زندگی حال میکنن و نه به دیگران حال میدن.
گوشه پایین سمت راست: آدمهایی که تو زندگی خیلی حال میکنن ولی به دیگران حال نمیدن. به اینجور آدمها میگن "خودخواه".
گوشه بالا سمت چپ: آدمهایی که تو زندگی بیشتر از اینکه به فکر لذت بردن خودشون باشن به فکر اینن که به دیگران کمک کنند. به اینجور آدمها میگن "فداکار"
گوشه بالا سمت راست: آدمهایی که هم خودشون خیلی حال میکنن و هم به دیگران خیلی حال میدن. به اینجور آدمها میگن باحال.

بطور کلی اونهایی که بالای قطر خط چین قرار دارند، مولفه ایگرگ شون از مولفه ایکس شون بزرگتره، آدمهای "مهربون" هستند. اونهایی که فاصلشون از خط قرمز رنگ بیشتره، مجموع مولفه ایکس و مولفه ایگرگ بزرگتری دارند. بنابراین فاصله از خط قرمز رنگ میزان کلی لذت شما از زندگی رو نشون میده.  این فاصله از فرمول زیر بدست میاد.

این فرمول بظاهر پیچیده برابر است با رادیکال دو بر روی دو ضربدر مجموع اکس و ایگرگ. اثبات هندسیش چندان مشکل نیست. شاید اثبات تحلیلی هم داشته باشه.

خیلی از اوقات ما به آدمهایی که نزدیک محور افقی هستند به دیده تحقیر نگاه میکنیم. اما اگر اینو در نظر بگیریم که خیلی از اونها توانایی حرکت عمودی در مربع بالا رو ندارند، اونوقت شاید یه مقدار دیدمون تغییر کنه. من اصولا با اینجور آدمها مشکلی ندارم، فقط سعی میکنم همیشه فاصلمو باهاشون حفظ کنم. اینجور آدمها از یک لذت بزرگ محرومند و چون معمولا از اول اینطوری بودن، اونو حس نمیکنن.

تو مربع بالا من ضریب محور افقی و عمودی رو برابر گرفتم. چون معتقدم که هر دو نوع لذت خوبه و برای اطمینان همیشه سعی میکنم بالای قطر چین حرکت کنم. حالا این مربع برای خیلیها مستطیل میشه، خیلیها (که نمونشون تو جامعه ما کم هم نیست) این مربع رو در جهت محور عمودی گسترش میدن و بعبارتی اهمیت لذت غیر مستقیم رو چند برابر لذت مستقیم میدونند و  خیلیها (که نمونشون تو جامعه آمریکا  کم نیست) این مربع رو در جهت محور افقی گسترش میدن و بعبارتی اهمیت لذت مستقیم رو چند برابر لذت غیر مستقیم میدونند.

پست بعدی هم در مورد "مهندسی محبت" خواهد بود.

موفق باشید

-امیر

پی نوشت :

۱- کلمه حال اشتباها هال تایپ شده بود که تصحیح شد. ممنون از دوستانی که تذکر دادند.

۲- جای مولفه ایگرک و اکس اشتباه شده بود که آنهم تصحیح شد.


 

بی تو

در زندگی همیشه محتاط بوده ام. همیشه درجه احتیاطم را برای تصمیمهای بزرگتر بالاتر میبرم. کاری که همه ما کم و بیش میکنیم. وقتی که داشتم رشته دانشگاهیم را انتخاب میکردم، وقتی که عزم سفر کردم و خلاصه هر وقت که داشتم تصمیم بزرگی میگرفتم در لحظات آخر نوعی اضطراب و دلشوره بر من چیره میشد. احساسی که همه ما کم و بیش تجربه کرده ایم.

نمیدانم تو چه بودی که از این قاعده مستثنی شدی. آن زمان که سر سفره عقد بعله میگفتم و آن دفترچه را امضا میکردم نه صدایم لرزید و نه دستم. نه دلشوره ای بود و نه اضطرابی. آرامِ آرامِ آرام.

ارزشهای زندگیم همیشه به ترتیب عشق، تفکر و آرامش بوده اند. بدون تو، فقط تفکر را داشتم آنهم نه چندان و با تو عشق و آرامش را. اگر قرار باشد فردا بمیرم ناراحت نخواهم بود که زندگی نکرده ام، من در این چند سال زندگی با تو باندازه صدها سال شاد زیسته ام.

یکروز داشتم فکر میکردم اگر نباشی چه خواهم کرد. منِ عاطفی و منِ منطقی ام به بحث نشستند.

منِ عاطفی گفت: همه چیز را از بین میبرم، هر چیز که نشانی از او داشته باشد. چون میدانم تحمل اینکه چیزی که نشانی از او هست باشد و خودش نباشد برایم غیر ممکن است. تمام وسائل و لباسها را، و هر چه نشانی از من و او داشته باشد باید برود. میروم گم میشوم در جایی دور تا دیگر هیچ کس نداند که من که هستم و او که بود.

منِ منطقی گفت: خودت چه؟ خودت نشانی از اون نیستی؟