نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

پایان ماجرای شیرین و پویا

سلام،

اگه یادتون باشه چند ماه پیش خاطرات خانم شیرین توی این وبلاگ پست شد. اون ماجرا حالا دیگه برای همیشه تموم شده. من خودم چند ساعت پیش از طریق ایمیلی که از خانم شیرین گرفتم اینو فهمیدم. اینهم از پایان ماجرا:

پویا اول فروردین برگشت انگلیس حدود 15 فروردین من بهش زنگ زدم وکلی پشت تلفن گریه کردم گفت: "فراموش کن آروم باش برو دنبال زندگیت واسم ارزش داری ولی نمی تونم من الان کلی فشار روحی دارم و نمی تونم".

دو هفته بعد این صحبت من دچار فشارهای روحی شدید شدم، مرتب ضعف می کردم و از حال می رفتم، تا جاییکه از کارم اومدم بیرون و وضعیت روحیم بهم ریخت و دچار افسردگی شدید شدم  2-3 بار ضعف شدید کردم که دکتر آوردن بالا سرم  و بعد یک مدتی قرصای ضد افسردگی خوردم. مامان و بابام عاشقانه کمکم کردم تا از این حال بیام بیرون. خلاصه با تلاش اونا من حالم کمی بهتر شد ولی فقط خدا می دونه چقدر دل تنگش بودم. یک ایمیل بهش زدم و ازش سراغ گرفتم.گفت: "برگشته ایران باباش مریضه و داره می میره" بهم گفت واسه بابام دعا کن. دوباره ارتباط ما به شکل ایمیلی برقرار شد تا اینکه گفت داره میره ایران سر کار.

تعجب کردم که برگشته بمونه، واسه همین به موبایلش زنگ زدم، جواب نداد بهش اس ام اس زدم بیا یک فرصت به هردومون بده. جواب نداد، منم دیگه تماسی نگرفتم ولی دلم پیشش بود. فکر می کردم بر میگرده. البته احساسم بود، تا اینکه چند روز پیش فهمیدم ازدواج کرد و ایرانم مونده. آنقدر گریه کردم که چشام ورم کرد، چه راحت با روحم و احساسم بازی کرد، چه راحت رهام کرد، چه راحت رفت پی زندگیش.

من موندم و یک روح داغون که دیگه حتی دوست داشتنم واسه من مسخره هست. مادرم وقتی فهمید بیشتر از من ناراحت شد. فقط میگه انشا اله یک آدم خوب نصیبت میشه که همه چی رو فراموش کنی، ولی این حرفا هم واسه من خنده دار شده فقط می خوام بدونم خدایی هست که تقاص اشکای منو ازش بگیره. کسی که هدف اول زندگیش آمریکا بود الان داره تو ایران با زنش زندگی می کنه. همون حرفای عاشقانه ای که به من میزد به اون می گه و همون طور که منو نوازش می کرد اونو نوازش میکنه. من فقط یک عروسک بودم.

تا اوائل شهریور ازش خبر داشتم و اواخر آبان فهمیدم ازدواج کرده. چه راحت پسرا می تونن این کارا رو بکنن، واسم گریه میکرد که ماجرای دوست دختر قبلیشو فراموش نکرده و تا دو سال دیگه هم نمی خواد ازدواج کنه. اونوقت در عرض چند ماه ازدواج کرد، فکر می کنم خدا منو یادش رفته خیلی شبا بهش التماس کردم یک جوری دلمو آروم کن ولی نمی شنوه.

پانوشت: شیرین خانم، منهم مثل مادرتون دعا میکنم  دعا میکنم یه مرد لایق تو زندگیتون پیدا بشه تا همه این دردها رو فراموش کنید.

این عکس هم برای اون دسته از کسانی که نسبت به گل نرگس اظهار نگرانی کردند. اینهم یه عکس از دو تا گل نرگس خونه ما که یکیش همیشه بوی خوش میده و اون یکی فقط بعضی وقتها.

چنانچه مایلید از بروز شدن این وبلاگ آگاه شوید در خبرنامه وبلاگ (سمت چپ صفحه) عضو شوید.

موفق باشید

-امیر