نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

روابط نوع الف و ب

سلام دوستان

این پست هم اختصاص داره به جواب سئوال خانم مهدیه.

سلام مهدیه خانم،

در هر زمینه ای آدمهای متفاوت بطرق متفاوتی عمل میکنند و در بسیاری از موارد نمیتوان گفت که کدام طریق صحیح و کدام طریق غلط است. از نظر شما،  من، و  بسیاری از افراد دنیا عشق مقدس ترین پدیده است و ارزش آن با ارزش هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. اما همین افراد در مورد رابطه از نوع ب میتوانند نظرات بسیار متفاوتی داشته باشند. منهم در اینجا نظر شخصی ام را بیان میکنم. سئوال اینجاست که آیا رابطه از نوع ب تقدس عشق را از بین میبرد؟ و آیا رابطه از نوع ب پلی است که برای عاشق شدن حتما باید از آن گذشت؟ از نظر من جواب هر دو سئوال منفی است. 

نکته ظریفی که در رابطه از نوع ب نهفته است این است که لذت و احساسی که چنین رابطه ای به انسان میدهد میتواند براحتی با عشق و دوست داشتن اشتباه گرفته شود. من در بین دوستانم، در بین کسانی که میشناسم، در بین کسانی که به من ایمیل میزنند این اشتباه آشکار رو بکرات میبینم. کسانی که بدون اینکه شناخت از همدیگر داشته باشند روابط از نوع ب را شروع میکنند و به لذت و احساسی دست پیدا میکنند که برایشان ناشناخته است و بر روی احساسشان به اشتباه اسم عشق میگزارند.

اما روابط از نوع الف چه میشوند؟ توجه داشته باشید که عاملی که روابط الف و ب را از هم متمایز میکند تماس فیزیکی است که میتواند از گرفتن دست یکدیگر باشد الی ....

از نظر من تنها از طریق صحبت کردن (با تلفن، ایمیل، چت و امثالهم) فقط میتوان شناختی نسبی از طرف مقابل پیدا کرد. شناختی که از نظر من بسیار کمتر از آنی است که بتوان بر پایه آن علاقه ای بنا کرد. بقول معروف دوصد گفته چو نیم کردار نیست. اینکه افراد چه میگویند معمولا ارزش چندانی ندارد (منظورم در این مقوله خاص است)، مهم کردار افراد است. از طرف دیگر پوشاندن ضعفها و نقایص وقتی که رابطه تنها در حد حرف زدن است معمولا بسیار ساده است و افراد معمولا بسیار بهتر از آنچه هستند جلوه میکنند. مثال ساده این مطلب دوستیهای اینترنتی است که در اکثر قریب به اتفاق آنها تصویر زیبایی که دو طرف از یکدیگر ساخته اند در دنیای واقعی از هم میپاشد. از نظر من این روابط اگر هم پایان خوشی داشته باشند، در صد زیادی بخاطر بخت بلند دو طرف است. یادمان باشد ساعتی که اصلا کار نمیکند دو بار در روز زمان را بدرستی نشان میدهد.

بنابراین در پاسخ سئوالتان باید بگویم که اگر روابط نرگس و من محدود به حرف زدن بود، هیچگاه احساس علاقه چندانی بوجود نمیامد و اما اگر به روابط نوع الف محدود میشد، فکر میکنم که همان احساس، فقط با اندکی تاخیر، بوجود میامد.

موفق باشید

-امیر کاشانی

نظرات 37 + ارسال نظر
مهدیه سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ

سلام
امیر آقا ممنون از اینکه با حوصله و تامل پاسخ دادین.
شما گفتین که اگر روابط به نوع اول محدود بود، همان احساس با کمی تاخیر باز هم بوجود میومد، سوال من اینه که اگر اینطوره چرا شما ارتباطتون رو محدود به دسته اول نکردین؟
خوشحال می شم و مشتاقم نرگس خانم هم نظرشون رو بگن
شاد باشید
درپناه خدا

مهدیه سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:41 ب.ظ

در ضمن توجه و تلاش شما برای پاسخ دادن به سوالات خوانندگان وبلاگتان واقعا قابل تقدیر است
امیدوارم همیشه عاشق باشید

مهدیه سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:03 ب.ظ

یه سوال دیگه: این روابط دسته دوم آیا کمکی به شناخت بیشتر می کنه؟ یا فقط احساس رو تقویت می کنه؟
به نظر من فقط رابطه رو احساسی می کنه و وابستگی رو (گاهی) بیشتر و خیلی مواقع هم رابطه رو وارد فاز دیگه ای می کنه که به اشتباه علاقه معنی می شه و تصور واهی بوجود میاره

مهدیه سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:10 ب.ظ

ببخشید باز کامنت می ذارم!!!!!!!
مطلبتون درباره استخاره رو خوندم،حیفم اومد تشکر نکنم... خیلی خوب نوشته بودین و توضیح داده بودین...
متاسفانه استخاره هم مثل خیلی امور دینی دیگه معنی اصلی خودش رو از دست داده و وسیله فکر نکردن شده
توضیحاتتون در این باره خیلی خوب بود

یلدا پنج‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:53 ق.ظ

سلام
من با نظرات شما کاملا موافقم
موفق باشیذد

سکوت شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:55 ق.ظ http://ashkegolesorkh.blogfa.com/

سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
امیر آقا به نکات خیلی خوبی اشاره کردین با نظر شما موافقم
و ممنون که از دانسته هاتون را به بچه ها جز به جز بیان میکنید و ما واقعا استفاده می کنیم کار بسیار شایسته ای انجام میدهید
خیلی خوشحال شدم به کلبه ی کوچیک ما سر زدین به نرگس خانم هم سلام ما را برسونید
شاد و پیروز باشید

ترانه دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:39 ق.ظ

سلام امیر آقا.می تونم بپرسم اختلاف سنی شما و نرگس جان چند ساله؟

سلام

اختلاف سن ما تقریبا ۵ ساله

رزیتا دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:31 ق.ظ http://hamesheashegh.blogfa.com

سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی دارید همراه با مطالب زیباتر
خوشحال میشم سری هم به کلبه همیشه با تو ما هم بزنی
شاد باشی

رها سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:12 ق.ظ http://www.raharash.blogfa

نرگس و امیر عزیز سلام
امیدوارم که خوب باشید.
راستش خیلی وقته وبلاگتون رو میام و مرتب میخونم اما فکر نکنم هیچوقت واستون کامنتی گذاشته باشم.
راستش با خوندن این پست آخرتون احساس کردم منم تجربه ام رو بگم شاید کمکی باشه به دوستانی که ابتدای این راهن.
من با نامزدم نه رابطه ی نوع الف داشتیم نه نوع ب
ما از راه دور با هم آشنا شدیم و با این حرفتون که میگید آشنائی از راه دور کامل نیست مخالفم.
راستش منم اولش از نظر خودم این آشنائی محال بود اما وقتی بعد از 4 سال دیدمش دقیقا رفتارها و شناختهام درست بود و همون چیزی بود که تصور میکردم.
من خیلی خوشحالم که آشنائیمون این مدلی بود چون ما به جای اینکه شیفته ی ظاهر یا ... همدیگه بشیم عاشق اخلاق رفتار و دل هم شدیم!
اگرچه ما توی این آشنائی دوری و سختی زیاد کشیدیم اما آخرش به هم رسیدیم و هنوز به داغی روز اول همدیگه رو دوست داریم!
اما به نظر من از اون دو دسته رابطه
دسته ی الف ابتدای راه یعنی تا یک سال اول خیلی میتونه به شناخت کمک کنه به شرطی که دسته ی دوم قاطیش نشه یا اگر هم شد در حد معقول (در حد دست دادن باقی بمونه).
رابطه ی دسته ی دوم بعد از شناخت کامل به محکم شدن رابطه و تشدید علاقه و .... خیلی کمک میکنه و البته رابطه ی ب توی یک رابطه ی متداوم خیلی خیلی مهمه چون تداوم یک رابطه ی محکم به موفقیت در این قسمت هم نیاز داره!

مهدیه سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:07 ب.ظ

سلام
قبلا تند تند جواب می دادین!!!! من چند تا سوال دیگه پرسیدم که هنوز جوابی نگرفتم
موفق باشید

سلام مهدیه خانم،

اول از همه شرمنده که جواب دادن به سئوالتون کمی دیر شد. شما سئوالات خوبی رو مطرح میکنید و جواب دادن به اونها تامل و فکر لازم داره،

الناز سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:23 ب.ظ

داشتم مطلب سرچ میکردم.یاد وبلاگ شما افتادم.و اومدم.مطالب جدیدش را بخونم.وقتی دیدم چقدر دقیق به سوال دیگران پاسخ دادید؟!تعجب کردم.چون فرموده بودید دو تا |روژه دارید و خیلی سرتان شلوغ است؟!پس همان طور که متوجه شده بودم.مشکل چیزی دیگری بود شما اصلا دوست نداشتید جواب دهید و گرنه چه فرقی میکرد شما چند تا پست خود را اختصاص دادید به سوالهای دیگران ولی سوالهای من شما پروژه داشتید؟!
چون اگر گرفتار بودید باید برای دیگران پروژه داشته باشید.به هر حال موفق باشید در زندگیتان.

سلام الناز خانم،

سئوالات شما فرای اطلاعات من است. سئوالات شما در مورد رشته پزشکی است که من در مورد آنها اطلاعات کافی ندارم. من این مطلب را چندین بار در ایمیلهایم به شما ذکر کردم.

موفق باشید

-امیر

الناز سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:31 ب.ظ

علی ای همای رحمت تو چه ایتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه هما را..
ای دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز از علی که ارد پسری ابو العجایب که علم کند به عالم شهدای کربلا را
همه شب در این امیدم که نسیم صبح گاهی به پیام اشنایی بنوازد اشنا را
زنو ای مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

هومن چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 ق.ظ

سلام امیدوارم که حالتون خوب باشه
رمن تازه با وبلاگ شما آشنا شدم وقتی پست هاتونو خوندم خیلی خوشحال شدم آرزو میکنم همیشه خوشبخت باشین
ومیزان عشقتون هر روز بیشتر از دیروز بشه

راستش من هم دختر عموم رو خیلی دوست دارم ولی تا حالا نتونستم اینو بهش بگم و ازش بپرسم که کی رو دوست داره آخه اون تو فامیلهای مادرش پسر زیاد هست
اون هم خیلی مهربونه میخواستم اگه میتونین یه راهی جلویه پای من قرار بدین من اینو بفهمم آخه شما خیلی با تجربه اید
اگه کمکم کنید خیلی ممنون میشم

هومن خان،

اگه ممکنه به من ایمیل بزن تا بیشتر در این مورد صحبت کنیم.

لیلی چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام نرگس و امیر عزیز .
عشقتون همیشه برقرار باشه . داستانتون رو خوندم و از همتی که واسه عشقتون داشتین لذت بردم . انرژی گرفتم .
واستون آرزوی خوشبختی افزون می کنم . . . . .
یه سؤالی دارم که دوست دارم ازتون کمک بخوام .
من و شوهر نازنینم هم 6 ماهه که مال هم شدیم .هنوزتوی دوره عقدیم .هردومون هم جوونیم .24 سالمونه .حدودد 6 -10 ماه دیگه هم شرایط مستقل شدنمون فراهم می شه و می تونیم بریم زیر یه سقف ، اگه خدا بخواد .شوهرم داره واسه رفتنمون از ایران همزمان با تموم شدن فوق لیسانسمون(یعنی 1 سال دیگه) برنامه ریزی می کنه .که معنی اش اینه که ما اونجا زندگیمونو رسما شروع کنیم .
ما هم بعد چند سال دوستی به سختی و مشکلات زیاد آخرش به هم رسیدیم و حالا هم قدر همو خوب می دونیم.
ولی من نگرانیم از اینه که فشارهای اول زندگی اگه با فشارهای ناشی از یه محیط تازه و شرایط تازه ( و مسلما مشکلات ریز و درشتش) همراه بشه ، رابطه خوبی رو که ساختیم دچار تنش بکنه . می ترسم تحمل همزمانی همه این فشارها برای رابطه مون سنگین تموم بشه .
به نظر شما ما باید اول همینجا توی شرایط ساده تر زندگی مشترک رو تمرین کنیم ؟
میشه لطفا راهنماییم کنین ؟

سلام لیلی خانم،

لطفا به من و یا نرگس ایمیل بزنید تا بیشتر در این مورد صحبت کنیم.

موفق باشید

-امیر

صادق ::.. فــنــچ ..:: پنج‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:26 ق.ظ http://FENCH1.BLOGFA.COM

سلام.امیدوارم حال هر دوتون خوب باشه.خیلی خوشحال شدم وقتی به وبلاگتون اومدم چون ما(فرزانه و صادق) هم یه جورایی مثل شما دوتاییم.البته وبلاگامون یکی بود بعد وبلاگامونو جدا کردیم ولی دوباره سعی داریم یکیش کنیم.
ما هم روزایی صاف و ابری و بارونیه زیادی رو پشت سر گزاشتیم.اگه دوست داشتید به ما سری بزنید.خیلی خیلی خوشحال می شیم.

نگار شنبه 16 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:02 ق.ظ

از وقتی که برای جواب دادن گذاشتید ممنونم؛ شما روابط رو به دو دسته تقسیم کردید؛ که دسته اول رو لازم دونستین ولی دسته دوم رو نه. نظر شخصی من اینه که در حال حاضر در این دو گروه یک لینک وجود دارد. برای مـثال اینکه دو نفر با هم برن مهمونی ولی تا حالا دست همو نگرفته باشن یک کم دور از ذهنه. می دونم توضیح بیشتر یا به عبارتی تقسیم بندی بیشتر وقت شما رو بیش از این می گیره. ولی مهمونی رفتن نسبت به سینما رفتن صمیمیت بیشتری رو می طلبه. سوالی که الان تو ذهنمه اینه که آیا این حد از صمیمیت برای شناخت بیشتر لازمه؟ و چه خصوصیاتی رو می شه فهمید که در موارد دیگه ممکنه متوجه اونا نباشیم؟




آوا شنبه 16 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:54 ب.ظ http://www.razekooh.persianblog.com

سلام
جالب نوشتی
موفق باشی
در کتابی خوندم که یک نفر در مورد طبیعت ، نشانه ها ، پرندگان ، بادها ، حشرات و حیوانات ، آسمان و زمین ...
به راز کوه بیا

خالق متروک ترین کلبه دل : محمد دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:31 ق.ظ http://www.girls-marv.blogfa.com

سلام وبلاگ زیبایی دارید امیدوارم همیشه سر بلند باشید
به من هم سر بزنید
تا های بعد بای

سارا سه‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:36 ق.ظ

سلام
من حدودا ۲ ماهه که با وبلاگ شما آشنا شدن.بعد از خوندن داستان عاشقانه شما هم براتون کامنت گذاشتم .از اونجائی که وبلاگ شما خیلی متفاوته و همه چیزو با جزئیاتش مینویسین مرتب وبلاگتونو چک میکنم که چیز جدیدی نوشتین یا نه.
من چندتا سوال داشتم
یکی اینکه آشنائی شما (از اول که تو دانشگاه همدیگه رو دیدین) چه سالی بوده؟
دوم اینکه چی شد که نرگس موند اونجا و تصمیم گرفت درس بخونه اونجا.آخه تا اونجائی که من فهمیدم قرار نبود اونجا بمونین و قرار بود وقتی درس شما تموم شد برگردین ایران.
میدونین من ادامه داستانتونو (از اونجا که نرگس اومد پیش شما) دیگه ندیدم.
من منتظر جواب شما هستم
مرسی

احمد سه‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:41 ب.ظ

سلام خسته نباشید ممنون از آپ جدیدتون اگه میشه در مورد راه های دیگری برای شناخت توضیح بدید ممنونم

نگار چهارشنبه 20 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:43 ق.ظ

ممکن است لطف کنید و مجموعه مقالاتی رو که در وبلاگ سرزمین رویایی خوندید+ اون دو مقاله "عشق رومانتیک " و "عشق کثیف" رو در آدرس دیگه ای بگذارید. چون در حال حاضر این لینکها در ایران قابل دسترسی نیست که فکر می کنم به خاطر بخشی از نام آدرسی هست که شما از آدرس وبلاگ اقتباس کردید. ممنون میشوم که لینک رو در اینجا بنویسید.

خاله ریزه چهارشنبه 20 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:31 ب.ظ http://hamisheashgh.persianblog.com

سلام نرگس جون من و خوب میشناسی منم غ که برات ایمیل میزدم وبلاگم بخون س چرا آدرس جدیدت را واسم ایمیل نکردی من اتفاقی پیداش کردم گلم دلم واست تنگ شده

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:41 ب.ظ


من.در تعجبم که چرا شما فکر می کنید از همه برتر و بالاترید؟! ببه چیزی افتخار میکنید؟!!!!
من در این اینترنت وبلاگ عشقی زیاد خوندم.ادمهای زیادی هم دیدم.که قبل از ازدواج دوست بودند و با مشکلات بهم رسیدند الانم.موفقند در زندگی زناشویشون وغیره.همچنان به وبلاگ نویسی هم ادامه میدهند ولی مثل شما رفتار نکردند.شما فکر میکنید تافته جدا بافته هستید.وبلاگ مریم و سعید زیر یک سقف یا وبلاگ همنفس. یا مشابه.انها. حتی خیلی از افرا د بودند در همین کالفرنیا زندگی میکردند.ا .و انها روشی که شما در زندگیتون پیش گرفتید پیش نگرفتند.مردم.هم میاند وبلاگ شما را میخونند.تحت تا ثیر قرار می گیرند.مثل کتابهای عشقی فهمیه رحیمی.و یا فیلم هندی دل.شروع به تحسین میکنند.شما هم فکر کنید از هر نظر الگو هستید.

اگر هم کسی به شما حرفی بزند. سریع واکنش نشان میدهد .که بگویید نه ما این طوری نیستیم واقعا ادم خیلی تاسف میخوره که بعضی از هموطنهاشو می بینه .
َدوست ندارم جوابی بشنوم.

باران شنبه 23 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:13 ب.ظ

سلام نرگس جون و اقا امیر.این عکسی که گوشه صفحه هست(بالا سمت راست)عکس خودتونه؟

سلام

عکس تو وبلاگ عکس ما نیست

روژان سه‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:51 ق.ظ

سلام امروز که به وبلاگتون سر زدم خیلی خوشحال شدم چون دیدم جوابه خیلیا رو دادید اما هر چی گشتم اسم خودمو ندیدم
میدونم که سرتون خیلی شلوغه ولی اگه وقتی پیدا شد میشه جواب منو هم بدید چون در حقیقت جواب سوالایی که خیلی میتونه به زندگی و شناخت من کمک کنه
مرسی
پاینده و برقرار باشید
راستی میشه منم بهتون ایمیل بزنم؟

سلام روژان خانم

شرمنده که جوابی ندادم. حتما بزودی اینکارو میکنم. در ضمن هر وقت دوست داشتید به من و یا نرگس ایمیل بزنید خوشحال خواهیم شد.

موفق باشید

سعیده چهارشنبه 27 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:18 ق.ظ http://raineyes.blogfa.com

سلام دوستان من از خیلی وقته باهاتون آشنام و داستانتون و خوندم با اجازه می خوام لینکتون کنم اگه موافقید خبرم کنید

سارا چهارشنبه 27 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:04 ق.ظ

نرگس جون امیرآقا لطفا به سوالای منم جواب بدین دیگه :(

سلام سارا خانم

شرمنده که دیر شد

آشنایی نرگس و من حدود سالهای ۱۳۷۰ بود. در مورد موندن در آمریکا و یا برگشتن به ایران، ما خودمون هم هنوز نمیدونیم چه تصمیمی میخوایم بگیریم. من یادم نمیاد گفته باشم که قصد دارم که حتما برگردم. داستان ما همچنان ادامه داره ولی از وقتی که نرگس اومد امریکا اونو فقط در بلاگ مینویسیم.

موفق باشید

-امیر

سعیده چهارشنبه 27 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:50 ق.ظ http://raineyes.blogfa.com

سلام نمی دونم چرا احساس کردم می تونید مشکلم و حل کنید شاید چون با خوندن وبلاگتون فهمیدم مسولیت پذیرید و اگه کسی ازتون سوال کنه یا مشورتی بخواد دریغ نمی کنید و این خیلی ارزشمند
بذارید اول یکم خودمو معرفی کنم این جوری راحت تر می تونید موقعیت من و درک کنید
من سعیده متولد 12 تیر 1369 کسی که می دونه الان تو سنی است که احساسش از عقلش جلو تره که با اینکه براش سخته ولی سعی می کنه جلو احساسشو بگیره. امسا ل دارم خودمو واسه کنکور آماده می کنم ولی یک مشغله فکری تمرکزمو به شدت تحت تاثیر قرار داده در عین حال که آدم استرسی هستم و خود کنکور من و تحت فشار گذاشته ولی مشکل بزرگ تری دارم اونم یک انسان دیگه که ناخواسته وارد زندگیش شدم و تا حد زیادی اونو بدبخت کردم ولی اصلا این نیت و نداشتم باور کنیییییییییییییییید دوستام بهم می گن مادر بزرگ شاید چون احساس می کنم باید تا جایی که در توانم دارم به همه کمک کنم ولی این بار کمک کردنم نتیجه عکس داشته و این خیلی بده
عذاب وجدان راحتم نمی ذاره و بهتر بگم احساسم هم مانعم میشه ولی اگه قرار باشه کاری کنم که بهش کمک کنه مطمئن باشید دریغ نمی کنم من فقط حرفاشو میشنیدم نمی دونستم با این کارم دارم وابستش می کنم فکر نمی کردم من از قرار اصلا فکر نمی کردم. وقتی فهمیدم سعی کردم با بزرگ کردن زشتی ها و بدی های خودم دلسردش کنم ولی نشد گفتم برو سربازی تو این گرما تو یک جای گرم خدمت می کنه این جور که از حرفاش فهمیدم جای اصلا خوبی نیست گفتم دوری چاره است تصمیم گرفتم تنهاش بذارم فقط از یک چیز می ترسم و اون اینکه فشار روش باشه آخه اون با فشار زیاد تشنج می کنه آخرین بار حدود 12 ساعت بیهوش شده می گه زنده موندنش یک معجزه است
با هم حرف نزدیم حتی من ندیدمش ولی اون اتفاقی من و دیده حالا نمی دونم باید چی کار کنم می دونم پسرا مثل دخترا جو گیر نیستن راحت تر فراموش می کنن ولی من از تشنج و آسیب مغزی می ترسم
باید چی کار کنم چی کااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار؟؟؟؟؟؟؟
جالبه همیشه همه مشکلاتشون و به من می گن حالا من خودم نمی تونم مشکله خودم و حل کنم خدایا کمکم کن
دلم می خواد قبل از هر کاری خوب فکر کنم چون اگه اشتباه کنم تا آخر عمر زندگیم تحت تاثیر این شرایط اگه خواستید می تونید وبلاگم و بخونید شاید بیشتر چیزی دستگیرتون شه من واقعا نمی دونم باید چی کار کنم حتی گفتم به مامانش اینا بگه گفتم شاید اونا بتونن کاری کنن ولی مثل اینکه اونا هم منتظرن ببینن من چی کار می کنم
خدا رو شکر تا حالا کاری نکرده که من ناراحت شم حتی ازین که من ناراحت نشم با این که می دونه من شبا کجا می رم دوچرخه سواری نمیاد
موندم چی کار کنم هیچ حرف امیدوار کننده ای نمی زنم مثلا از خواستگارام می گم می خوام که اصلا امیدوارش نکنم ولی هیچ کاریش نمی شه کرد


روژان یکشنبه 31 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:41 ق.ظ

سلام
امروز اینجا هوا خیلی خوبه فقط یه کم ابری دلم می خواست می تونستم دعوتتون کنم بیاد به شهرما
امیدوارم هر جا هستید بهتون خوش بگذره و اسمون دلتون هیچ وقت مثل من ابری نباشه

سارا یکشنبه 31 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:15 ق.ظ

مرسی امیرآقا از جوابتون
اصلا نمیدونم چرا انقدر به داستان زندگی شما علاقمند شدم.ببخشید که انقدر سوال میکنم. ولی خیلی برام جالبه بدونم
۱- نرگس جون و شما الان چند سالتونه؟
۲- چندساله الان عروسی کردین؟
۳-بچه که ندارین؟
۴- الان هرکدومتون چه کاری میکنید؟
۵- میشه ادامه زندگیتون بعد از اومدن نرگس رو به همون فرمت پی دی اف ادامه بدید؟
یه چیز دیگه که میخواستم بگم اینه که من اصلا راهنمائیهاتون رو در زمینه های آشنائی و دوستی قبول ندارم چون به نظرم واسه هرکس شرایط فرق میکنه و نمیشه یه نسخه خاص رو واسه همه پیچید و نمیشه روابط رو تقسیم کرد به مراحل مختلف. منظورم اینه که آشنائی و دوستی الگو نداره و هیچ کس نمیتونه تجربه شخصیش رو به دیگران توصیه کنه
چون آدما از لحاظ شخصیتی اصلا باهم قابل مقایسه نیستن و یه آدم غریبه نمیتونه رفتار یه نفر دیگه(حتی اگه هم جنسش باشه) رو پیش بینی کنه.

به هر حال مرسی از وقتی که واسه آدما میذارید.مهم نیت شماس که کمک فکری به دیگرانه و این خیلی با ارزشه.

خیلی خوشبخت باشید

میلاد زینلی زاده دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:06 ق.ظ http://onlymilad.blogfa.com

خواهش میکنم یه تماس با من بگیرید ۰۳۹۱۲۲۳۴۲۲۲
آخه من به افسردگی شدیدمبتلا هستم و پزشکا منو جواب کردن

جناب آقای میلانی،

من نه پزشکم و نه چیزی از درمان افسردگی میدونم بنابراین فکر نمیکنم بتونم کمکی برای شما باشم. امیدوارم مشکلتون بزودی حل بشه.

موفق باشید

-امیر کاشانی

سحر دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:53 ق.ظ

سلام ... یک ایمیل براتون فرستادم که مایلم در وبلاگتون بذارید

مهدیه سه‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:19 ق.ظ

سلام
خوبید؟
خیلی وقت منتظر جوابتون هستم....نکنه فراموش کردید؟
نرگس خانم هم که جواب ندادن
موفق باشید

بهار یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:52 ب.ظ http://nargeslove.blogsky.com

فکر میکنم زندگی واقعی ادما با این داستانها کمی فرق میکنه واین قصه عامه بسند برای نوجوانان ۱۳-۱۴ ساله خیلی جذابه!
من و شوهرم هم دوست بودیم و عشقمون دچار روزمرگی هم نشده ولی این دال بر تکامل تام ۱ رابطه نیست به نظرم داستان شما مثل خیلیهای دیگه است چرا فکر میکنید رابطه شما از ۱ جنس خاصه ؟! از شما بعیده با سنی که دارین که دستکم ۳۴ رو دارین ! این طرز فکر کودکانه است !

سلام بهار خانم،

من در اینکه فرمودید که داستان ما مثل خیلیهای دیگه است موافقم. چیزی که من نمیفهمم اینه که که چرا بعضیها فکر میکنند که نرگس و من سعی داریم بگیم رابطه ما خیلی خاص و منحصر بفرده. یادمه چند وقت پیش چند نفر شروع کردند به ایمیل زدن و کامنت گذاشتن که شما اصلا سختی نکشیدید. یا در همین کامنتها خواننده گمنامی نوشتند که :من.در تعجبم که چرا شما فکر می کنید از همه برتر و بالاترید؟. راستش من اصلا نمیفهمم،نرگس و من دو نفر ادم کاملا معمولی هستیم که خاطراتمون رو در وبلاگمون نوشتیم و هیچگونه ادعایی هم نداریم که رابطه ما منحصر بفرده یا اینکه از ۱ نوع خاصه و یا اینکه ما از دیگران بیشتر سختی کشیدیم. بخودم میگم خوب لابد یه جور مینویسی که دیگران این برداشت رو میکنند، اونها که با تو پدر کشتگی ندارند. میرم دوباره نوشته ها رو میخونم و چنین چیزی نیمبینم. بنابراین از شما دوست عزیز و از سایر خواننده های وبلاگ که چنین احساسی رو دارند درخواست میکنم که از طریق ایمیل این مسئله رو برای من روشن کنند و به من بگن که ریشه این احساس کجاست.

موفق باشید

- امیر

بهار دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:54 ق.ظ http://nargeslove.blogsky.com/

متشکرم که ابهام منو برطرف کردین من فهمیدم که شما از تجربه عشق شادمانید و دوست دارین بقیه هم از راه درست طی طریق کنن خب این به شانس هم بستگی داره بهر حال من امیدوارم همیشه خوشحال بمونید

روژان چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:18 ق.ظ

امیر خان و نرگس عزیز سلام
وسلام به همه دوستانی که به اینجا سر میزنن
دیروز جای همتون خالی رفتم حافظیه اونجا یه درویشه که پیر خانقاهه وهمه میان و درباره عشق و این موردا باهاش صحبت میکنن درباره زندگیشما براش تعریف کردم و سختیها و غم فراغ اینکه با چه استقامتی از عهده همش خوب براومدید
یه چیزی گفت که واقعآ حیفم اومد به شماهم نگم
اینکه همیشه یادتون باشه چون عشق یه چیز پاکی که نور خدا توش دمیده شده شیطان همیشه در کمین که اونایی که بدستش اوردن رو وسوسه کنه و اینو براشون تکراری و عادی جلوه بده
پس خیلی مواظبش باشید
عشقتون جاودانی و نعمتهای خدا برتون روز افزون باشه
اگه یادتون موند تو لحظات روحانی برای منم دعا کنید که بتونم نیمه گمشدم رو پیدا کنم





سلام خانم روژان

ممنون که اینقدر به قکر ما هستید. چشم، نرگس و من تمام سعی خودمونو میکنیم که مواظب این عشق باشیم. در ضمن پیامی رو که در خواست کرده بودید حذف کردم.

موفق باشید

-امیر

روژان چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:34 ب.ظ

سلامی به طراوت گلهای بهاری
با ارزوی اینکه هوای زندگیتون همیشه بهاری باشه اما عمرتون مثل گلهای بهار نباشه
امیر خان مرسی از اینهمه توجه و دقتون میخواستم بابت حذف پیام تشکر کنم
در پناه خداوند زیباییها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد