نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

رابطه، آری یا نه؟

سلام،

همونطور که قول داده بودم این پست اختصاص داره به سئوالی که خانم مهدیه پرسیده بودند:

می خواستم بدونم تو مدت آشنایی و دوستیتون..یعنی وقتی هنوز علاقه شدید نبود و تصمیم به ازدواج نگرفته بودین...اگر ارتباطتون فقط در حد حرف زدن بود....بدون رفتارهای دیگه...بدون مهمون یرفتن و دست دادن و غیره... احساستون فرقی می کرد... منظورم اینه که در اون مرحله این رفتارها چقدر موثر بوده و هست...آیا نمی شه بدون این رفتارها همونقدر وابسته شد یا علاقه داشت؟


اول از همه باید بگم که سئوال بسیار خوبیه و من از خانم مهدیه متشکرم که این سئوال رو مطرح کردند. من فرض رو بر این میزارم که منظور خانم مهدیه دوستیهاییست که در اونها دو نفر همدیگر رو در دنیای واقعی میبینند. دوستیهایی که در اونها دو طرف در مکانهایی مثل پارکها و یا جاهای دیگر با یکدیگر صحبت میکنند تا از یکدیگر شناخت پیدا کنند. (همونطور که قبلا هم بارها ذکر کردم، از نظر من از طریق تلفن، اینترنت و چت فقط میتوان یک شناخت کلی  و نسبی از یکدیگر پیدا کرد و این مقدار شناخت به هیچ وجه برای علاقه مند شدن و وابسته شدن کافی نیست). 

حالا رفتارهایی رو که ذکر کردید رو میشه به دو دسته تقسیم کرد:

دسته الف : رفتارهایی مثل مهمونی رفتن، سینما رفتن و کوه و نظایر اون
دسته ب : کارهایی مثل گرفتن دست همدیگه و غیره.

کارهای دسته الف بنظر من به شما کمک میکنه تا طرفتون رو بیشتر بشناسید. مثلا مهمونی رفتن و یا کلا هر کاری که غیر از شما و دوستتون افراد دیگری هم حضور داشته باشند. عکس العملی که دوست شما در شرایط مختلف از خودش نشون میده میتونه شخصیت اون رو بهتر به شما بشناسونه و همینطور شما هم فرصتی خواهید داشت تا شخصیتتون رو به دوستتون نشون بدین. بنظر من همونطور که یک فرد به خانواده طرف مقابل نگاه میکند باید به دوستان طرف مقابل و رفتارهای طرف مقابل در شرایط مختلف هم نگاه کند. هر کدام از این فعالیتها جنبه دیگری از شخصیت شما و دوستتان را برای هم روشن میکند و بطور کلی باعث "شناخت بیشتر از یکدیگر" میشود و شناخت کلید یک انتخاب صحیح است.

کارهای دسته ب میتونه از گرفتن دست همدیگه باشه تا اونجاییکه اگه بگم خیلیها میگن این وبلاگ غیر اخلاقیه. از نظر من هر دو طرف در اینگونه رفتارها باید بسیار مراقب باشند. نکته در اینجاست که اینگونه رفتارها همیشه در کوتاه مدت دوستی رو تقویت میکنه ( و خیلی از اوقات دو طرف این احساس لذت رو به حساب علاقه و عشق میزارن) ولی در بلند مدت اثرش میتونه تقویت کننده و یا مخرب باشه. بنظر من اینگونه رفتارها باید یک و یا چند قدم عقبتر از احساس دو نفر به همدیگه حرکت کنه. وقتی افراد ارتباطشون از احساسشون جلو میزنه، ارتباطشون براشون عادی میشه، بنابراین یا باید ارتباطشون رو یه درجه بالاتر ببرند و یا دوستیشون رو تموم کنند و متاسفانه یا خوشبختانه ارتباط رو از حد معلومی نمیشه جلوتر برد. بنابراین این رفتارها اگر وقتی بروز کنند که دو نفر از نظر روحی آمادگیش رو ندارند، در دراز مدت ، علاقه رو نه تنها بیشتر نمیکنه، بلکه اون رو از بین میبره. اما وقتی دو نفر از آمادگی کامل برخوردار باشن این رفتارها نه تنها مخرب نیست بلکه دوستی رو (مخصوصا قسمت احساسی اون رو) تقویت میکنه. رابطه باید یه چیزی باشه در کنار دوستی ولی متاسفانه در بسیاری از موارد دوستی فقط یه بهانه است برای ایجاد رابطه. اگه از من میپرسید هیچ وقت هیچ رابطه ای رو (حتی اگر شده گرفتن دست همدیگه باشه) شروع نکنید بخاطر اینکه دوستتون اصرار میکنه، یا بخاطر اینکه فکر میکنید اینطوری دوستیتون پایدارتر میشه و تو درس عشق دو کلاس یکی میکنید( قابل توجه خانمهایی که زیادی به بعضی از آقایون اعتماد میکنند). رابطه رو تنها وقتی آغاز کنید که از نظر احساسی و قلبی کاملا در خودتون آمادگی انجام اون رو احساس میکنید. معمولا احساسی که شما بعد از ایجاد یک رابطه دارید میتونه نشانه خوبی باشه. اگر احساستون مثل وقتیه 13 بدر دارین با خانواده کیف میکنین ولی فکرتون پیش تکالیفیه که باید فردا تحویل بدین، باحتمال زیاد دارین تو رابطتتون کمی تند میرین. منظورم وقتیه که دارین از انجام کاری لذت میبرین ولی تو دلتون مطمئن نیستید که دارید کار دستی انجام میدید یا نه. 

مهدیه خانم و نگار خانم،

نمیدونم تا چه حد تونستم به سئوال شما پاسخ بدم. اگر جایی مبهمه و یا نکته ای فراموش شده، لطفا برای ما پیام بزارین.

موفق باشید

-نرگس و امیر

 

 

 

نظرات 26 + ارسال نظر
صخره یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:43 ب.ظ

سلام
می بخشیدها تو دهات ما ایران به این سیکیدا می گن زنجره مو و ۱۷ سال تو آمریکا یک گونه در زیر خاک می مونه
شرمنده ها قرانخونک هم این گونه زندگی می کنه
فارسی را نمی خواد پاس دارید حداقل به جای سکیدا که مال جنوب شرقی آسیاست به احتمال غریب به یقین از اسم علمی استفاده کنید.

مهدیه دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ق.ظ

آقای امیر
ممنون از توجهتون...ولی من هنوز جوابمونگرفتم....لزوم این رفتارها و البته تجربه شخصیتون..ایا لازمه دونفر که بهم علاقه دارن..یا با هم ارتباط دارن این ارتباطو داشته باشن؟...شما اگر این ارتباط هارو نداشتین...بازهم همدیگه رو دوست داشتین؟...چقدر لازمه و چقدر کمک کرده؟
ممنون
شاد باشید و خوشبخت

سلام مهدیه خانم،
معذرت میخوام اگر توضیحاتم واضح نبود. از نظر من روابط دسته اول بسیار لازمند و بسیار هم کمک کردند. من با شناختی که از خودم دارم فکر نمیکنم اگر ارتباط ما تنها در حد حرف زدن باقی میموند، علاقه چندانی ایجاد میشد. از نظر من علاقه باید بر مبنای شناخت باشه و تنها از راه حرف زدن نمیشه شناهت زیادی بدست آورد. اما ارتباطات دسته ب همونظور که گفتم میتونن مخرب و یا سازنده باشند. بنابراین من این ارتباطات رو نه توصیه میکنم و نه منع میکنم.

موفق باشید

-امیر کاشانی

نرجس سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:32 ق.ظ http://narjess.persianblog.com

به نظر من همه چیز در حد و حریم خودش خوبه.... همون جور که حتی بین زن و شوهر ها هم احترام و پرده‌پوشی هست تو دوستی هم زیبایی و لذت را باید با حد و مرز خودش رعایت کرد.

نرگس سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:23 ب.ظ http://شراب شیدایی

سلام.الان چند ساعته که بدون وقفه دارم نرگس و امیر نامه رو میخونم و دلم نیومد حتی پلک بزنم یا رسوندن احساسمو بذارم واسه بعد.ترسیدم به روشنی الان نتونم احساسمو بگم.شما م ح ش ری ی ی ی ی ی ی ن .اینو با تموم احساسم داد میزنم.بعد از خوندن لحظه لحظه زندگیتون - که چه خوب و دقیق و زیبا -همه چیزو بیان کرده بودین هر دوی گلتون-یه احساس بیان نکردنی دارم.احساس میکنم یه چیز بزرگ تو وجودم یه چیز آشنا که یه جاهایی تو استرسها و غصه ها وا رفته بود و رنگ چیزای خوبمونو داشت از یادمون میبرد نشون میداد برق میزنه.وقتی این تپش نامه -که تپش به تپش قلب دل آدمی رو هم ضربان قلبهای خوبتون میکرد نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم برای من نرگس که به جای امیر یه وحید دارم و خیلی از نوشته هاتونو به حقیقت روزهای گذشتمون نزدیک میدیدم هیجانها اضطرابها ناخوشیها و خوشیها نگرانی ها خنده ها و شوقها و حالگیری ها تلخی و شوری اشک و ...دقایق اوج احساس انسانی یه عشق واقعی با تمام مشکلات حاشیه اش با دوری وحشتناک سپری کردن و هر بار تو جدا شدن مردنو طعم شور

نرگس سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:24 ب.ظ http://شراب شیدایی

اشک طعم شیرین آغوش عشق که را در این برهوت لطف قلب تشنه ی آدمیان دور از لطف که غذای روح بشرست و گمشده غنیمتیست..
خوندم و به این فکر کردم که چقدر طرحی که خدا واسه زندگی آدما میریزه گاهی یا شایدم همیشه شبیه همه منتها این دیگه آدمان که هر کدوم با منش و داوری ها و افکار و کوله بار تعاریف خودشون از زندگیه که باقیشو متفاوت میکنه زىیطه خیلی شى منو به خاطر درازه گوییهام ببخشیید نتونستم دربرابر تون سکوت کنم با این فکر خوبتون که تونستیى با تموم سختیها و تموم دیؤای جانبی یادتون نره میخواستین چیکار کنین برای اینکه ازخودمون هم چیزی گفته باشم باید بگم ازآشناییمون 4سال و از تاهلمون یک سال و چهار ماه میگذره ولی هنوز زیر یه سقف نرفتیم و من و وحید جونم هم دقیقاقبل ازازدواج به اون سیری که چندبار بهش اشاره داشتیید معتقد بودیم و اووه کلی طول کشیى تا هر دوتای سختگیرمون همو چلوندیم تو شناخت تا راضی شدیم بسکه تمام امورهرچی که فکر کنید همو چلوندیم و شناختیم ازدواج هیچ کدوم از ما رم کسی باورش نمیشد با شناختی که از ما داشتن هیچ کدوم از ما هم تو این خطا نبودیم ولی...اون هم به طریقی

نرگس سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:28 ب.ظ http://شراب شیدایی

اشک طعم شیرین آغوش عشق که را در این برهوت لطف قلب تشنه ی آدمیان دور از لطف که غذای روح بشرست و گمشده غنیمتیست..
خوندم و به این فکر کردم که چقدر طرحی که خدا واسه زندگی آدما میریزه گاهی یا شایدم همیشه شبیه همه منتها این دیگه آدمان که هر کدوم با منش و داوری ها و افکار و کوله بار تعاریف خودشون از زندگیه که باقیشو متفاوت میکنه زىیطه خیلی شى منو به خاطر درازه گوییهام ببخشیید نتونستم دربرابر تون سکوت کنم با این فکر خوبتون که تونستیى با تموم سختیها و تموم دیؤای جانبی یادتون نره میخواستین چیکار کنین برای اینکه ازخودمون هم چیزی گفته باشم باید بگم ازآشناییمون 4سال و از تاهلمون یک سال و چهار ماه میگذره ولی هنوز زیر یه سقف نرفتیم و من و وحید جونم هم دقیقاقبل ازازدواج به اون سیری که چندبار بهش اشاره داشتیید معتقد بودیم و اووه کلی طول کشیى تا هر دوتای سختگیرمون همو چلوندیم تو شناخت تا راضی شدیم بسکه تمام امورهرچی که فکر کنید همو چلوندیم و شناختیم ازدواج هیچ کدوم از ما رم کسی باورش نمیشد با شناختی که از ما داشتن هیچ کدوم از ما هم تو این خطا نبودیم ولی...اون هم به طریقی

نرگس سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:28 ب.ظ http://شراب شیدایی

عجیب به هم رسیدیم.و همیشه خدا هوامونو داشت خیلی درد کشیدیم خیلی پوست کلفت غصه خوردیم و به رومون نیووردیم ولی از همه سخت ترش اینه که فکر کن این دوران عقد ما دو سال و چهار ماه فکر کنی با همون مختصات ولی +خانواده وحید خیلی خشکن و واسه ما هیییییییییییچ حقی قایل نیستن +خیلی چیزای دیگه نه فقط از اونا از هردوطرف این میشه که باید بگم که خوشبخت و خوشحالم که با شما آشنا شدم تا یاد خودمون بیفتم یاد اینکه بازم باید صبور باشیم و نذاریم اینقدر اعصابمونو به هم بریزن اوضاع و دیگران که شخصیتمونو ایده های زندگیمونو از یاد ببریم.شاید ندونید ولی با این نوشته ها جون دوباره ای به من دادین خیلی چیزا که زیر این فشارها و این شرایط که انگار هزار ساله طول کشیده دونستن اینکه کسایی هم حس ما تونستن دووم بیارن خیییییلی کمک بزرگیه نمیدونین چی کار کردین دیگه داشتم نا امید میشدم از مبارزه کردن...
در هر حال شاید دیگه این حرفا رو نباید میزدم چون ان شا الله دیگه ما هم داریم راحت میشیم بعد از این همه مدت تالار تاریخ عروسی ما رو تعیین کرد و ۲۱مرداد ماه شد و حالا ما موندیم

نرگس سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:29 ب.ظ http://شراب شیدایی

که هیچ کاری نکردیم و منم که تا ۱۲تیر امتحان دارم و اصلا تهران نیستم! بر عکس خانواده آقا امیر و شاید خودم اوضاع مالی وحید جونم اینا اونقدر عالی نیست که خیلی اوضاع دست خودم باشه و من هم دوست دارم همه چیز به عالی ترین وجه ممکن انجام شه پس خواستم از تجربه بچه های وبلاگی کمک بگیرم که سعادت آشنایی با شما رو پیدا کردم و خدا همه داشته هامو یه بار دیگه بم گوشزد کرد تا جا نزنم.اما در همین راستا میخواستم یه خواهش هم ازتون داشته باشم که شاید اگه شما زحمتشو تقبل کنید خیلی به من کمک شه.با اوصافی که کردم پیدا کردن طراح مراسم و آرایشگاه و لباس و...خیلی برای من مهم و حیاتیه که بتونم بهترینا رو پیدا کنم البته با توجه به مبلغی که کنار گذاشتن.میتونید کمکم کنید و با مشخصات کارهاییتون که اینقدر راضی بودین منو راهنمایی کنید خیلی امیدوارم همه چیز عالی باشه ولی زمان و هزینه و ..یه خرده محدودم کرده امیدوارم کمکم کنید.منتظر کمکتون هستم و روتون حساب میکنم.
لازمه بگم خیلی خوشبختید چیزایی دارید که یه انسان واقعی واسه خوشبختی اش کافیه و کاملا مناسب مقتضای روح بلند آدمی.امیدوارم منظورمو رسونده باشم.پس حسابی مواظبش باشید و همیشه همینقدر انسان بمونید که خدا بنده های مثل شما رو که تجلی قوت منطق و احساس آدمیان هستید عاشقانه دوست دارد و از خوشبختیتون لذت میبره.خدا به آدمایی که با هم خوشبختن خیلی محبت و رحمت داره...
متشکرم که همه چیزو یادم اوردید.متشکرم که هستید تا دلگرم باشم و کم نیارم.تا به خودم یاداوری کنم :
ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوش خوان غم مخور
...دعا کنید ما هم برزخمونو خوب تموم شه.

سلام نرگس خانم،

خیلی خوشحالم که وبلاگ تونسته اثر مثبت بزاره. راستش منکه اصلا درگیر این مسائل نبودم، تمام زحمتها گردن مادر نرگس بود و انصافا که سنگ تموم گذاشت مادر نرگس. بعد از عروسی همه به زنگ میزدند و میپرسیدن: عروس رو کدوم آرایشگاه بردین؟ غذا رو از کجا سفارش دادید و اینطور مسائل. من به نرگس میگم به شما یه ایمیل بزنه.

برای شما و آقا حمید هم آرزوی خوشبختی میکنم.

موفق باشید،

-امیر

مهدیه چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:54 ق.ظ

سلام آقا امیر
متشکرم از حوصله تون و جوابتون
سماجت منو ببخشید ولی می شه از تاثیر ارتباطات دسته ب در مورد خودتون بگید؟ با شما موافقم که ارتباطات نوع اول باعث شناخت بهتر و دقیق تر می شه...اما نوع دوم چی؟
اگر این ارتباطات نباشه...احساس شکل نمی گیره؟... نمی شه بدون آن هم شناخت هم علاقه مند شد؟....چقدر از این نوع روابط کاملا واقعی و بر اساس احساس و چقدر بر اساس یک نیاز آنی و زودگذره؟
ممنون از توجهتون
خوشبخت باشید

سلام مهدیه خانم،

اولا که این کار شما نه تنها سماجت نیست بلکه نشون میده که بدرستی در پی یافتن جواب سئوالتون هستید. راستشو بگم خیلی اتفاق میفته که یه نفر سئوالی میکنه و کلی اصرار و خواهش که من سریعا جواب بدم و بعد اصلا دنبالش رو نمیگیره. خیلی خوشحالم که میبینم در مورد سئوال شما اینطور نیست. همه اینها رو گفتم ولی سئوالتون رو جواب ندادم. حقیقت اینه که سئوال سختیه و من باید بهش کمی فکر کنم. اگر فراموشکاری کردم و در ظرف چند روز آینده به ایمیلتون جواب ندادم، لطفا به من یاد آوری کنید.

موفق باشید

-امیر

مهدیه پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:08 ق.ظ


سلام اقا امیر
خوشحالم که سماجتم اینجا نتیجه خوبی داشته!!!!
باشه...من منتظرم و اگر به دلیل مشغله فراموش کردین یادآوری می کنم
در ضمن ممنون می شم نرگس خانم هم نظر خودشون رو بگن
شاد باشید

ستاره جمعه 1 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ق.ظ

سلام ...داستان عاشقانه شما خیلی جالب و بیشتر شبیه یک قصه بود تا واقعیت اما من فکر می کنم راه شما چندان راه سختی هم نبوده چون خیلی از مسائلی رو که واسه اغلب جوونا مشکل ایجاد می کنه شماها نداشتین مثل محدودیتهای خانواده ها در داشتن چنین ارتباطاتی...به هر حال منم خیلی برای شما خوشحالم که بلاخره به هم رسیدین اما از آقای امیر می خوام بپرسم چرا پسرها اینقدر موجودات ناشناخته ای هستند؟چرا اینقدر زود دل می بندند و زود فارغ می شوند ؟امروز عاشقترین هستند و فردا به راحتی گذر یک نسیم از روی شانه های خانه می گذرند و می روند؟ در حالی که دختر ها معمولا به طور جدی به عشقشان وفادار می مانند و نامردی کمتر در ذات آنها وجود دارد...پس ارزش احساس چه می شود؟ چرا یک پسر به راحتی می تواند چشمانش را به روی همه چیز ببندد و برود؟ چطور می تواند زندگی کند و برایش مهم نباشد که به خاطر رفتار بی دلیلش چه بر سر احساس یک انسان آمده است؟منتظر پاسختان می مانم

مونا جمعه 1 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:14 ب.ظ

سلام
منم باهاتون موافقم که همیشه باید اول کاملا مطمئن شد بعد رابطه داشد. اما متاسفانه تازگی ها انقدر بعضی از پسرها دروغگو و دو رو شدند که حتی با شناخت خوانوادگی هم باز به دروغ به ادم نزدیک میشن!! من فکر میکنم بهتر بخاطر اینکه دوستی بمونه تا وقتی که ۱۰۰٪(ازدواج) همه چیز قطعی نشده وارد دسته ب نشن چون اونوقت قلبشون بخاطره نبود بعضی از وابستگیها شکسته نمیشه هیج وقت.

بیتا مامان کیان و کیارش شنبه 2 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ب.ظ http://www.kian-kiarash.blogfa.com

بابا چه عجب امیر آقا این دفعه تند تند آپ کردین،‌خوشحالم که سفر رفتین و بهتون خوش گذشته، ما همچنان منتظر آپهای بعدی هستیم، راستی پست اون حشره‌هه هم خیلی جالب بود، میتونستم قیافه‌تونو تجسم کنم وقتی لهش کردین یا بی اشتها شدین..

سارا شنبه 2 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:47 ب.ظ

سلام .من داستانه عاشقانه شما رو تازه خوندم.
امیدوارم خوشبخت باشید.
اما این همه آه و ناله از شرایط واسه چی بود؟ به اینا که نمیگن سختی!
خوشبختانه شما دوتا راه نسبتا همواری رو واسه به هم رسیدن طی کردید.
میدونم دوری سخت بوده اما در مقایسه با مشکلاتی که برای خیلی ها تو ابن راه پیش میاد کار شما خیلی آسون بوده.
موفق باشید.

مهدیه یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:51 ق.ظ

سلام اقا امیر
من منتظر جوابتون هستم....قرار شد میل بزنید...اگر برای جواب به اطلاعات بیشتری نیاز دارید،بگید.
نرگس خانم هم جواب بده..ممنون می شم
شاد باشید

نرگس یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:17 ق.ظ http://moshana.persianblog.com

سلام.ببخشید که با کامنت طولانیم اینجا رو نامنظم کردم.باید میل میزدم ولی میلم باز نمیشد و اکانتم داشت تموم میشد! در هر حال عذر میخوام.من ایمیلی از نرگس خانوم گلتون نداشتم منتظرشون میمونم.در ضمن وحید!
بازم ممنون با بهترین آرزوها نرگس.

نرگس دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:12 ق.ظ http://شراب شیدایی

نرگس عزیزم درود بی اندازه ی من رو از راه دور بپذیر.
دوست خوبم وقتی کامنتای بعضی رو خوندم خیلی دلم گرفت.به نظرم جواب دو نفر که از روی مناعت طبع و خوبی دلاشون هدف تنویر افکار رو در زمینه ای که متاسفانه آموزشی صورت نمیگیره و من خودم از ناشیگری هم سن و سالام در این موضوع _یلی متاثر میشم و همیشه سعی میکنم به دور و بریام کمک کنم یه خورده انتظارات و خواسته هاشون و تصمیمات بهتری بگیرن_کار شما یه لطف بزرگه برای کسایی که فهمشو داشته باشن.نه اینکه کاری کنن که نرگس گلی که دیگه میشناسیمش مجبور بشه از احساساتش در برابر این حرفهای سطحی دفاع کنه و...این خیلی مبتذله این طریق برخورد از نظرم زشته.نمیدونم چرا این روزا اینقدر انرژی منفی بین مردم ما زیاد شده تنگ نظری انواع انرژی های منفی حسد کینه غیبت ریا .متاسفام.اما من یه خورده از این رو هم به فرهنگ مرد پرست ما ربط میدم که مردا اگه خوب باشن خیلی واجب الاحترامن ولی خانوما اصولا خوبیاشون یه هوا کمتر معلوم میشه البته عامه رو میگم.نرگس خوب وگلم میخوام بگم خوبی ها و نقاط مثبت زیاد شما مثل آقا امیر برای ما که میفهمیم قابل درکه و احترامه کسی که خوبیهای آقا امیر رو هم مشکل میل به حمایت و یه جور مشکل میبینه مساله اش به همون تنگ نظری برمیگرده.من با همه وجودم زحمتهای تو رو دردی که کشیدی که من که کشیدم میدونم چی میگی درک میکنم.از شما لذت میبرم.اینم بگم که نگه داشتن گل عشق به طراوت روز اولش هنریه که از پس هر کسی بر نمیاد و این چیزی که شما داشتی نرگس گلم.هر دوتونو دوست داریم خوشبخت تر و عاشق تر از اینی که هستید باشید و با نیروی + زیاد خودتون همه منفی ها رو نابود کنید.

نرگس دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:25 ق.ظ

سلام
امیدوارم که حال هر دوتا تون خوب باشه
من این قسمت رو خوندم ولی باید بگم تو کشور ما نمی شه به این راحتی طرف مقابل رو شناخت
حتی بعد از ازدواج هم نمی تونی
وقتی ازدواج کردی ورد زندگی شدی تازه می بینی ای دل قافل
این کیه این که اونیست اونی که این همه خوب بود یک شبه تغییر کرد
نمی شه بعد از چند سال ههم نمی تونی طرف مقابلت رو بشناسی چه دختر چه پسر
باید بگم از هر دوتا شون خوردم که دارم این حرف رو میزنم خیلی کم ژیدا می شن که مثل شما و نرگس جون انقدر خوب همدیگه رو خوب شناختید امید وارم که همیشه خوشبخت باشید و شاد
در کنار همدیگه
با ارزوی موفقتت برای هر دوتاتون

احمد دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:25 ق.ظ

سلام به دوستان خوبم حالا که بحث شناخت اینقدر داغه یکم هم در مورد معیارهای شناخت بنویسید و اینکه ملاکهای یه همسر خوب و (نمی گم بد میگم عدم تطبیق با سلیقه و اهداف و خلقیات و . . . و ... )
چــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ؟
امیر جان با زدن وبلاگ جدیدت خیلی موافقم و ازت می خوام هرچی زودتر اونو راه بندازی ممنونم {گل}

معصومه یکشنبه 17 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:54 ق.ظ

سلام به امیر ونرگس (کبوترای عاشق) من یه سوالی داشتم الان چند وقتییه که با یه پسر رفیق شدم که متولد ۵۶است و من درست ۱۰سال ازش کوچیکترم اما علاقه زیادی بهش پیدا کردم احساس میکنم بدون اون نمیتونم تمام ذهنمو به خودش مشغول کرده، اینقدر زیاد که گاهی وقتا محیط کارم برام آزار دهنده میشه اما زمانی که ازش گلگی کردم که چرا اینجوری برخورد میکنه و من دوستش دارم اونم با اس ام اس بهم گفت که خیلی گرفتاره و بزارم مثل دوتا دوست عادی هر موقع که شد همدیگرو ببینیم و یا صحبت کنیم ..... درصورتی که پسر خیلی خوبیه وزمانی که همدیگرو میبینیم هر چند مابین کارش اما خیلی باهام خوبه موندم که واقعا منو میخواد یا فقط واسه لذته؟ راستی اون بهمن ماهیه و ۹ماه پیش پدرشو از دست داده پدری که باهاش خیلی راحت بوده وتا دم مرگ باهاش بوده....میشه یکم کمکم کنید خیلی داغونم

معصومه سه‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:36 ق.ظ

سلام هنوز به بلاگتون سر نزدید که بخواین کمک من کنید.. من نیاز دارم که یکی راهنماییم کنه... راستی از اون روز که این اس ام اس و داد دیگه بهش زنگ نزدم.... اما دلم خیلی براش تنگ شده..........خیلی.....

خاله ریزه چهارشنبه 20 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:51 ب.ظ http://hamisheashgh.persianblog.com

عزیزم با اجازه ات لینکت میکنم ممنون

احمد چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:57 ب.ظ

سلام امیر جان خوبید؟ نرگس خانوم خوبه ؟ کجایید دلتنگیتونم
اون وبلاگی که می خواستی راه بندازی چی شد پس؟
فعلا بای

امین یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:58 ب.ظ http://nimkatetanhaee.blogsky.com

سلام به من هم سر بزنید

روژان دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:15 ق.ظ

سلام
لطفآ دنبال بقیه اش نگردید چون فقط قصد سلام کردن و احترام داشتم
شاد باشید
اقا امیر اگه وقت کردید جواب ایمیل منم بدید
خیییییییییییییییییییییییلی ممنون از همت والا و عزم راسختون

[ بدون نام ] دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ق.ظ

سلام امیر آقا
من چند سوال از شما دارم :
اول اینکه شما چرا فکر می کنید که برای دیگران الگو هستید؟ از نوشته هاتون پیداست که احساس می کنید که یک ازدواج موفق داشته اید و حالا برای همه الگو هستید و مشاوره می دهید! ظاهرا به نارسیسیسم مبتلا هستید.
دوم اینکه چطور می شه که همیشه شما شانس می آورید؟ بلیط بموقع . بلیط ارزان . هتل ارزان و .... . (نسبت به جاهای دیگه!)
شما به نظر من شخصیت ضعیفی دارید. کاملا مشخصه . مردهای مثل شما برای یک زن هیچ جذابیتی ندارند . اگر می خواهید عشق نرگس را از دست ندهید (پیداست که از این موضوع خیلی می ترسید) در رفتارخود تچدید نظر کنید .
ضمنا من نظر آقای محبی را هم خواندم کاملا با ایشان موافقم .

دوست عزیز اگر مایل بودید به من ایمیل بزنید تا با هم گپی بزنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد