سلام به همه دوستان و خوانندگان وبلاگ عاشقانه های نرگس
خیلی از دوستان گله کرده بودند که چرا در وبلاگ مطالب جدید گذاشته نمیشه. باید بگم که خدا رو شکر همه چیز روبراهه و اتفاق جدیدی نیفتاده که قابل عرض باشه.
تنها اتفاق چند روز پیش اینه که با خوب شدن نرگس نوبت من بود که سرما بخورم. اونهم چه سرما خوردنی، بعد از مدتها حالم به وضعی رسید که یک روز کامل از اطاق خواب بیرون نیومدم. البته بیشترش تقصیر خودم بود چون زیاد مراعات نمیکردم . نرگس تمام محبتها رو که جبران کرد هیچ، چنان پرستاری میکرد که من آخرش بدهکار هم شدم . وقتی سرفه هام قطع نمیشد میدیدم اشک تو چشماش حلقه زده، منم میگفتم بابا این که چیزی نیست فوقش آدم میمیره دیگه . خیلی باهاله چون در این حالت نرگس نمیتونست عصبانیت کنه چون من مریض بودم و عصبانیت با آدم مریض احوال از گناهان غیر قابل بخششه.
یکی از خوانندگان وبلاگ بنام آقای رضا محبی که متاسفانه آدرس ایمیلشون رو در پیامشون ذکر نکردند پیام زیر رو برای ما نوشتند:
از خوندن وب لاگتون مشخص هست که رابطه شما ها کاملا یکطرفه هست. ماشاالله اونقدر هم خودت را عقل کل می دونی که گوشت به حرف کسی بدهکار نیست و فکر می کنی هر کی که این نصیحتها را به شما میکنه حتماً از خیل لشکر حسودانتان هست, نتیجه این میشه که افرادی که مخالف رفتارتون هستند وقتی که می بینندحرفشان هیچ تاثیری نداره شما را در دنیای خودتون باقی میگذارند. اگر عشقتون واقعی هست نرگس خانم هم باید دقیقا به همین اندزه ناز شما را بکشه, ممکنه بگید که از کجا میدونم که او هم این کارها را برای شما نمیکنه, والا ما که هر چی خوندیم دیدیم که نرگس خانم یا دستشون درد میگیره که دو کلمه بنویسه یا وقتی هم که با هزار سلام و صلوات مینویسه فقط از شما گله گزاری میکنه. عشقی واقعی هست که دوطرفه باشه و گرنه هیچ کس بدش نمیاد که تمام مدت کولش کنند یا لگن زیر پاش بگذارند.
راستش من نمیدونم چه جوابی باید به این دوست عزیز بدم. نمیدونم ایشون تا چه حد با وبلاگ ما آشنایی دارند که چنین پیامی برای ما گذاشتند. آقای محبی با پیامتون تا اونجایی که شخصیت منو زیر سئوال بردید هیچ مشکلی ندارم، اما اونجایی که احساس نرگس رو زیر سئوال بردید باید بهتون دوستانه بگم که اشتباه کردید. البته اگر مایل بودید بیشتر در این زمینه صحبت کنیم لطفا به من ایمیل بزنید تا در محیطی خصوصی تر و با دقت بیشتری به این مسئله بپردازیم.
موفق باشید
-امیر کاشانی
سوک سوک من اول شدم امیر عزیز و نرگس جونم سلام خوشحالم که حال نرگس گلم خوب شده ولی اخخخییییی اقا امیر سرما خورده ایشالا که حالتون زودتر خوب بشه اسیاب به نوبت نوبتی هم باشه نوبت امیر بود دیگه ولی ایشالا خوب میشی
نرگس اگه امیر خیلی خودشو لوس کرد نشگونش بگیر من همین کارو با پیمان کردم دیگه حرف مردن نزد
خب من دیگه برم
به امید دیدار
salam
elahi shokr ke hale narges joonam khoob shod ama
bekhoda koli narahat shodam shoma ham mariz shodin
ishala zooodtar khoob mishin
nemidoonam darmorede in agha ham chi begam vala
rasti amir khan man 1 soal daram darmorede in moghe ke taze omade booodin onja onam ine ke:
shoma zabanetoon khoob boood raftin onja
؟
age kasi zabanesh khoob nabashe 1 doore khas vasash nemizaran aval ta zabanesh khoob she badesh varede daneshgah she
؟
plz age emkan dare javabe mano bedin mamnoon misham
mer30
montazeretoonam
سلام... ناراحت شدم بابت سرماخوردگیتون... اما بعدش خوشحال شدم به خاطر خوب شدن هر دو تون... چون من بشدت از سرما خوردگی متنفرم...
در مورد صحبت این خواننده وبلاگ همین رو میگم که اگه تو این چند سال اینجا رو می خوند و یا یه بار آرشیو رو می خوند٬ این صحبت رو نمی کرد... خوش باشی...
پس معلوم شد این مدت کجا بودین؟
حالا بهترین؟ به حرفای دیگران زیاد اهمیت ندین، مهم اینه که خودتون میدونین چه عشقی بهم دارین.
همیشه شاد و سرخوش باشین.
راستی هنوز نی نی دار نشدین؟؟
سلام
خوشحالم که سالم و تندرست هستید
ما هم خوبیم
همیشه شاد باشید
بهترین جوابو خودتون به اون آقا دادین. دیگه جایی برای بحث باقی نذاشتین.
سلام نرگس و امیر جان :
نگران نباشید من که ۳ سال است وبلاگتون رو می خونم و از همه اون روزهای بد و خوب کمابیش اطلاع دارم مطمئنم همدیگرو خیلی دوست دارید...و از اونجایی که خیلی روزها با من تو چت صحبت کردید و راهنماییم کردید می دونم اونقدر بزرگ هستید که بدونید چی رو باید تو وبلاگتون بنویسید....
همیشه بهتون سر میزنم و دوسستتون دارم....بای بای
سلام....بالاخره مطلب جدید گذاشتین....خستم شد بسکه به سایت سر زدم
انشا الله که هیچکدومتون هیچوقت مریض نشین و اگه شدین زود خوب بشین.
فقط چرا به سوالهای ما جواب نمیدین؟!!!!!!!!!!
آدم بهش برمیخوره!
سلام ؛ مرسی مطلب جدید گذاشتین ... حالا حتما اتفاقی هم نباید بیفته تا بنویسین خوب همینطوری دست به قلم ببرین
این چند خطی را که از این آقا محبی نوشته بودین باحال بودش اما به نظر من خیلی یه طرفه نیستش یه کمی هستش
"ولی بدان
من میدانم چگونه از حرفهایی که ارزش شنیدن ندارند
خلاص شوم
مانند بادی بر فراز چهره ات که نمی توانی آن را ببینی."
همیشه شاد باشید.
سلام
من امروز تازه وبلاگتان را پیدا کردم داستان زیبایتان را خواندم بسیار تا بسیار زیبا بود و نشان دهنده یک عشق عمیق بود که تا آخر عمر ادامه دارد واقعا بعضی جاهایش اشک از چشمانم می آمد مثل وقتی که نرگس جون موهاشو داده بود به امیر آقا یا اونجایی که داشتند تو فروزگاه از هم جدا می شدند من تجربه این لحظه ها را خیلی زید دارم و می فهمم نرگس جون چی کشیدند
من بچه ی خیلی احساساتی هستم و دلیلشم می توانم بگم من عاشق فیلم های هندی هستند(البته فقط سلمان خان) واسه ی همین زودی اشک از چشمام می آید با خواندن داستان شما هنوز هم دارم اشک میریزم
خیلی خیلی ممنون از داستان زیبایتان
با همان عشق پاکی که داشتید و دارید واسه ی ما هم دعا کنید
بای
سلام
نرگس جان من ۱۷ سالمه و بعد از خوندن نوشته هات احساس کردم میتونی کمکم کنی
امید وارم همیشه عاشقانه کنار هم زندگی کنید